English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
residency اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
Other Matches
interne یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
Foundation [junior] house officer [British English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
first year resident [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
intern [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
interns انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern انترن پزشک مقیم بیمارستان
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll . حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
packets گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packet گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
He's not suited for a doctor. او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
There is one physician for every 260 inhabitants. برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
fielo hospital بیمارستان صحرائی یاموقتی بیمارستان سیار
embassies سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassy سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
specialization تخصص
expert knowledge تخصص
specialities تخصص
specialty تخصص
speciality تخصص
inexpert بی تخصص
proficiency تخصص
careered تخصص رستهای
specialization تخصص یافتن
careering تخصص رستهای
career تخصص رستهای
careers تخصص رستهای
specialising تخصص یافتن
specialises تخصص یافتن
specialises تخصص داشتن
technologies تخصص شناسی
proficiency مهارت تخصص
specialising تخصص داشتن
health nursing تخصص پرستاری
specialize تخصص یافتن
specialize تخصص داشتن
specializes تخصص یافتن
specializes تخصص داشتن
specializing تخصص داشتن
specializing تخصص یافتن
technology تخصص شناسی
profession of arms تخصص نظامی گری
military occupational speciality تخصص شغلی نظامی
civilian occupational specialty تخصص غیر ارتشی
underemployed دارای شغل کم تخصص و کم پاداش
analysts شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
analyst شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
laboratorian کسیکه در ازمایشگاه یاکارخانه شیمیائی تخصص دارد
trial attorney وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
hospital بیمارستان
pay-bed بیمارستان
hospitalized در بیمارستان
hospitalize در بیمارستان
hospitalising در بیمارستان
hospitalises در بیمارستان
hospitalised در بیمارستان
hospitalizing در بیمارستان
hospitalizes در بیمارستان
hospitals بیمارستان
staying اقامت
residing اقامت
inhabitance اقامت
tarriance اقامت
commorant اقامت
inhabitancy اقامت
inhabitation اقامت
hospice اسایشگاه بیمارستان
hospices اسایشگاه بیمارستان
clinics مطب بیمارستان
clinic مطب بیمارستان
open hospital بیمارستان ازاد
ambulance بیمارستان سیار
ambulances بیمارستان سیار
leper hospital بیمارستان مبروصین
infirmarian متصدی بیمارستان
sanatoriums بیمارستان مسلولین
debarkation hospital بیمارستان موقت
day hospital بیمارستان روزانه
sanatoria بیمارستان مسلولین
hotel-Dieu بیمارستان فرانسوی
sanatorium بیمارستان مسلولین
sanitariums بیمارستان مسلولین
admission پذیرش به بیمارستان
psychiatric hospital بیمارستان روانی
hospital ship ناو بیمارستان
field hospitals بیمارستان صحرایی
field hospital بیمارستان صحرایی
hospitalism بیمارستان زدگی
hospitaler ساکن بیمارستان
residence محل اقامت
residency محل اقامت
domicil محل اقامت
seats محل اقامت
residential مربوط به اقامت
residence permit جواز اقامت
residence permit پروانه اقامت
remained اقامت کردن
reside اقامت داشتن
seat محل اقامت
seated محل اقامت
resides اقامت داشتن
sojoiurn اقامت موقتی
remain اقامت کردن
dwells اقامت گزیدن
homes اقامت گاه
domiciliate محل اقامت
domiciles محل اقامت
sojourns اقامت موقتی
passport of residence گذرنامه اقامت
sojourn اقامت موقتی
permission to stay پروانه اقامت
permission to reside پروانه اقامت
resided اقامت داشتن
permit of residence جواز اقامت
permission to stay جواز اقامت
domicile محل اقامت
home اقامت گاه
dwell اقامت گزیدن
residences محل اقامت
permit of residence پروانه اقامت
dwelled اقامت گزیدن
permission to reside جواز اقامت
comparative cost اصل تخصص کشورها درتولید کالاهایی که ان را ازدیگر ممالک ارزانتر ومرغوبتر تهیه می کنند
convalescent center بیمارستان ثابت منطقهای
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
admission اجازه بستری [در بیمارستان]
hospitalized prisoners زندانیان بستری در بیمارستان
house surgeon جراح مقیم بیمارستان
outpatient بیمار سرپایی بیمارستان
sick slip برگ اعزام به بیمارستان
inpatient بیماری که در بیمارستان میخوابد
Take me to the hospital? مرا به بیمارستان ببرید.
lock hospital بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
bed capacity فرفیت بیمارستان از نظرتختخواب
in-patients بیمار بستریدر بیمارستان
in-patient بیمار بستریدر بیمارستان
physician in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
sanatarium اسایشگاه بیمارستان مسلولین
sickbed تخت مریض یا بیمارستان
sanitorium اسایشگاه بیمارستان مسلولین
wardroom سالن بیماران بیمارستان
doctor in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
sickbeds تخت مریض یا بیمارستان
pesthouse بیمارستان طاعونی ها اسایشگاه
medical man پزشک
aesculapian پزشک
master physician سر پزشک
medical officer سر پزشک
interne پزشک
physician پزشک
practitioner پزشک
practitioners پزشک
medical officer پزشک
docs پزشک
doc پزشک
medic پزشک
physicians پزشک
chiropodist پزشک پا
chiropodists پزشک پا
student residence permit جواز اقامت دانشجوئی
indefinite leave to remain [British E] جواز اقامت دائمی
franchise du quartier مصونیت محل اقامت
permanent residence permit جواز اقامت دائمی
abode رحل اقامت افکندن
abodes رحل اقامت افکندن
sojourns موقتا" اقامت کردن
service at domicile ابلاغ در محل اقامت
sojourn موقتا" اقامت کردن
sojoiurn موقتا اقامت کردن
pest house بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
emergency admission پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
hospital infection committee کمیته عفونت بیمارستان [پزشکی]
house physician پزشک مقیم
family doctor پزشک خانواده
family doctors پزشک خانواده
aurist پزشک گوش
psychopathist پزشک دیوانگان
physician in attendance پزشک معالج
doctor to the company پزشک شرکت
doctor-to-be پزشک آینده
a fake doctor پزشک قلابی
oculist چشم پزشک
oculists چشم پزشک
certificate of a doctor گواهی پزشک
surgeons پزشک جراح
ophthalmologist چشم پزشک
practitioner دندان پزشک
surgeon پزشک جراح
surgeon general پزشک ارشد
medical examiner پزشک قانونی
medico legal examiner پزشک قانونی
farrier دام پزشک
medicine man پزشک قبیله
doctored پزشک دکتر
medico پزشک طبیب
general practitioner پزشک عمومی
farriers دام پزشک
mad doctor پزشک دیوانگان
doctors پزشک دکتر
practitioners دام پزشک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com