English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
monetary economy اقتصاد پولی
Search result with all words
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
monetary school مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
Other Matches
normative economics اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
european monetary agreement موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
reaganomics اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
planned economies اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
expanding economy اقتصاد در حال توسعه اقتصاد در حال گسترش
market economy اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
free enterprise اقتصاد ازاد اقتصاد بازار ازاد
market economies اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
moneyary پولی
mercenaly پولی
moneyed پولی
impecuniosity بی پولی
monetary پولی
pocket پولی
pecuniary پولی
impecuniousity بی پولی
venal پولی
pockets پولی
dealing for money معاملات پولی
money wage مزد پولی
monetary incentive مشوق پولی
polymyxin پولی میکسین
polyethylene پولی اتیلن
reconvert پولی را مجدداتسعیرکردن
polywag پولی واگ
monetary expansion توسعه پولی
pecuniary liability ضمانت پولی
pay patient مریض پولی
financial inventory ذخایر پولی
financial property اموال پولی
financial property داراییهای پولی
tight money کنترل پولی
unit of currency واحد پولی
grooved pulley پولی شیاردار
money matters امور پولی
monetary convention اتحاد پولی
monetary sector بخش پولی
monetary school مکتب پولی
monetary restriction محدودیت پولی
monetary reserves ذخائر پولی
monetary policy سیاست پولی
monetary inflation تورم پولی
monetary deflation محدودیت پولی
monetary assets دارائیهای پولی
real غیر پولی
monetary authorities مقامات پولی
monetary base مبنای پولی
money order حواله پولی
monetary base پایه پولی
monetary control کنترل پولی
money orders حواله پولی
monetary control نظارت پولی
monetary instruments ابزارهای پولی
monetary system سیستم پولی
monetary value ارزش پولی
money illusion خطای پولی
money illusion توهم پولی
monetary unit واحد پولی
monetary deflation انقباض پولی
monetary targets اهداف پولی
backing پشتوانه پولی
money income درامد پولی
money capital سرمایه پولی
loose pulley پولی هرزگرد
i owe some money to you یک پولی به شما بدهکارم
impecuniously از روی بی پولی یا افلاس
it was a خوب پولی بود
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
poly vinil chloride کلرور پولی وینیل
money rate of interest نرخ بهره پولی
financed تامین هزینه پولی
pure monetary policy سیاست پولی خالص
bimetallism نظام پولی دو فلزی
national money income درامد ملی پولی
i am pushed for money ازبی پولی درفشار
nonmonetarists اقتصاددانان غیر پولی
nonmonetary assets دارائیهای غیر پولی
gold currency system نظام پولی طلا
gold standard نظام پولی طلا
nonmonetary sector بخش غیر پولی
free capital سرمایه گذار پولی
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
he is pressed for money از بی پولی در مضیقه است
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
european monetary system سیستم پولی اروپایی
european monetary fund صندوق پولی اروپا
nonmonetary income درامد غیر پولی
hyperdeflation انقباض پولی شدید
dollar area منطقه پولی دلار
bimetallic standard پایه پولی دو فلزی
down and out <idiom> هیچ پولی نداشتند
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
tight money سیاست پولی انقباضی
deflation انقباض پولی رکود
financing تامین هزینه پولی
prices ارزش پولی کالا
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
price ارزش پولی کالا
finances تامین هزینه پولی
finance تامین هزینه پولی
not for the world <idiom> دراعضای هیچ پولی
pecuniary externalities پی امدهای خارجی پولی
rate of money wage نرخ مزد پولی
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
easy money پولی که براحتی بدست اید
Money entrusted to my care . پولی که با مانت نزد من سپرده شد
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
polyester الیاف یاپارچه پولی استر
international monetary reserves ذخائر پولی بین المللی
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
poundage مقدار پولی برحسب لیره
the proceeds of the sale پولی که از محل فروش بدست می اید
e p u 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
army deposit fund سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
monetrarist keynesian debate بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
to give پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
contribution پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
devaluation تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
transfer payment پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
contributions پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
accountability ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
chantry پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
corkage پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
royalties پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
deat benefit وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
To play for love . عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
convertibles پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
royalty پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
convertible پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
blockade currency پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
countershaft pulley محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
slush funds پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
slush fund پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
luck penny پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck money پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
economies اقتصاد
water utilization اقتصاد اب
economy اقتصاد
dynamic economy اقتصاد پویا
quantitative economics اقتصاد ریاضی
minister of finance وزیر اقتصاد
share of stock [American English] سهم [اقتصاد]
positive economics اقتصاد مثبت
sound economy اقتصاد قوی
plutonomy اقتصاد سباسی
planless economy اقتصاد بی نقشه
planless economy اقتصاد نسنجیده
soviet economy اقتصاد شوروی
spotaneous economy اقتصاد خودبخودی
static economy اقتصاد ایستا
positive economics اقتصاد توصیفی
positive economics اقتصاد اثباتی
quantitative economics اقتصاد کمی
reaganomics اقتصاد ریگانی
principles of economy اصول اقتصاد
principles of economics اصول اقتصاد
price theory اقتصاد خرد
regional economy اقتصاد منطقهای
open economy اقتصاد باز
natural economy اقتصاد طبیعی
two sector economy اقتصاد دو بخشی
national economy اقتصاد ملی
warfare economy اقتصاد جنگی
weak economy اقتصاد ضعیف
welfare economics اقتصاد رفاه
natural economy اقتصاد غیرپولی
neoclassical economics اقتصاد نئوکلاسیک
subsistence economy اقتصاد معیشتی
turnover [British English] فروش [اقتصاد]
test economy اقتصاد ازمون
sales فروش [اقتصاد]
token economy اقتصاد ژتونی
interest بهره [اقتصاد]
normative economics اقتصاد هنجاری
liquidation [of something] نقدی [اقتصاد]
agricultural economics اقتصاد کشاورزی
political economy اقتصاد سیاسی
planned economy اقتصاد برنامهای
planned economy اقتصاد بانقشه
planned economy اقتصاد سنجیده
planned economies اقتصاد برنامهای
realization [American E] [of something] نقدی [اقتصاد]
realisation [British E] [of something] نقدی [اقتصاد]
closed economy اقتصاد بسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com