Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
sensate
اماده پذیرش حس احساس کردن
Other Matches
reception station
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
susceptive
پذیرنده اماده پذیرش
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
extrasensory
ماورای احساس معمولی خارج از احساس عادی
angst
احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
reception
قدرت پذیرش پذیرایی کردن
receptions
قدرت پذیرش پذیرایی کردن
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
sense
احساس کردن
feel
احساس کردن
feels
احساس کردن
appreciated
احساس کردن
sensed
احساس کردن
senses
احساس کردن
appreciating
احساس کردن
appreciates
احساس کردن
appreciate
احساس کردن
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
forefeel
ازپیش احساس کردن
scunner
احساس نفرت کردن
to feel cold
احساس سردی کردن
to freeze
احساس سردی کردن
warm one's blood/heart
<idiom>
احساس راحتی کردن
too big for one's breeches/boots
<idiom>
احساس بزرگی کردن
feel a bit under the weather
<idiom>
[یک کم احساس مریضی کردن]
To feel lonely (lonesme).
احساس تنهائی کردن
to be humbled
احساس فروتنی کردن
wamble
احساس تهوع کردن
to feel humbled
احساس فروتنی کردن
synesthesia
احساس سوزش یادرد در یک عضو بدن در اثروجود درد در عضو دیگر بدن احساس متقارن
to feel fear
احساس ترس کردن
[داشتن]
to feel a pang of jealousy
ناگهانی احساس حسادت کردن
to be humbled
احساس شکسته نفسی کردن
to feel humbled
احساس شکسته نفسی کردن
to be touched
[hit]
by a pang of regret
ناگهانی احساس پشیمانی
[افسوس]
کردن
consternate
احساس تحیر و وحشت کردن متوحش شدن
have half a mind
<idiom>
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
missed
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
miss
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
misses
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
to feel like something
احساس که شبیه به چیزی باشد کردن
[مثال پارچه]
to cut out
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
preparation
اماده کردن
readies
اماده کردن
supplied
اماده کردن
preparations
اماده کردن
to string up
اماده کردن
readying
اماده کردن
accommodated
اماده کردن
ready
اماده کردن
accommodates
اماده کردن
get ready
اماده کردن
readied
اماده کردن
unlimber
اماده کردن
draft
اماده کردن
harness
اماده کردن
supplying
اماده کردن
supply
اماده کردن
to pickle a rod for
اماده کردن
primes
اماده کردن
setting up
اماده کردن
confect
اماده کردن
set
اماده کردن
primed
اماده کردن
preparing
اماده کردن
prepares
اماده کردن
harnessed
اماده کردن
harnessing
اماده کردن
sets
اماده کردن
drafts
اماده کردن
drafted
اماده کردن
provide
اماده کردن
provides
اماده کردن
prepare
اماده کردن
prime
اماده کردن
make ready
اماده کردن
pre treatment
اماده کردن
belay
اماده کردن
to feel any one's pulse
حس کردن احساس کردن دریافتن
outfit
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
forearm
قبلا اماده کردن
do up
اماده استفاده کردن
to fit with
اماده کردن برای
knock up
سردستی اماده کردن
trains
اماده کردن اسب
trained
اماده کردن اسب
gear
کردن اماده کارکردن
fitting out
اماده کردن ناو
knock-ups
سردستی اماده کردن
knock-up
سردستی اماده کردن
forespeak
قبلا اماده کردن
set up
اماده تیراندازی کردن
gears
کردن اماده کارکردن
geared
کردن اماده کارکردن
forearms
قبلا اماده کردن
train
اماده کردن اسب
forthcomming
اماده برای ارائه کردن
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
get ready
اماده شدن حاضر کردن
to study up
خود را اماده امتحانات کردن
spots
کشف کردن اماده پرداخت
spot
کشف کردن اماده پرداخت
make ready
اماده شدن حاضر کردن
snow farming
اماده کردن پیست اسکی
make
درست کردن ساختن اماده کردن
to gather up
جمع اوری کردن اماده کردن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
redact
اماده چاپ کردن تحریر کردن
to wind up
کوک کردن اماده کردن گلوله
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
marshalled
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
winterization
اماده کردن برای کار در زمستان
edit
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
roadworthy
اماده مسافرت قابل سفر کردن
edit
اماده چاپ کردن تغییر دادن
edited
اماده چاپ کردن تغییر دادن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
marshaled
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaling
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edited
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
marshals
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
enarm
مسلح شدن اماده کارزار کردن
marshal
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
groom
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
mountee
اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
grooms
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
aircraft arresting reset unit
وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
tropicalization
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
arm
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
disposable personal income
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
sketched
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketch
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
dispatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
civilian preparedness for war
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
dispatch
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
aircraft turn around
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
despatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
list
شیار کردن اماده کردن
gird
اماده کردن محکم کردن
dight
اماده کردن مجهز کردن
staging area
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
paddocks
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddock
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
predigest
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
crammer
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
rig the ship
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
autos
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
spooling
یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
lineup
اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
newer
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new-
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
admissions
پذیرش
adoption
پذیرش
intake
پذیرش
intakes
پذیرش
patient
پذیرش
inductions
پذیرش
induction
پذیرش
patients
پذیرش
admission
پذیرش
acceptances
پذیرش
acceptance limit
حد پذیرش
acceptance
پذیرش
assent
پذیرش
acceptation
پذیرش
assents
پذیرش
assented
پذیرش
reception
پذیرش
assenting
پذیرش
receptions
پذیرش
admittance
پذیرش
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
sufficient
<adj.>
قابل پذیرش
sufficing
<adj.>
قابل پذیرش
satisfactory
<adj.>
قابل پذیرش
adequate
<adj.>
قابل پذیرش
admission
پذیرش به بیمارستان
acceptable
<adj.>
قابل پذیرش
imprimatur
تصویب پذیرش
refused
عدم پذیرش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com