Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
to a. the ball
اماده انداختن
Search result with all words
to cut out
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
Other Matches
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
alert force
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
let down
پایین انداختن انداختن
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
readies
اماده
yoi
اماده
yare
اماده
ready
اماده
readying
اماده
lief
اماده
supplied
اماده
supply
اماده
setting up
اماده
provided
اماده
ablest
اماده
abler
اماده
equipped
اماده
minded
اماده
stock
اماده
stocked
اماده
set
اماده
handier
اماده
handiest
اماده
handy
اماده
supplying
اماده
susceptible
اماده
readied
اماده
sets
اماده
in the saddle
اماده
fresh-
اماده
in store
اماده
in kelter
اماده
freshest
اماده
prompts
اماده
in gear
اماده
prompted
اماده
prompt
اماده
accoutrements
اماده
fresh
اماده
ready-made
اماده
in full fig
اماده
accoutred
اماده
ready made
اماده
in form
اماده
seaworthy
اماده دریا
belay
اماده کردن
presents
موجود اماده
presenting
موجود اماده
presented
موجود اماده
present
موجود اماده
ripely
بطور اماده
combat available
اماده به رزم
combat available
اماده به پرواز
combat ready
اماده به رزم
detonative
اماده انفجار
harnessing
اماده کردن
confect
اماده کردن
harnessed
اماده کردن
harness
اماده کردن
malcontents
اماده شورش
malcontent
اماده شورش
battailous
اماده جنگ
to bargain for
منتظریا اماده
to gird up one's loins
اماده کارشدن
action mission ship
ناو اماده
rigs
اماده شدن
acoutre
اماده جنگ
setting up
اماده کردن
accoutered
اماده جنگ
acceptancy
اماده قبول
set
اماده کردن
finest
بسیار اماده
fined
بسیار اماده
aforehand
اماده راحت
rigged
اماده شدن
apt
متمایل اماده
readied
اماده کردن
to buckle oneself
اماده شدن
drafts
اماده کردن
drafted
اماده کردن
sets
اماده کردن
draft
اماده کردن
at or within call
اماده فرمان
at call
اماده فرمان
rig
اماده شدن
fine
بسیار اماده
taut
اماده کار
prepare
اماده کردن
indispose
اماده ساختن
readying
اماده کردن
in gear
اماده حرکت
ready
اماده کردن
alerts
اماده باش
readies
اماده کردن
snug
اماده ومجهز
he is ready at excuses
اماده است
insusceptible
غیر اماده
night boat
قایق اماده
alerted
اماده باش
kelter
انتظام اماده
johnny on the sopt
حاضر و اماده
coaches
اماده ساز
make ready
اماده کردن
prepares
اماده کردن
mission ready
اماده پرواز
giglot
دخترسبک که اماده
giglet
دخترسبک که اماده
get ready
اماده کردن
ready for duty
اماده کار
bound
: اماده رفتن
ready for duty
اماده خدمت
ready for operation
اماده کار
ready for use
اماده مصرف
ready mixed concrete
بتن اماده
beforehand
قبلا اماده
ready service
اماده به کار
ready to die
اماده مردن
coach
اماده ساز
preparatory
اماده کننده
obliging
اماده خدمت
fledge
اماده پروازکردن
bellicose
اماده بجنگ
on tap
اماده کشیدن
coached
اماده ساز
preparing
اماده کردن
pre treatment
اماده کردن
warlike
اماده جنگ
prompt to go
اماده رفتن
ready use
اماده مصرف
primes
اماده کردن
preparations
اماده کردن
unlimber
اماده کردن
preparations
اماده سازی
provide
اماده کردن
accommodated
اماده کردن
accommodates
اماده کردن
transit mixed concrete
بتن اماده
preparation
اماده سازی
coaching
اماده سازی
provides
اماده کردن
to string up
اماده کردن
to pickle a rod for
اماده کردن
supply
اماده کردن
prime
اماده کردن
alert
اماده باش
primed
اماده کردن
preparation
اماده کردن
supplying
اماده کردن
supplied
اماده کردن
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
finished product
کالای اماده فروش
on offer
اماده برای فروش
finishing paint
رنگ سازی اماده
knock-ups
سردستی اماده کردن
sortie
هواپیمای اماده به پرواز
bristle
اماده جنگ شدن
ready to die
اماده برای مرگ
standbys
به حال اماده بودن
finished goods
کالاهای اماده فروش
set position
اماده در نقطه اغاز
set up
اماده بکار استقرار
precanned routines
روالهای از پیش اماده
gear
کردن اماده کارکردن
studied
از پیش اماده شده
susceptive
پذیرنده اماده پذیرش
strip alert
اماده باش 5 دقیقهای
prearranged
از قبل اماده شده
forearms
قبلا اماده کردن
prepare
اماده شدن ساختن
spot goods
کالاهای اماده تحویل
ready for assembly
اماده جهت نصب
forearm
قبلا اماده کردن
do up
اماده استفاده کردن
dug in
استحکامات سنگر اماده
mind to do a thing
اماده انجام کاری
set up
اماده تیراندازی کردن
in perfect trim
کاملا اراسته یا اماده
bristled
اماده جنگ شدن
ready service
اماده به استفاده فوری
prompt to go
اماده برای رفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com