Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
neuritis
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
Other Matches
antineuritic
برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
neuritis
التهاب عصبی
psychoneurotic
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
psychoneurosis
ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
neuralgia
درد عصبی مرض عصبی
nervation
ساختمان عصبی شبکه عصبی
v , series
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
uteritis
اماس زهدان التهاب رحم
gingivitis
اماس و التهاب لثه دندان
neurogram
رد عصبی
on pins and needles
<idiom>
عصبی
neural
عصبی
neurotic
عصبی
nervous
عصبی
engram
رد عصبی
nervelessness
بی عصبی
overwrought
عصبی
twitchy
عصبی
uptight
عصبی
keyed up
<idiom>
عصبی
abnerval
عصبی
laryngitis
اماس خشک نای التهاب حنجره
nerve cell
یاخته عصبی
shocked
حمله عصبی
shocks
حمله عصبی
neuroplexus
شبکه عصبی
neural arc
قوس عصبی
nerve tissue
بافت عصبی
nerve deafness
کری عصبی
nerve cell
سلول عصبی
psychochemical agent
عامل عصبی
nerve current
جریان عصبی
neurons
یاخته عصبی
nervous system
دستگاه عصبی
nervous systems
دستگاه عصبی
plexus
شبکه عصبی
nerve impulse
تکانه عصبی
nerve
رشته عصبی
nerves
رشته عصبی
nerve ending
پایانه عصبی
nerve fibre
تار عصبی
neurofibril
تار عصبی
nerve center
مرکز عصبی
nerve path
گذرگاه عصبی
nerve plexus
شبکه عصبی
psychochemical agent
گاز عصبی
ganglion
غده عصبی
neurocyte
یاخته عصبی
willies
حمله عصبی
neuron
یاخته عصبی
interneuron
داخل عصبی
interneural
داخل عصبی
neural satiation
اشباع عصبی
neural reverbration
ارتعاش عصبی
Relax!
عصبی نشو!
neural network
شبکه عصبی
neural lesion
ضایعه عصبی
neural induction
القای عصبی
neural discharge
تخلیه عصبی
neural circuit
مدار عصبی
neural bond
پیوند عصبی
causalgia
سوزش عصبی
nerve block
وقفه عصبی
anorexia nervosa
بی اشتهایی عصبی
neuralgia
درد عصبی
lose temper
<idiom>
عصبی شدن
sweat bullets/blood
<idiom>
عصبی بودن
nervelessly
از روی بی عصبی
neural conduction
رسانش عصبی
shock
حمله عصبی
pleurohepatitis
اماس شامه شش وجگر التهاب غشاریه وکبد
commissural fibres
رشتههای عصبی رابط
parasympathetic nervous system
دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
jittery
وحشت زده و عصبی
tensing
عصبی وهیجان زده
parabiosis
وقفه رسانش عصبی
preganglionic
قبل از عقده عصبی
tenser
عصبی وهیجان زده
tensest
عصبی وهیجان زده
bradyarthria
کندگویی عصبی- ماهیچه یی
conceptual nervous system
دستگاه عصبی فرضی
neurogenic
دارای ریشه عصبی
neuromuscular coordination
هماهنگی عصبی- عضلانی
neuropath
دچار اختلالات عصبی
neuroblast
یاخته رویانی عصبی
cns
دستگاه عصبی مرکزی
neuropsychiatric
درمان روانی عصبی
commissure
بافت عصبی رابط
autonomic nervous system
دستگاه عصبی نباتی
neuropsychiatric
مرض روانی و عصبی
neurotransmitter
انتقال دهنده عصبی
tenses
عصبی وهیجان زده
hysteria
هیستری حمله عصبی
discharges
شلیک عصبی تخلیه
tract
دسته تار عصبی
sympathetic nervous system
دستگاه عصبی سمپاتیک
unipolar
سلولهای عصبی یک قطبی
tracts
دسته تار عصبی
visceral nervous system
دستگاه عصبی احشایی
on edge
<idiom>
خیلی عصبی وخشمگین
anorexic
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
discharge
شلیک عصبی تخلیه
reciprocal innervation
تحریک عصبی تقابلی
neuroptera
حشرات عصبی الجناح
vegetative nervous system
دستگاه عصبی نباتی
tense
عصبی وهیجان زده
nerve agent
عامل شیمیایی عصبی
tensed
عصبی وهیجان زده
neurotic
دچار اختلال عصبی
autonomic nervous system
دستگاه عصبی خود مختار
ans
دستگاه عصبی خود مختار
commissurotomy
برداشتن بافت عصبی رابط
autonomic
منسوب به دستگاه عصبی خودکار
oxime
ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
neurogenic
ایجاد کننده بافت عصبی
tie up in knots
<idiom>
کسی را عصبی ونگران کردن
neurocirculatory asthenia
ضعف عصبی- گردش خونی
liminal
وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
nervous
عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
preganglionic
وابسته به جلو عقده عصبی
psychoneural parallelism
توازی نگری روانی- عصبی
sympathetic nervous system
دستگاه عصبی خود کار
dendrite
شاخههای متعدد سلولهای عصبی
gray matter
ماده خاکستری بافت عصبی مغز
solar plexus
شبکه عصبی ناحیه زیر معده
neuromuscular
وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
parasympathetic
وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
parasympathetic
عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
neuron
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest.
اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
nerve bundle
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
neurons
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
nerve fascicle
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
aeroneurosis
اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
subliminally
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
limen
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
subliminal
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
cingulum
دسته ای از رشته عصبی در مغز
[ساختمان استخوان بندی ]
cingulum bundle
دسته ای از رشته عصبی در مغز
[ساختمان استخوان بندی ]
to work oneself up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to get worked up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
neural net
مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
cassion discase
تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
parkinsonism
اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cybernetics
مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
erythematic
وابسته به التهاب پوست التهاب اور
hit and miss
گاهی موفق وگاهی مغلوب
infortune
ستاره نحس بهرام یا کیوان وگاهی تیر
appendicitis
اماس ضمیمه روده اماس اپاندیس
dressing station
درمانگاه کمکهای اولیه وزخم بندی
stockinet
پارچه کشباف مخصوص لباس کودکان وزخم بندی
stockinette
پارچه کشباف مخصوص لباس کودکان وزخم بندی
aching
دردناک
grievous
دردناک
agonizing
دردناک
painful
دردناک
dolorous
دردناک
achy
دردناک
angry
خشمناک دردناک
dyspareunia
مقاربت دردناک
sores
دردناک ریشناک
sore
دردناک ریشناک
paralgesia
مورمور دردناک
angriest
خشمناک دردناک
angrier
خشمناک دردناک
algolagnic
دردناک درداور
dolor
مرض دردناک ناله
dolour
مرض دردناک ناله
dysmenorrhea
قاعدگی دردناک عسرالطمث دشتاک
charley horse
سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
nips
صدمه زدن دردناک بودن
nipped
صدمه زدن دردناک بودن
nip
صدمه زدن دردناک بودن
scarry
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
dressing
مرهم گذاری وزخم بندی مرهم
dressings
مرهم گذاری وزخم بندی مرهم
uneasiness
ناراحتی
hazarding
ناراحتی
queasiness
ناراحتی
discommodity
ناراحتی
disquietude
ناراحتی
inconveniences
ناراحتی
unease
ناراحتی
inconvenience
ناراحتی
inconveniencing
ناراحتی
hazarded
ناراحتی
hazard
ناراحتی
incommodiousness
ناراحتی
turmoil
ناراحتی
inquietude
ناراحتی
inconvenienced
ناراحتی
hazards
ناراحتی
kiaugh
اضطراب ناراحتی
malaise
ناراحتی بیقراری
flea bite
اندک ناراحتی
disturbance
ناراحتی مزاحمت
malease
ناراحتی بیقراری
disturbances
ناراحتی مزاحمت
incommodity
زیان ناراحتی
thorns
موجب ناراحتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com