English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
English Persian
at call اماده فرمان
at or within call اماده فرمان
Search result with all words
aircraft scrambling دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
tent striking فرمان اماده حرکت شدن یکانها
Other Matches
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
ctrl break در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna carta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna charta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
sound off فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
guide on me فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
computer controlled machine دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
cancel check firing فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
provided اماده
supplying اماده
supply اماده
set اماده
sets اماده
ablest اماده
equipped اماده
abler اماده
setting up اماده
in kelter اماده
minded اماده
readied اماده
readies اماده
ready اماده
readying اماده
handy اماده
handiest اماده
susceptible اماده
lief اماده
in the saddle اماده
in store اماده
in gear اماده
stock اماده
stocked اماده
in full fig اماده
in form اماده
handier اماده
prompted اماده
fresh- اماده
freshest اماده
fresh اماده
accoutrements اماده
prompts اماده
prompt اماده
ready-made اماده
ready made اماده
supplied اماده
accoutred اماده
yare اماده
yoi اماده
ready for duty اماده کار
harnessing اماده کردن
harnessed اماده کردن
harness اماده کردن
bound : اماده رفتن
accoutered اماده جنگ
prompt to go اماده رفتن
provides اماده کردن
provide اماده کردن
pre treatment اماده کردن
taut اماده کار
malcontents اماده شورش
malcontent اماده شورش
presenting موجود اماده
present موجود اماده
presents موجود اماده
seaworthy اماده دریا
combat available اماده به رزم
ripely بطور اماده
combat available اماده به پرواز
combat ready اماده به رزم
ready use اماده مصرف
ready to die اماده مردن
ready service اماده به کار
ready mixed concrete بتن اماده
ready for use اماده مصرف
confect اماده کردن
ready for operation اماده کار
ready for duty اماده خدمت
presented موجود اماده
beforehand قبلا اماده
on tap اماده کشیدن
ready اماده کردن
obliging اماده خدمت
readying اماده کردن
prepares اماده کردن
detonative اماده انفجار
prepare اماده کردن
bellicose اماده بجنگ
snug اماده ومجهز
giglot دخترسبک که اماده
giglet دخترسبک که اماده
get ready اماده کردن
fledge اماده پروازکردن
alerts اماده باش
alerted اماده باش
alert اماده باش
acceptancy اماده قبول
readies اماده کردن
accommodates اماده کردن
accommodated اماده کردن
night boat قایق اماده
mission ready اماده پرواز
rigs اماده شدن
make ready اماده کردن
rigged اماده شدن
rig اماده شدن
preparatory اماده کننده
kelter انتظام اماده
johnny on the sopt حاضر و اماده
insusceptible غیر اماده
warlike اماده جنگ
indispose اماده ساختن
in gear اماده حرکت
he is ready at excuses اماده است
readied اماده کردن
fine بسیار اماده
set اماده کردن
coach اماده ساز
sets اماده کردن
unlimber اماده کردن
supply اماده کردن
setting up اماده کردن
coaching اماده سازی
coaches اماده ساز
supplied اماده کردن
supplying اماده کردن
to gird up one's loins اماده کارشدن
fined بسیار اماده
to pickle a rod for اماده کردن
finest بسیار اماده
preparations اماده کردن
coached اماده ساز
to string up اماده کردن
aforehand اماده راحت
transit mixed concrete بتن اماده
action mission ship ناو اماده
to buckle oneself اماده شدن
preparing اماده کردن
drafts اماده کردن
apt متمایل اماده
prime اماده کردن
preparation اماده کردن
preparations اماده سازی
acoutre اماده جنگ
battailous اماده جنگ
primed اماده کردن
to bargain for منتظریا اماده
belay اماده کردن
primes اماده کردن
to a. the ball اماده انداختن
draft اماده کردن
drafted اماده کردن
preparation اماده سازی
drive فرمان
hest فرمان
indocile نا فرمان
MD فرمان D
precepts فرمان
MDs فرمان D
precept فرمان
commanded فرمان
if فرمان IF
decrees فرمان
decreeing فرمان
decree فرمان
handlebar فرمان
firman فرمان
commands فرمان
steering فرمان
handle bar فرمان
edicts فرمان
edict فرمان
for فرمان FOR
mark time فرمان در جا
institute فرمان
at my command به فرمان من
charters فرمان
chartering فرمان
chartered فرمان
charter فرمان
bugle call فرمان
commission فرمان
commandment فرمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com