English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
redact اماده چاپ کردن تحریر کردن
Other Matches
write تحریر کردن
writes تحریر کردن
ingross تحریر کردن جمع اوری نیروها
to cut out بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
outfit سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
to wind up کوک کردن اماده کردن گلوله
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up جمع اوری کردن اماده کردن
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
gird اماده کردن محکم کردن
dight اماده کردن مجهز کردن
list شیار کردن اماده کردن
primed اماده کردن
sets اماده کردن
accommodated اماده کردن
preparations اماده کردن
preparing اماده کردن
belay اماده کردن
set اماده کردن
primes اماده کردن
drafted اماده کردن
prepares اماده کردن
draft اماده کردن
prepare اماده کردن
prime اماده کردن
drafts اماده کردن
unlimber اماده کردن
make ready اماده کردن
setting up اماده کردن
preparation اماده کردن
provide اماده کردن
pre treatment اماده کردن
to string up اماده کردن
confect اماده کردن
readies اماده کردن
ready اماده کردن
readying اماده کردن
to pickle a rod for اماده کردن
accommodates اماده کردن
harnessing اماده کردن
harnessed اماده کردن
get ready اماده کردن
supplied اماده کردن
provides اماده کردن
readied اماده کردن
supply اماده کردن
supplying اماده کردن
harness اماده کردن
train اماده کردن اسب
fitting out اماده کردن ناو
gears کردن اماده کارکردن
geared کردن اماده کارکردن
trained اماده کردن اسب
trains اماده کردن اسب
gear کردن اماده کارکردن
forespeak قبلا اماده کردن
knock-up سردستی اماده کردن
set up اماده تیراندازی کردن
forearms قبلا اماده کردن
knock-ups سردستی اماده کردن
do up اماده استفاده کردن
to fit with اماده کردن برای
forearm قبلا اماده کردن
knock up سردستی اماده کردن
get ready اماده شدن حاضر کردن
spot کشف کردن اماده پرداخت
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
spots کشف کردن اماده پرداخت
forthcomming اماده برای ارائه کردن
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
to study up خود را اماده امتحانات کردن
make ready اماده شدن حاضر کردن
snow farming اماده کردن پیست اسکی
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
roadworthy اماده مسافرت قابل سفر کردن
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
enarm مسلح شدن اماده کارزار کردن
marshal در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
marshaled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaling در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
aircraft arresting reset unit وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
mountee اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
despatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
dispatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
civilian preparedness for war اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
sketch پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
dispatch انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
paddock منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
paddocks منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
staging area فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
spooling یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
lineup اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
dizen دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
naval landing party تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
whiting گچ تحریر
tremulously با تحریر
tremulant تحریر
roulade تحریر
affranchisement تحریر
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
writing desk میز تحریر
tremulous تحریر دار
type writer ماشین تحریر
secretaire میز تحریر
trills با تحریر خواندن
writing desks میز تحریر
typewriters ماشین تحریر
typewriter ماشین تحریر
desk میز تحریر
desks میز تحریر
trill با تحریر خواندن
trilled با تحریر خواندن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
typewrite باماشین تحریر نوشتن
type bar میله ماشین تحریر
tremolo لرزش صدا تحریر
type write با ماشین تحریر نوشتن
type باسمه ماشین تحریر
types با ماشین تحریر نوشتن
types باسمه ماشین تحریر
typed با ماشین تحریر نوشتن
stroke ضربه [ماشین تحریر]
type با ماشین تحریر نوشتن
typed باسمه ماشین تحریر
teleprinters ماشین تحریر تلگرافی
ribbon نوار ماشین تحریر
teleprinter ماشین تحریر تلگرافی
ribbons نوار ماشین تحریر
electric typewriter ماشین تحریر برقی
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
console type writer ماشین تحریر میز فرمان
tty ماشین تحریر راه دور
teletypewriter ماشین تحریر راه دور
quavers لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
rolltop desk میز تحریر دارای رویه کشودار
quavering لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quaver لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
teletypewriter دورنگاره ماشین تحریر راه دور
quavered لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
platen نگهدارنده کاغذ در چاپگر نورد ماشین تحریر
Teletypes ماشین تحریر راه دور تله تایپ
Teletype ماشین تحریر راه دور تله تایپ
tvt Writer Type Television ماشین تحریر تلویزیونی
elite type یک اندازه تحریر که دوازده کاراکتر را در هر اینچ تحریرقرار میدهد
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
Teletype ماشین تحریر خود کار گیرنده پیام ازمسافات دور
couriers نوشتاری تک فضایی که مشابه نوشتار ماشین تحریر شرکتها است
courier نوشتاری تک فضایی که مشابه نوشتار ماشین تحریر شرکتها است
Teletypes ماشین تحریر خود کار گیرنده پیام ازمسافات دور
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
typeball یک عنصر ضربه زننده ماشین تحریر که شامل تمام کاراکترهای قابل استفاده میباشد
platen صفحه پهن فلز قالب ریزی و ریخته گری نورد ماشین تحریر و غیره
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com