English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (40 milliseconds)
English Persian
do up اماده استفاده کردن
Search result with all words
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
Other Matches
ready service اماده به استفاده فوری
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
turnkey system سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
defect skipping روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
to cut out بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
solenoid sweep پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
prepares اماده کردن
primes اماده کردن
preparing اماده کردن
readied اماده کردن
primed اماده کردن
supplied اماده کردن
accommodates اماده کردن
harness اماده کردن
supply اماده کردن
harnessed اماده کردن
harnessing اماده کردن
readies اماده کردن
accommodated اماده کردن
pre treatment اماده کردن
set اماده کردن
prepare اماده کردن
readying اماده کردن
sets اماده کردن
provides اماده کردن
setting up اماده کردن
to string up اماده کردن
provide اماده کردن
ready اماده کردن
prime اماده کردن
make ready اماده کردن
drafts اماده کردن
unlimber اماده کردن
preparation اماده کردن
drafted اماده کردن
draft اماده کردن
supplying اماده کردن
belay اماده کردن
preparations اماده کردن
get ready اماده کردن
confect اماده کردن
to pickle a rod for اماده کردن
outfit سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
train اماده کردن اسب
knock-ups سردستی اماده کردن
set up اماده تیراندازی کردن
forearm قبلا اماده کردن
trained اماده کردن اسب
gears کردن اماده کارکردن
forearms قبلا اماده کردن
forespeak قبلا اماده کردن
trains اماده کردن اسب
gear کردن اماده کارکردن
knock up سردستی اماده کردن
knock-up سردستی اماده کردن
geared کردن اماده کارکردن
to fit with اماده کردن برای
fitting out اماده کردن ناو
get ready اماده شدن حاضر کردن
snow farming اماده کردن پیست اسکی
spots کشف کردن اماده پرداخت
spot کشف کردن اماده پرداخت
make ready اماده شدن حاضر کردن
to study up خود را اماده امتحانات کردن
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
forthcomming اماده برای ارائه کردن
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
to wind up کوک کردن اماده کردن گلوله
makes درست کردن ساختن اماده کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up جمع اوری کردن اماده کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
redact اماده چاپ کردن تحریر کردن
collective goods کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
enarm مسلح شدن اماده کارزار کردن
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
marshaling در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
marshaled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshal در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
roadworthy اماده مسافرت قابل سفر کردن
marshals در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
reed شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
aircraft arresting reset unit وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
mountee اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
dispatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketch پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
despatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
sketches پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
dispatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
civilian preparedness for war اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
usages استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
list شیار کردن اماده کردن
dight اماده کردن مجهز کردن
gird اماده کردن محکم کردن
staging area فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
paddock منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
paddocks منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
spooling یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
lineup اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
spoliation تحریف یا اخفا یا معدوم کردن یا سوء استفاده کردن از سند
job کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
jobs کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
junk پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
cable weft پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
impose تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seized اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
imposes تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seize اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
dead time زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
dead freight کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
operated از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operate از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
dizen دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
vertical نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی
freeing آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
freed آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
capacities استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
capacity استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
frees آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idle که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idlest که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idled که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idles که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
fourth generation computers فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
bitmap معرفی رویدادها یا استفاده از آرایه تک بیتی به عنوان تصویر یا شکل یا جدول وسایل استفاده شده و...
composite demand تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
quads چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
quad چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
band شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
bands شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
ill treat سوء استفاده کردن ضایع کردن
shareware نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
ieee که فقط داده و سیگنالهای تصدیق استفاده می شوند و در آزمایشگاهها برای اتصال کامپیوتر به قط عات اندازه گیری استفاده میشود
put upon استفاده کردن از
utilised استفاده کردن از
utilize استفاده کردن از
utilises استفاده کردن از
employs استفاده کردن
employing استفاده کردن
to make much of استفاده کردن از
utilizing استفاده کردن از
to make use of استفاده کردن از
to trade on سو استفاده کردن از
to a. one self of استفاده کردن از
utilizes استفاده کردن از
utilising استفاده کردن از
employed استفاده کردن
to play upon سو استفاده کردن از
employ استفاده کردن
put-upon استفاده کردن از
to take a of استفاده کردن از
duplexes دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
joint tenants در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
exerciser وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com