Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
roadworthy
اماده مسافرت قابل سفر کردن
Other Matches
treks
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trek
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekked
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekking
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
roadability
راهواری قابل مسافرت در جاده
trips
مسافرت مسافرت کردن
tripped
مسافرت مسافرت کردن
trip
مسافرت مسافرت کردن
the incidents of a journey
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
notices
قابل توجه دستور اماده باش
noticing
قابل توجه دستور اماده باش
noticed
قابل توجه دستور اماده باش
notice
قابل توجه دستور اماده باش
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
camels
مسافرت کردن باشتر
To travel night and day .
شب وروز مسافرت کردن
camel
مسافرت کردن باشتر
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
commuted
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
itinerate
سیار بودن مسافرت تبلیغاتی کردن
stow away
مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
commuting
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commutes
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commute
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
traveled
سفر کردن مسافرت کردن
travels
سفر کردن مسافرت کردن
travel
سفر کردن مسافرت کردن
to cut out
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
drafted
اماده کردن
provides
اماده کردن
preparations
اماده کردن
prepares
اماده کردن
to string up
اماده کردن
harness
اماده کردن
preparing
اماده کردن
readying
اماده کردن
prepare
اماده کردن
confect
اماده کردن
preparation
اماده کردن
harnessing
اماده کردن
readies
اماده کردن
readied
اماده کردن
unlimber
اماده کردن
harnessed
اماده کردن
provide
اماده کردن
to pickle a rod for
اماده کردن
get ready
اماده کردن
prime
اماده کردن
primed
اماده کردن
supplied
اماده کردن
drafts
اماده کردن
primes
اماده کردن
draft
اماده کردن
belay
اماده کردن
pre treatment
اماده کردن
make ready
اماده کردن
set
اماده کردن
sets
اماده کردن
setting up
اماده کردن
accommodated
اماده کردن
accommodates
اماده کردن
supply
اماده کردن
ready
اماده کردن
supplying
اماده کردن
outfit
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
barnstorms
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorm
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
knock-up
سردستی اماده کردن
gears
کردن اماده کارکردن
fitting out
اماده کردن ناو
trained
اماده کردن اسب
train
اماده کردن اسب
set up
اماده تیراندازی کردن
to fit with
اماده کردن برای
knock up
سردستی اماده کردن
knock-ups
سردستی اماده کردن
trains
اماده کردن اسب
gear
کردن اماده کارکردن
forespeak
قبلا اماده کردن
do up
اماده استفاده کردن
forearm
قبلا اماده کردن
forearms
قبلا اماده کردن
geared
کردن اماده کارکردن
spots
کشف کردن اماده پرداخت
make ready
اماده شدن حاضر کردن
to study up
خود را اماده امتحانات کردن
snow farming
اماده کردن پیست اسکی
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
forthcomming
اماده برای ارائه کردن
sensate
اماده پذیرش حس احساس کردن
spot
کشف کردن اماده پرداخت
get ready
اماده شدن حاضر کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up
جمع اوری کردن اماده کردن
redact
اماده چاپ کردن تحریر کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to wind up
کوک کردن اماده کردن گلوله
marshaled
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaling
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
marshal
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
winterization
اماده کردن برای کار در زمستان
edit
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
enarm
مسلح شدن اماده کارزار کردن
edit
اماده چاپ کردن تغییر دادن
edited
اماده چاپ کردن تغییر دادن
edited
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
groom
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
tropicalization
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
aircraft arresting reset unit
وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
mountee
اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
arm
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
disposable personal income
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
despatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
aircraft turn around
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
despatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
civilian preparedness for war
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
dispatch
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
sketch
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
list
شیار کردن اماده کردن
dight
اماده کردن مجهز کردن
gird
اماده کردن محکم کردن
paddock
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
staging area
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
reception station
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
paddocks
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
crammer
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
predigest
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
rig the ship
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
spooling
یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
lineup
اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
journey
مسافرت
travel
مسافرت
traveled
مسافرت
travels
مسافرت
journeys
مسافرت
journeying
مسافرت
journeyed
مسافرت
locomotion
مسافرت
touring
مسافرت
tours
مسافرت
tour
مسافرت
toured
مسافرت
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
dromomania
جنون مسافرت
visited
مسافرت معاینه
visits
مسافرت معاینه
jaunts
مسافرت کوچک
jaunt
مسافرت کوچک
visit
مسافرت معاینه
royal progress
مسافرت شاهانه
walkabouts
مسافرت پیاده
passport
اجازه مسافرت
trip ticket
بلیط مسافرت
walkabout
مسافرت پیاده
passports
اجازه مسافرت
river trip
مسافرت رودخانه ای
peregrinations
مسافرت دور
hitchhike
مسافرت مفتی
peregrination
مسافرت دور
travelogues
سخنرانی درباره مسافرت
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
travelogs
سخنرانی درباره مسافرت
trial trip
مسافرت ازمایشی یا امتحانی
traversabel
سخنرانی درباره مسافرت
holiday at the seaside
[British]
مسافرت کنار دریا
train journey from ... over ... to ...
مسافرت با قطار از ... از راه ... به ...
trip ticket
برگه اجازه مسافرت
holiday by the seaside
[British]
مسافرت کنار دریا
sailings
مسافرت با قایق بادی
campaigned
مسافرت درداخل کشور
all-expense tour
مسافرت بسته بندی
campaign
مسافرت درداخل کشور
port
مامن مبدا مسافرت
travelogue
سخنرانی درباره مسافرت
sailed
مسافرت با قایق بادی
yachting
مسافرت با قایق تفریحی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com