Dictiornary-Farsi | الهام بخشیدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
inspire	الهام بخشیدن
inspires	الهام بخشیدن


Search result with all words

to buoy something [up]	به کسی [چیزی] الهام بخشیدن
Other Matches

vitalize	زندگی بخشیدن حیات بخشیدن
revelations	الهام
enthusiasms	الهام
revealment	الهام
afflation	الهام
suggestions	الهام
suggestion	الهام
afflatus	الهام
enthusiasm	الهام
sprite	الهام
inspiration	الهام
inanition	الهام
infusion	الهام
apocalypse	الهام
prescience	الهام
revelation	الهام
infusions	الهام
uninspired	بی الهام
inspired	الهام شده
brainwave	الهام ناگهانی
vision	وحی الهام
uninspired	الهام نگرفته
visions	وحی الهام
brainwaves	الهام ناگهانی
oracularly	از راه الهام
d. insiration	الهام اسمانی
oracles	الهام الهی
oracle	الهام الهی
divine inspiration	الهام خدایی
inspirator	الهام دهنده
inspirable	الهام شدنی
inspired books	کتابهای الهام شده
precognitive	وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
precognition	الهام قبل ازوقوع امری
revelationist	کسیکه معتقد به الهام ومکاشفه است
Minaret design	طرح مناره با الهام گرفتن از مساجد
pierian spring	الهام بخش شعر وسخنوری چشمه مقدس شاعری
mysticism	توجیه مسائل سیاسی به مدد الهام واشراق عرفان
inspirationist	کسیکه کتاب مقدس را الهام خدابا وحی میداند
unpremediated	پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
endue	بخشیدن به
forgive	بخشیدن
dispend	بخشیدن
betake	بخشیدن
remit	بخشیدن
condones	بخشیدن
forgiven	بخشیدن
forgives	بخشیدن
assoil	بخشیدن
remits	بخشیدن
remitted	بخشیدن
remitting	بخشیدن
give away	بخشیدن
give-away	بخشیدن
condoning	بخشیدن
condoned	بخشیدن
condone	بخشیدن
bestows	بخشیدن
bestowing	بخشیدن
bestowed	بخشیدن
endow	بخشیدن
absolving	بخشیدن
absolves	بخشیدن
endowing	بخشیدن
donates	بخشیدن
gifts	بخشیدن به
gifts	بخشیدن
gift	بخشیدن به
gift	بخشیدن
endows	بخشیدن
donate	بخشیدن
donated	بخشیدن
donating	بخشیدن
absolve	بخشیدن
absolved	بخشیدن
bestow	بخشیدن
indue	بخشیدن
giving	بخشیدن
to look over	بخشیدن
exemption	بخشیدن
privilege	بخشیدن
indulgences	بخشیدن
portion	بخشیدن
indulgence	بخشیدن
portions	بخشیدن
give	بخشیدن
gives	بخشیدن
giveaway	بخشیدن
vouchsafing	بخشیدن
vouchsafes	بخشیدن
vouchsafed	بخشیدن
vouchsafe	بخشیدن
let off	بخشیدن
give-aways	بخشیدن
spared	بخشیدن یدک
actualize	تحقق بخشیدن
implement	تحقق بخشیدن
spare	بخشیدن یدک
put ineffect	تحقق بخشیدن
diversification	تنوع بخشیدن
expediting	سرعت بخشیدن
put into effect	تحقق بخشیدن
carry into effect	تحقق بخشیدن
make something happen	تحقق بخشیدن
enfeoff	تیول بخشیدن
put inpractice	تحقق بخشیدن
carry out	تحقق بخشیدن
carry ineffect	تحقق بخشیدن
reflate	تحرک بخشیدن
universalize	جامعیت بخشیدن به
to give being to	هستی بخشیدن
animate	زندگی بخشیدن
animates	زندگی بخشیدن
quick en	روح بخشیدن
manumit	ازادی بخشیدن
invigorate	روح بخشیدن
reflated	تحرک بخشیدن
reflates	تحرک بخشیدن
souped-up <idiom>	اثر بخشیدن
actualise [British]	تحقق بخشیدن
reflating	تحرک بخشیدن
pardonable	قابل بخشیدن
energizing	نیرو بخشیدن
energize	نیرو بخشیدن
energising	نیرو بخشیدن
energises	نیرو بخشیدن
cures	درمان بخشیدن
enliven	زندگی بخشیدن
enliven	حیات بخشیدن
enlivened	زندگی بخشیدن
energised	نیرو بخشیدن
generalised	کلیت بخشیدن
expedites	سرعت بخشیدن
generalizes	کلیت بخشیدن
generalize	کلیت بخشیدن
avail	فایده بخشیدن
pleasures	لذت بخشیدن
generalising	کلیت بخشیدن
generalises	کلیت بخشیدن
expedite	سرعت بخشیدن
energizes	نیرو بخشیدن
pleasure	لذت بخشیدن
expedited	سرعت بخشیدن
graced	زینت بخشیدن
enlivened	حیات بخشیدن
realizes	تحقق بخشیدن
realized	تحقق بخشیدن
realize	تحقق بخشیدن
realising	تحقق بخشیدن
realises	تحقق بخشیدن
realised	تحقق بخشیدن
graces	زینت بخشیدن
cured	درمان بخشیدن
realizing	تحقق بخشیدن
cure	درمان بخشیدن
enlivens	زندگی بخشیدن
grant	دادن بخشیدن
generalizing	کلیت بخشیدن
granted	دادن بخشیدن
gracing	زینت بخشیدن
grants	دادن بخشیدن
enlivening	زندگی بخشیدن
enlivening	حیات بخشیدن
grace	زینت بخشیدن
enlivens	حیات بخشیدن
acanthus design	طرح پیچک [الهام گرفته شده از گیاهی به همین نام یعنی آکانتوس که بیشتر در طرح گل فرنگ یا گوبلن دیده می شود]
arabesque [Eslimi]	طرح اسلیمی [الهام گرفته شده از شاخک ها و پیچک های درخت مو که کل متن را به همراه نگاره های دیگر فرا می گیرد.]
indulgences	از راه افراط بخشیدن
pardoning	بخشیدن معذرت خواستن
pardoning	عفو کردن بخشیدن
pardons	بخشیدن معذرت خواستن
substantiate	شکل مادی بخشیدن به
reinvigorate	باز نیرو بخشیدن
reanimate	حیات تازه بخشیدن
fork over <idiom>	کمک کردن ،بخشیدن
embolden	حیات تازه بخشیدن
pardoned	بخشیدن معذرت خواستن
indulgence	از راه افراط بخشیدن
pardons	عفو کردن بخشیدن
substantiated	شکل مادی بخشیدن به
pardoned	عفو کردن بخشیدن
hearten	حیات تازه بخشیدن
encourage	حیات تازه بخشیدن
elate	حیات تازه بخشیدن
countenance [encourage]	حیات تازه بخشیدن
dispensing	معاف کردن بخشیدن
dispenses	معاف کردن بخشیدن
substantiates	شکل مادی بخشیدن به
substantiating	شکل مادی بخشیدن به
dispense	معاف کردن بخشیدن
pardon	عفو کردن بخشیدن
pardon	بخشیدن معذرت خواستن
to reflate the economy	به اقتصاد تحرک بخشیدن
dispensed	معاف کردن بخشیدن
reanimate	حیات تازه بخشیدن
weeping willow design	طرح بید مجنون [الهام گرفته شده از درخت بید مجنونی که خصوصا در فرش های قاب قابی و چهار محال استفاده می شود.]
power	نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
grace	لذت بخشیدن مشعوف ساختن
powered	نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
saves	رهایی بخشیدن نگاه داشتن