Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
consignment
امانت فرستادن
consignments
امانت فرستادن
Other Matches
trusted
امانت
agentship
امانت
trusts
امانت
safekeeping
امانت
honesty
امانت
trustworthiness
امانت
custody
امانت
integrity
امانت
trusteeship
امانت
trusteedhip
امانت
fideism
امانت
given in trust
به امانت
trust
امانت
parcels
امانت
deposits
امانت
parcel
امانت
deposit
امانت
consignee
گیرنده امانت
consigning
امانت گذاردن
breach of trust
خیانت در امانت
checkout
به امانت گرفتن
checkouts
به امانت گرفتن
depositary
امانت دار
trustees
امانت دار
bailer
امانت گذار
trustee
امانت دار
have custody of
امانت نگهداشتن
depositor
امانت گذار
consigns
امانت گذاردن
depository
امانت دار
bestow
امانت گذاردن
bestowed
امانت گذاردن
parcel
امانت پستی
bailee
امانت دار
bailee
امانت گیر
parcels
امانت پستی
receivership
مقام امانت
abuse of confidence
خیانت در امانت
consignment
امانت فروش
receivership
امانت دادگاه
bestows
امانت گذاردن
barratry
خیانت در امانت
bailor
امانت گذار
bailment
امانت گیری
depositing
به امانت گذاشتن
bestowing
امانت گذاردن
consignments
امانت فروش
malversation
خیانت در امانت
award
امانت گذاردن
dishonesty
عدم امانت
to keep in d.
امانت گذاشتن
trust
امانت ودیعه
trust
امانت گذاشتن
trusteedhip
امانت داری
trusteeship
امانت داری
trusted
امانت گذاشتن
under trustee
تحت امانت
trusted
امانت ودیعه
trusts
امانت ودیعه
trusts
امانت گذاشتن
dishonest
فاقد امانت
consign
امانت گذاردن
awards
امانت گذاردن
awarding
امانت گذاردن
awarded
امانت گذاردن
consigned
امانت گذاردن
keep
حفافت امانت داری
keeps
حفافت امانت داری
bailment
امانت داری سمساری
parcels
بسته یا امانت پستی
consignment
کالای امانت فروش
consignments
کالای امانت فروش
parcel
بسته یا امانت پستی
deed of trust
سند تودیع امانت
commissions
حق العمل کاری امانت فروشی
commission
حق العمل کاری امانت فروشی
deposit with someone
نزد کسی امانت گذاردن
to have custody of
نگهداری یا امانت داری کردن از
truster
باور کننده امانت گذار
commissioning
حق العمل کاری امانت فروشی
ossuary
محل امانت گذاری استخوان مرده
Can you lend me ...
آیا ممکن است ... را به من امانت بدهید؟
keep in trust
به عنوان امانت نگهداری کردن چیزی
checkroom
اطاق امانت گذاری بار وچمدان وپالتو
morgues
جای امانت مردگانی که هویت انهامعلوم نیست
safe deposit
صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
morgue
جای امانت مردگانی که هویت انهامعلوم نیست
dispateh
فرستادن
despatch
فرستادن
to send off
فرستادن
hand over
فرستادن
send back
پس فرستادن
to send back
پس فرستادن
send in
فرستادن
give off
<idiom>
فرستادن
to serve a subpoena on
فرستادن
to send off
فرستادن
remitted
فرستادن
to a. letter
فرستادن
send round
فرستادن
send out
فرستادن
sends
فرستادن
remits
فرستادن
send
فرستادن
remitting
فرستادن
consign
فرستادن
consigning
فرستادن
dispatches
فرستادن
packs
فرستادن
consigns
فرستادن
remit
فرستادن
pack
فرستادن
dispatch
فرستادن
dispatched
فرستادن
despatching
فرستادن
consigned
فرستادن
despatched
فرستادن
despatches
فرستادن
sending
فرستادن
transmissibility
قابلیت فرستادن
mission
بماموریت فرستادن
missions
بماموریت فرستادن
delegated
به نمایندگی فرستادن
delegate
به نمایندگی فرستادن
missend
اشتباها فرستادن
mails
باپست فرستادن
imparadise
به بهشت فرستادن
circularize
بخشنامه فرستادن به
to call for anyone
پی کسی فرستادن
call for some one
پی کسی فرستادن
issued
نشریه فرستادن
issues
نشریه فرستادن
send on
جداگانه فرستادن
mail
باپست فرستادن
jamming
پارازیت فرستادن
forwarded
فرستادن رساندن
forward
فرستادن رساندن
issue
نشریه فرستادن
retransmit
دوباره فرستادن
to send a message
پیام فرستادن
to send down rain
باران فرستادن
to send on fools errand
پی نخودسیاه فرستادن
pulsing
فرستادن موج
remittance
فرستادن پول
to send for a person
بی کسی فرستادن
remittances
فرستادن پول
returned
پس فرستادن عودت
send-ups
بزندان فرستادن
send-up
بزندان فرستادن
returning
پس فرستادن عودت
returns
پس فرستادن عودت
send up
بزندان فرستادن
delegating
به نمایندگی فرستادن
delegates
به نمایندگی فرستادن
return
پس فرستادن عودت
trust company
شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
referred
فرستادن بازگشت دادن
dispatches
روانه کردن فرستادن
refer
فرستادن بازگشت دادن
dispatches
عزیمت فرستادن پیام
to send to the press
برای چاپ فرستادن
refers
فرستادن بازگشت دادن
to send for a person
عقب کسی فرستادن
follow the ball
دنبال توپ فرستادن
despatching
روانه کردن فرستادن
re export
دوباره بیرون فرستادن
radiographic
پیام رادیوتلگرافی فرستادن
dispatch
روانه کردن فرستادن
despatches
عزیمت فرستادن پیام
despatches
روانه کردن فرستادن
dispatch
عزیمت فرستادن پیام
dispatched
روانه کردن فرستادن
to e. carpets to the europe
فرش به اروپا فرستادن
dispatched
عزیمت فرستادن پیام
transmissibility
فرا فرستادن پذیری
despatching
عزیمت فرستادن پیام
circularize
پرسش نامه فرستادن
radios
پیام رادیویی فرستادن
fades
کج فرستادن گوی گلف
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
fade
کج فرستادن گوی گلف
deliver
فرستادن توپ به هدف
to send something to my friend
چیزی را به دوستم فرستادن
delivers
فرستادن توپ به هدف
afforce
نیروی کمکی فرستادن به
radioing
پیام رادیویی فرستادن
radioed
پیام رادیویی فرستادن
despatched
عزیمت فرستادن پیام
despatched
روانه کردن فرستادن
to mail a letter
[American English]
نامه ای را با پست فرستادن
red herrings
پی نخود سیاه فرستادن
red herring
پی نخود سیاه فرستادن
to post a letter
[British English]
نامه ای را با پست فرستادن
radio
پیام رادیویی فرستادن
to send soldiers into the streets
سربازان را به خیابانها فرستادن
bailment
امانت گذاشتن سپردن جنس به تاجری که اعتبارش معلوم نیست باضمانت شخص ثالث
ship
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
wirephoto
بوسیله بی سیم عکس فرستادن
ship
با کشتی حمل کردن فرستادن
schools
بمدرسه فرستادن درس دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com