Dictiornary-Farsi | افسر اموال | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (9 milliseconds)

English	Persian
property officer	افسر اموال


Search result with all words

accountable property officer's bond	دفتر افسر ذیحساب اموال
property officer	افسر ذیحساب اموال
Other Matches

community property	اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
embarkation officer	افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
claims officer	افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
field grade	افسر ارشد درجه افسر ارشدی
flag rank	افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
releasing officer	افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
class a agent officer	افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
control officer	افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
combat cargo officer	افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
cattles	اموال
chattels	اموال
things	اموال
personalty	اموال شخصی
capital assets	اموال سرمایهای
separate estate	اموال شخصی زن
financial property	اموال پولی
real property	اموال غیرمنقول
post property	اموال پادگان
fungible	اموال مثلی
post property	اموال پادگانی
inventory	صورت اموال
property book	دفتر اموال
property voucher	سند اموال
state property	اموال عمومی
stolen goods	اموال مسروقه
paraphernalia	اموال شخصی زن
distraint	توقیف اموال
personal property	اموال شخصی
user	انتفاع از اموال
users	انتفاع از اموال
chattel	اموال منقول
distrain	ضبط اموال
class ii property	اموال طبقه 2
tangible property	اموال عینی
assets	مال و اموال
tangible property	اموال ملموس
class i property	اموال طبقه 1
things in action	اموال دینی
things in possession	اموال عینی
installation property	اموال قسمت
goods and chattels	اموال و دارائیهای منقول
property of unknown ownership	اموال مجهول المالک
goods of perishable nature	اموال سریع الفساد
priceable things	اموال یا اشیا قیمتی
inventory	فهرست اموال سیاهه
jus disponendi	حق واگذار کردن اموال
grand larceny	سرقت اموال پرقیمت
fixed property	اموال غیر منقول
appropriation bill	صورت ضبط اموال
replaceable thing	اموال یا اشیا مثلی
sequestration	حکم توقیف اموال
fisc	اموال ضبط شده
real estate broker	دلال اموال غیرمنقول
offences against property	جرائم بر علیه اموال
contrabanded goods	اموال و اشیا قاچاق
article of roup	اموال مورد حراج
safeguards	مامور حفافت پرسنل و یا اموال
conclearer of stolen goods	مخفی کننده اموال مسروقه
jus postliminii	حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
letters of marque	حکم ضبط اموال بیگانگان
foreign	توقیف اموال مدیون غایب
foreign	توقیف اموال مدیون خارجی
salvaged	اموال نجات یافته از خطر
salvaging	اموال نجات یافته از خطر
safeguarded	مامور حفافت پرسنل و یا اموال
salvages	اموال نجات یافته از خطر
salvage	اموال نجات یافته از خطر
safeguarding	مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguard	مامور حفافت پرسنل و یا اموال
wear and tear	از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
proponents	مقام مسئول اموال یا اجرای کار
misappropriation of public property	تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
real action	دعوی راجع به اموال غیر منقول
occupancy	تملک اموال بلا صاحب متصرف
proponent	مقام مسئول اموال یا اجرای کار
waveson	اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
property disposition	ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
angary	حق کشور متحارب برای استفاده از اموال کشوربیطرف
praemunire	حکم توقیف وضبط اموال یاغیان ومتمردین
hotchpot	سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
conscription of wealth	مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
coronate	افسر
pretorian	افسر
jemadar	افسر
line officer	افسر صف
corona australis	افسر
coronae australis	افسر
officer	افسر
officers	افسر
sub-lieutenant	افسر جز
sub-lieutenants	افسر جز
pretor	افسر
commissioned officers	افسر
commissioned officer	افسر
receiver	خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
garnishment	اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
receivers	خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ransoms	وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
ransom	وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
subofficer	افسر جزء
disbursing officer	افسر عامل
subassembly officer	افسر جزء
detail officer	افسر کارگزینی
flying officer	افسر پرواز
espial officer	افسر تجسس
staff officer	افسر ستاد
divisional officer	افسر قسمت
police officers	افسر شهربانی
supply officer	افسر تدارکات
division officer	افسر قسمت
surveying officer	افسر تحقیق
The officer on night duty.	افسر کشیک شب
police officer	افسر پلیس
police officer	افسر شهربانی
police officers	افسر پلیس
executive officer	افسر اجراییات
field officer	افسر رزمی
personnel officer	افسر اجودانی
personnel officer	افسر پرسنل
officer in charge	افسر مسئول
junior officer	افسر جزء
officer on duty	افسر مسئول
liaison officer	افسر رابط
officer of the watch	افسر نگهبان
line officer	افسر صفی
watch officer	افسر نگهبان
forward air controller	افسر نافرمقدم
flying officer	افسر خلبان
flag officer	افسر پرچم
finance officer	افسر دارایی
finance officer	افسر مالی
senior officer	افسر ارشد
firing line officer	افسر تیر
orderly officen	افسر نگهبانی
reserve officer	افسر احتیاط
reserve officer	افسر وفیفه
regular officer	افسر کادر
flag officer	افسر دریایی
officer of the day	افسر نگهبان
detail officer	افسر مشاغل
navigator	افسر راه
runners	افسر پلیس
bo's'n	افسر کشتی
brass	افسر ارشد
custodians	افسر مرموزات
active officer	افسر کادر
custodian	افسر مرموزات
constable	افسر ارتش
accountable disbursing officer	افسر عامل
bos'n	افسر کشتی
veterinarians	افسر دامپزشک
air officer	افسر هوایی
engineer	افسر مهندس
air officer	افسر هواپیمایی
bosuns	افسر کشتی
veterinarian	افسر دامپزشک
prefect	افسر ارشد
bosun	افسر کشتی
archon	افسر سرپرست
navigators	افسر سکان
subalterns	افسر جزء
commandants	افسر فرمانده
prefects	افسر ارشد
commissioned officers	افسر کادر
commissioned officer	افسر کادر
war horse	افسر یاسربازدامپزشک
commandant	افسر فرمانده
war horses	افسر یاسربازدامپزشک
runner	افسر پلیس
commanding officer	افسر فرمانده
warrant officers	افسر یار
cable officer	افسر لنگر
warrant officer	افسر یار
navigators	افسر راه
navigator	افسر سکان
engineered	افسر مهندس
engineers	افسر مهندس
subaltern	افسر جزء
commanding officers	افسر فرمانده
constables	افسر ارتش
elegit	حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
eminent domain	قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
service officer	افسر ارشد نگهبان
officers call	شیپور افسر پیش
commodore	افسر فرمانده دریایی
officer on duty	افسر مداومت کار
safety officer	افسر تامین یکان
brass hat	افسر ارشد ارتش
ranker	افسر سربازی کرده
brass hats	افسر ارشد ارتش
personnel officer	افسر رکن یکم
palm	علامت افسر ارشدی
noncommissioned officer	افسر دون رتبه
spial officer	افسر عملیات جاسوسی
palms	علامت افسر ارشدی
chaplains	افسر امور دینی
officer in charge	افسر مسئول اجرا
officer of the guard	افسر گارد احترام
chaplain	افسر امور دینی
commodores	افسر فرمانده دریایی