Dictiornary-Farsi | افهار افهارنامه اعلان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
declaration	افهار افهارنامه اعلان
declarations	افهار افهارنامه اعلان


Other Matches

bill of entry	افهارنامه ورودی افهارنامه گمرکی
apophasis	افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
remarked	افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarks	افهار داشتن افهار نظریه دادن
remark	افهار داشتن افهار نظریه دادن
statable	افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
stateable	افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
remarking	افهار داشتن افهار نظریه دادن
legal notice	افهارنامه
manifest	افهارنامه
official notification	افهارنامه
manifested	افهارنامه
manifesting	افهارنامه
manifests	افهارنامه
declaration	افهارنامه
declarations	افهارنامه
customs entry form	افهارنامه گمرکی
bill of entry	افهارنامه ورودی
advertiser	اعلان کننده اعلان
advertisers	اعلان کننده اعلان
signboards	تخته اعلان اعلان
signboard	تخته اعلان اعلان
assertion	تایید ادعا افهارنامه
cargo manifest	افهارنامه شرح محموله کشتی
noticing	اعلان
assertion	اعلان
denunciation of treaty	اعلان
declarations	اعلان
advertising	اعلان
announcement	اعلان
announcements	اعلان
declaration	اعلان
advertisement	اعلان
proclamations	اعلان
advertisements	اعلان
poster	اعلان
notice	اعلان
posters	اعلان
noticed	اعلان
notices	اعلان
proclamation	اعلان
proclaimed	اعلان کردن
declaration of neutrality	اعلان بیطرفی
fly bill	اعلان دستی
indigitation	اعلان شمارش
declaration of war	اعلان جنگ
proclaim	اعلان کردن
give out	اعلان کردن
proclamation of independence	اعلان استقلال
proclaims	اعلان کردن
gazette	اعلان و اگهی
proclamation of the republic	اعلان جمهوریت
proclaiming	اعلان کردن
proclamation of the republic	اعلان جمهوری
dot prompt	نقطه اعلان
macro declaration	درشت اعلان
procedure declaration	اعلان رویه
dos prompt	اعلان DOS
notice to mariner	اعلان دریایی
play bill	اعلان نمایش
system prompt	اعلان سیستم
they proclaimed him sovereign	اعلان کردند
signposts	تابلو اعلان
advertize	اعلان کردن
announcers	اعلان کننده
announcer	اعلان کننده
declared	اعلان شده
playbills	اعلان نمایش
playbill	اعلان نمایش
signpost	تابلو اعلان
declare	اعلان کردن
declaring	اعلان کردن
affiche	اعلان دیواری
array declaration	اعلان ارایه
Over and out!	پایان اعلان !
declaration of bankruptcy	اعلان ورشکستگی
publishment	اشاعه اعلان
declares	اعلان کردن
vendition	اعلان فروش
advertise	اعلان کردن
To stick (put,fix)up a notice (poster).	اعلان زدن
throwaway	ورقهی اعلان
billsticker	اعلان چسبان
posters	اعلان نصب کردن
declaration of war	اعلان جنگ دادن
placards	اعلامیه رسمی اعلان
declare martial	اعلان حکومت نظامی
alarm	اعلان خطر اخطار
alarmed	اعلان خطر اخطار
poster	اعلان نصب کردن
proclamation of martial law	اعلان حکومت نظامی
alarms	اعلان خطر اخطار
audible alarm	اعلان خطر سمعی
placard	اعلامیه رسمی اعلان
dimension statement	حکم اعلان بعد
denouncement	اعلان قطع رابطه
alarmingly	اعلان خطر اخطار
bans	اعلان ازدواج در کلیسا
to proclaim war	اعلان جنگ دادن
banning	اعلان ازدواج در کلیسا
ban	اعلان ازدواج در کلیسا
denunciations	اعلان الغاء یا خاتمه
To stick a poster on the wall.	اعلان به دیوار چسباندن
to file for bankruptcy	اعلان ورشکستگی کردن
denunciation	اعلان الغاء یا خاتمه
show bill	تابلو اعلان نمایش
declaration of trust	افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
leaflet	اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
advertised	اعلان کردن انتشار دادن
advertises	اعلان کردن انتشار دادن
leaflets	اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleting	اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleted	اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare a state of emergency	اعلان کردن حالت اضطراری
to declare something well-founded	چیزی را مستدل اعلان کردن
proclamation of martial law	اعلان حالت زمان جنگ
to declare a divident	سود سهام را اعلان کردن
declare martial	اعلان حالت زمان جنگ
to declare oneself bankrupt	خود را ورشکست اعلان کردن
Hereby I declare ...	بدین وسیله اعلان می کنم که...
to declare war upon a nation	اعلان جنگ به ملتی دادن
to off negotiations	اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
signposts	تیر حامل اعلان تابلو راهنما
signpost	تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to declare something solemnly [publicly]	چیزی را رسما [علنا ] اعلان کردن
statements	افهار
testimony	افهار
testimonies	افهار
allegation	افهار
statement	افهار
allegations	افهار
sayings	افهار
saying	افهار
adduction	افهار
adductor	افهار
avouchment	افهار
proposal	افهار
proposals	افهار
showing	افهار
declarations	افهار
declaration	افهار
utterances	افهار
say so	افهار
say-so	افهار
dixit	افهار
enouncement	افهار
showings	افهار
utterance	افهار
affirmance	افهار
indigitation	افهار
predication	افهار
to put a notice on a door	اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
top billing	بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
statement of a claim	افهار نامه
an absurd statement	افهار نا معقول
misstatement	افهار غلط
stater	افهار دارنده
signification	تعیین افهار
utterer	افهار کننده
declarer	افهار کننده
assertive	افهار کننده
affirmant	افهار کننده
asserter	افهار کننده
assertor	افهار کننده
asseveration	افهار جدی
cumlaude	با افهار تقدیر
suggester	افهار کننده
declaredly	با افهار قطعی
generalities	افهار عمومی
options	افهار میل
option	افهار میل
pooh-poohs	افهار تنفروانزجار
remarked	افهار بیان
suggest	افهار کردن
suggested	افهار کردن
pooh-poohing	افهار تنفروانزجار
pooh-poohed	افهار تنفروانزجار
pooh-pooh	افهار تنفروانزجار
pooh pooh	افهار تنفروانزجار
suggests	افهار کردن
affirmations	افهار قطعی
affirmation	افهار قطعی
assertion	افهار مثبت
remarking	افهار بیان
remarks	افهار بیان
expressions	افهار عبارت
expression	افهار عبارت
resent	افهار تنفرکردن از
resented	افهار تنفرکردن از
resenting	افهار تنفرکردن از
resents	افهار تنفرکردن از
generality	افهار عمومی
manifests	افهار نامه
manifesting	افهار نامه
manifested	افهار نامه
manifest	افهار نامه
says	حرف افهار
says	افهار داشتن
say	حرف افهار
say	افهار داشتن