Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
he is indisposed to go
اماده رفتن نیست
Other Matches
prompt to go
اماده رفتن
bound
: اماده رفتن
to be prepared to go
اماده رفتن بودن
prompt to go
اماده برای رفتن
hom ward bound
اماده رفتن به کشور میهن
bound for home
اماده رفتن به کشور میهن
it is not a to go tncre
رفتن انجامصلحت نیست
hypnotizable
اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
he is out and a bout
از بستر برخاسته و اماده بیرون رفتن است
it is toolate.to go
دیگر موقع رفتن نیست
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
It is improper to go there uninvited.
ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
All is not gold that glitters.
<proverb>
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
leaving files open
به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
it is past all hope
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
pussyfoot
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
alert force
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
mouch
راه رفتن دولادولاراه رفتن
it is inexpedient to reply
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
trotting
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
ready
اماده
sets
اماده
setting up
اماده
handy
اماده
accoutred
اماده
readied
اماده
prompt
اماده
supplied
اماده
supply
اماده
prompts
اماده
lief
اماده
set
اماده
readies
اماده
handiest
اماده
supplying
اماده
yare
اماده
abler
اماده
ablest
اماده
in gear
اماده
in the saddle
اماده
in store
اماده
in kelter
اماده
minded
اماده
in form
اماده
provided
اماده
yoi
اماده
accoutrements
اماده
fresh
اماده
susceptible
اماده
equipped
اماده
handier
اماده
readying
اماده
stocked
اماده
stock
اماده
ready-made
اماده
ready made
اماده
prompted
اماده
freshest
اماده
fresh-
اماده
in full fig
اماده
parades
سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade
سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading
سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded
سان رفتن رژه رفتن محل سان
alerts
اماده باش
giglot
دخترسبک که اماده
giglet
دخترسبک که اماده
get ready
اماده کردن
set
اماده کردن
he is ready at excuses
اماده است
preparations
اماده کردن
preparations
اماده سازی
preparation
اماده کردن
ready use
اماده مصرف
preparation
اماده سازی
fine
بسیار اماده
in gear
اماده حرکت
indispose
اماده ساختن
fined
بسیار اماده
finest
بسیار اماده
johnny on the sopt
حاضر و اماده
kelter
انتظام اماده
snug
اماده ومجهز
insusceptible
غیر اماده
ready to die
اماده مردن
harnessed
اماده کردن
harness
اماده کردن
to bargain for
منتظریا اماده
to buckle oneself
اماده شدن
pre treatment
اماده کردن
malcontents
اماده شورش
malcontent
اماده شورش
to gird up one's loins
اماده کارشدن
to pickle a rod for
اماده کردن
harnessing
اماده کردن
to a. the ball
اماده انداختن
preparatory
اماده کننده
ripely
بطور اماده
ready service
اماده به کار
seaworthy
اماده دریا
beforehand
قبلا اماده
ready mixed concrete
بتن اماده
ready for use
اماده مصرف
ready for duty
اماده خدمت
ready for duty
اماده کار
taut
اماده کار
warlike
اماده جنگ
to string up
اماده کردن
transit mixed concrete
بتن اماده
draft
اماده کردن
night boat
قایق اماده
present
موجود اماده
mission ready
اماده پرواز
make ready
اماده کردن
alert
اماده باش
alerted
اماده باش
setting up
اماده کردن
drafted
اماده کردن
drafts
اماده کردن
on tap
اماده کشیدن
unlimber
اماده کردن
presents
موجود اماده
presented
موجود اماده
readied
اماده کردن
readies
اماده کردن
ready
اماده کردن
ready for operation
اماده کار
readying
اماده کردن
apt
متمایل اماده
sets
اماده کردن
fledge
اماده پروازکردن
provide
اماده کردن
coach
اماده ساز
belay
اماده کردن
battailous
اماده جنگ
at or within call
اماده فرمان
coaches
اماده ساز
at call
اماده فرمان
supplying
اماده کردن
supply
اماده کردن
supplied
اماده کردن
rig
اماده شدن
rigged
اماده شدن
detonative
اماده انفجار
coached
اماده ساز
bellicose
اماده بجنگ
prepares
اماده کردن
combat available
اماده به رزم
provides
اماده کردن
obliging
اماده خدمت
prepare
اماده کردن
combat available
اماده به پرواز
combat ready
اماده به رزم
preparing
اماده کردن
confect
اماده کردن
primes
اماده کردن
rigs
اماده شدن
acoutre
اماده جنگ
coaching
اماده سازی
action mission ship
ناو اماده
presenting
موجود اماده
aforehand
اماده راحت
acceptancy
اماده قبول
accommodates
اماده کردن
accoutered
اماده جنگ
prime
اماده کردن
accommodated
اماده کردن
primed
اماده کردن
knock-up
سردستی اماده کردن
to prepare for war
اماده جنگ شدن
knock up
سردستی اماده کردن
acoutre
اماده جنگ شدن
geared
کردن اماده کارکردن
preparing
اماده شدن ساختن
effective
سرباز اماده به خدمت
set up
اماده بکار استقرار
to fit with
اماده کردن برای
readiness
اماده باش امادگی
gears
کردن اماده کارکردن
forthcoming
اماده ارائه دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com