Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
big fill
افتادن تعداد زیادی از میله هابا گوی اول
Other Matches
Quite a few people ...
تعداد زیادی
[از مردم]
No small number of ...
تعداد زیادی
[از مردم]
kajillion
[slang]
تعداد بسیار زیادی
trouty
دارای تعداد زیادی ماهی قزل الا
HRG
توانایی نمایش تعداد زیادی پیکس در واحد مساحت
resolution
توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت
resolutions
توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت
hi res graphics
graphics resolution high تصویر صاف و واقعی روی صفحه نمایش که به وسیله تعداد زیادی سلولهای تصویرتولید میشود
highs
تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
highest
تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
high
تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
flower design
طرح افشان گل
[این طرح جلوه ای از طرح لچک ترنج شاه عباسی است با تعداد زیادی گل که در کل متن ترنج خاصی را جلوه گر می سازد.]
combinatorics
محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
saddle point
منطقه تعادل در تئوری بازیهاهنگامیکه ماکزیمم مینیمم هابا مینیمم ماکزیمم ها برابراست و استراتژی مطلق وجوددارد
tenpin
میله بطری شکل مخصوص بازی 01 میله بولینگ
round
تعداد تیر تعداد شلیک دور
roundest
تعداد تیر تعداد شلیک دور
double wood
ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
he inherited a large fortune
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
feinted
حرکت از میله بالا به میله پایین
feinting
حرکت از میله بالا به میله پایین
feint
حرکت از میله بالا به میله پایین
feints
حرکت از میله بالا به میله پایین
to fall on ones knees
بیرون افتادن بلابه افتادن
odd
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odder
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
oddest
ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
shafts
میله ستون میله چاه
shaft
میله ستون میله چاه
standard
دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standards
دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed.
هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
excrescential
زیادی
excrescent
زیادی
excessiveness
زیادی
to a large extent
تا حد زیادی
heaviness
زیادی
enormousness
زیادی
frequentness
زیادی
supervacaneous
زیادی
profoundness
زیادی
redundance
زیادی
overly
زیادی
wealth
زیادی
numerousness
زیادی
nimiety
زیادی
intenseness
زیادی
inordinacy
زیادی
infiniteness
زیادی
immoderacy
زیادی
immenseness
زیادی
profuseness
زیادی
hugeness
زیادی
intensity
زیادی
surpluses
زیادی
surplus
زیادی
extra-
زیادی
greatly
به زیادی
extremeness
زیادی
superfluity
زیادی
extra
زیادی
muchness
زیادی
profoundly
زیادی
unduly
زیادی
superfluous
زیادی
extras
زیادی
abundance
زیادی
greatness
زیادی
excess
زیادی
excesses
زیادی
immensity
زیادی
undue
زیادی
hyperacidity
زیادی اسید
increscent
زیادی توسعه
inordinateness
زیادی بی اندازگی
interleaf
برگ زیادی
over production
محصول زیادی
overblance
زیادتی زیادی
to a degree
تادرجه زیادی
overweight
وزن زیادی
clog
زیادی پرکردن
clogged
زیادی پرکردن
clogs
زیادی پرکردن
riffraff
زیادی توده
largely
تا درجه زیادی
exorbitance
زیادی افراط
extensiveness
کثرت زیادی
outgrowth
گوشت زیادی
for long
مدت زیادی
fuzz ball
گوشت زیادی
gaudery
پیرایههای زیادی
distichiasis
مژگان زیادی
so
خیلی باین زیادی
over estimation
زیادی درنظر گرفتن
redun dantly
بطور زائدیا زیادی
go on
<idiom>
زیادی صحبت کردن
growths
گوشت زیادی تومور
oversale
پیش فروش زیادی
excesses
مقدار زیادی از چیزی
to shoot one's mouth off
<idiom>
زیادی حرف زدن
long ago
مدت زیادی پیش
quite a number of people
عده زیادی از مردم
excess
مقدار زیادی از چیزی
outgrwth
برامدگی گوشت زیادی
You have given me too much.
زیاد ( زیادی ) به من دادی
long a go
مدت زیادی پیش
it will not take long
مدت زیادی نمیخواهد
extra
موضوعی که زیادی است
it was a
مبلغ زیادی بود
go out of one's way
<idiom>
تلاش زیادی کردن
extra-
موضوعی که زیادی است
intensity of gravity
شدت با زیادی جاذبه
extras
موضوعی که زیادی است
odd come short
زیادی باقی مانده
exairesis
برش اندام زیادی
make a bundle
<idiom>
پول زیادی درآوردن
growth
گوشت زیادی تومور
make a killing
<idiom>
پول زیادی درآوردن
I incurred a heavy loss.
ضرر زیادی کردم
many of them
عده زیادی از انها
compacting
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
hyperacid
حاوی مقدار زیادی اسید
surpluses
مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
surplus
مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
quickly
بدون مصرف زمان زیادی
excess demand
تقاضای زیادی مازاد تقاضا
polypus
گوشت زیادی ساقه دار
much sugar was left
قند زیادی باقی ماند
compact
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
ring bone
استخوان زیادی در بخولق اسب
it takes much room
فضای زیادی را اشغال میکند
it makes a t. difference
تفاوت خیلی زیادی نمیکند
compacted
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
To cover (traverse)long distances.
مسافت زیادی راطی کردن
Do you have an extra pen to lend me?
یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
compacts
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
I have lost a lot of blood.
خون زیادی از من رفته است
To go to great expenses .
خرج زیادی را متحمل شدن
splurge on something
<idiom>
پول زیادی خرج کردن
He is bound to come.
احتمال زیادی دارد که بیاید
lose one's shirt
<idiom>
پول زیادی را از دست دادن
Suffering many privations .
محرومیتهای زیادی رامتحمل شدن
It seems I am not welcome (wanted) here.
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
We have two books extra.
دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
polyposis
دچاری بگوشت زیادی یابواسیر لحمی
to pad a sentence
جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
A big crowd surged into the streets.
جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
super numerary
نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی
You are sure a dead ringer for muy brother.
تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
surcharge
اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
surcharges
اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
to overdose a patient
داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
I made a lot of profit in the deal .
دراین معامله فایده زیادی بردم
To stint . To be cheese - paring .
گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
zero
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
digital research inc
یک شرکت نرم افزاری که محصولات زیادی دارد
zeros
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zeroes
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
ladies' man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
put on one's thinking cap
<idiom>
زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
ladies' men
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
The bus stop is no distance at all .
ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
to face a serious problem for the country
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
I cant see much difference in them.
فرق زیادی بین آنها نمی بینم
labour intensive industry
صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
lady's man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
new broom sweeps clean
<idiom>
شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
hard wheat
گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
blue chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
to occupy much space
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
blue-chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
to raise big problems for the country
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
normalization
تابع نرمالساز عدد اعشاری که ارقام زیادی
to face a serious problem for the country
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
There are not many amusements in this town.
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out .
مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند
eurytherm
موجودی که دارای درجات حرارت مختلف و زیادی است
profound gangrene
یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
This dictionary has many examples of how idioms are used .
این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
all-rounder
همه فنحریف, کسی که مهارتهای متنوع و زیادی دارد
mass meeting
انجمن یا مجمعی که از عده زیادی مردم تشکیل شود
slow moving
کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
Tourists have stayed away in droves this summer.
این تابستان دسته های زیادی از گردشگران نیامدند.
toppled
از سر افتادن
retard
پس افتادن
topples
از سر افتادن
toppling
از سر افتادن
tumbled
افتادن
scored
خط افتادن
topple
از سر افتادن
founder
از پا افتادن
out of breath
<idiom>
به هن هن افتادن
foundered
از پا افتادن
foundering
از پا افتادن
founders
از پا افتادن
score
خط افتادن
scores
خط افتادن
retarding
پس افتادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com