Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
English
Persian
assert
افهار قطعی کردن
asserted
افهار قطعی کردن
asserting
افهار قطعی کردن
asserts
افهار قطعی کردن
Other Matches
affirmation
افهار قطعی
declaredly
با افهار قطعی
affirmations
افهار قطعی
averment
افهار قطعی یا مثبت
apophasis
افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
remarks
افهار داشتن افهار نظریه دادن
remark
افهار داشتن افهار نظریه دادن
stateable
افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
remarking
افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarked
افهار داشتن افهار نظریه دادن
statable
افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
expresses
افهار کردن
expressed
افهار کردن
suggests
افهار کردن
suggesting
افهار کردن
suggest
افهار کردن
suggested
افهار کردن
expressing
افهار کردن
express
افهار کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
fawns
افهار دوستی کردن
suggested
افهار عقیده کردن
remarked
افهار نظر کردن
offers
افهار یاابراز کردن
misstate
افهار غلط کردن
fawn
افهار دوستی کردن
suggesting
افهار عقیده کردن
remarking
افهار نظر کردن
suggests
افهار عقیده کردن
declare
افهار کردن گفتن
resent
افهار رنجش کردن
remark
افهار نظر کردن
remarks
افهار نظر کردن
condole
افهار تاسف کردن
fawned
افهار دوستی کردن
resented
افهار رنجش کردن
offered
افهار یاابراز کردن
to profess regret
افهار تاسف کردن
back-pedalling
افهار ندامت کردن
back-pedals
افهار ندامت کردن
pass an opnion
افهار عقیده کردن
suggest
افهار عقیده کردن
profess
ادعا یا افهار کردن
declaring
افهار کردن گفتن
professes
ادعا یا افهار کردن
observing
افهار عقیده کردن
observes
افهار عقیده کردن
observed
افهار عقیده کردن
observe
افهار عقیده کردن
professing
ادعا یا افهار کردن
pish
افهار نفرت کردن
declares
افهار کردن گفتن
back-pedalled
افهار ندامت کردن
pronounce
افهار عقیده کردن
express one's views
افهار نظر کردن
pass an opinion
افهار عقیده کردن
make a suggestion
افهار عقیده کردن
pronounces
افهار عقیده کردن
express an opinion
افهار عقیده کردن
offer
افهار یاابراز کردن
resents
افهار رنجش کردن
resenting
افهار رنجش کردن
opine
افهار عقیده کردن
to make a suggestion
افهار عقیده کردن
back-pedal
افهار ندامت کردن
make a comment
افهار نظر کردن
asseverate
بطور جدی افهار کردن تصریح کردن
revolt
شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
revolts
شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
to declare oneself
قصد خودرا افهار کردن
alludes
افهار کردن مربوط بودن به
allude
افهار کردن مربوط بودن به
alluding
افهار کردن مربوط بودن به
importing
به کشور اوردن افهار کردن
alluded
افهار کردن مربوط بودن به
import
به کشور اوردن افهار کردن
imported
به کشور اوردن افهار کردن
assault
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
to make a remark
حرفی زدن افهار نظری کردن
opine
افهار نظر کردن نظریه دادن
to recede from an engagement
از افهار عقیدهای خود داری کردن
assaults
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaulted
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
boh
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boos
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boo
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
booing
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
booed
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
dogmatize
امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
stating
افهار کردن وتصریح کردن
states
افهار کردن وتصریح کردن
stated
افهار کردن وتصریح کردن
state-
افهار کردن وتصریح کردن
state
افهار کردن وتصریح کردن
positive
قطعی
proofs
قطعی
decided
قطعی
proof
قطعی
final
قطعی
definitely
قطعی
surer
قطعی
definite
قطعی
cretain
قطعی
definitive
قطعی
surest
قطعی
irrevocable
قطعی
sure
قطعی
conclusive
قطعی
judicatory
قطعی
finals
قطعی
last a
قطعی
decretive
قطعی
decisive
قطعی
uncompromisingly
قطعی
lasts
قطعی
fixed
قطعی
assertive
قطعی
peremptory
قطعی
unconditional
قطعی
last
قطعی
definite
<adj.>
قطعی
lasted
قطعی
deterministic
قطعی
uncompromising
قطعی
decretory
قطعی
trenchant
قاطع قطعی
magistral
قاطع قطعی
absolute
کامل قطعی
categorical
قیاسی قطعی
firm offer
پیشنهاد قطعی
absolutes
کامل قطعی
deteministic model
مدل قطعی
certain
محقق قطعی
once and a way
بطور قطعی
final award
رای قطعی
irrevocable sale
بیع قطعی
enforceable judgment
رای قطعی
uncoditioned
قطعی نشده
final awards judgements
احکام قطعی
indefinite
غیر قطعی
for good
بطور قطعی
the last word
سخن قطعی
decidedly
بطور قطعی
reserve price
بهای قطعی
decisively
بطور قطعی
flat footed
ثابت قطعی
to turn the scale
قطعی بودن
flat-footed
ثابت قطعی
indecision
غیر قطعی
emphatically
بطور قطعی
indecisive
غیر قطعی
flying colors
موفقیت قطعی
to definitive answer
پاسخ قطعی
final
غایی قطعی
finals
غایی قطعی
categoric
قیاسی قطعی
terminative
بپایان رساننده قطعی
interlocutory
موقتی غیر قطعی
indecisively
بطور غیر قطعی
criterion
معیار نشان قطعی
revocable sale
بیع غیر قطعی
judicial
قطعی داوری کننده
ultimatums
اخرین پیشنهاد قطعی
ultimatum
اخرین پیشنهاد قطعی
ultimata
اخرین پیشنهاد قطعی
Is that definite?
این قطعی است؟
categorically
بطور قاطع یا قطعی
final decision
رای قطعی و نهایی
insecure
نامعین غیر قطعی
once for all
بطور قطعی یا اول و اخر
reserve price
قیمت نهایی بهای قطعی
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable.
بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
i cannot positively promise
نمیتوانم قول قطعی بدهم
pocket judgment
سند قطعی لازم الاجرا
octodecimo
قطعی که برابر با یک هیجدهم یک ورق کاغذ باشد
complete transaction
معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
the smoking gun
شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود
[قانون]
in flagrante delicto
شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود
[قانون]
testimony
افهار
saying
افهار
avouchment
افهار
say-so
افهار
predication
افهار
say so
افهار
allegation
افهار
showing
افهار
testimonies
افهار
statement
افهار
indigitation
افهار
allegations
افهار
enouncement
افهار
statements
افهار
sayings
افهار
dixit
افهار
proposals
افهار
proposal
افهار
adduction
افهار
adductor
افهار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com