English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
But no one was ever talking about that! اما هیچکس در آن مورد حرفی نزد!
Other Matches
floating غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
no person هیچکس
never a one هیچکس
never a man هیچکس
neer a man هیچکس
never so هیچکس
none but low people go there هیچکس
no one هیچکس
no-one هیچکس
none other than هیچکس دیگر جز
his hat cover his fanily هیچکس را ندارد
no one man هیچکس به تنهایی
no person other than yourself به غیر از شما هیچکس
Nobody has come yet . هیچکس هنوز نیامده
no one is here هیچکس اینجا نیست
no one raised his voice صدای هیچکس درنیامد
No-one is above the law. هیچکس برتر از قانون نیست.
nix هیچکس رای مخالف دادن
it is a thankless task هیچکس نخواهدگفت مرحمت سرکارزیاد
no one man can do it هیچکس به تنهایی نمیتوانداین کار را بکند
to be second to no one <idiom> هیچکس حریف او نمی شود [اصطلاح]
to be second to none <idiom> هیچکس حریف او نمی شود [اصطلاح]
Nobody was late except me . هیچکس غیر از من دیر نکرده بود
One cannot put back the clock. <proverb> هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
No one needed to know save herself / outside herself [American E] . به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
You cannot make a silk purse out of a sows ear . <proverb> هیچکس نمى تواند از گوش ماده خو,ابریشم خالص بگیرد .
I didn't tell anyone beforehand, as I didn't want to jinx it [anything] . من قبل از آن به هیچکس نگفتم چونکه نخواستم [هیچ چیزی] جادو بشود.
lexical حرفی
taciturnity کم حرفی
monomial تک حرفی
garrulity پر حرفی
incommunicativeness کم حرفی
reviling بد حرفی
uniliteral یک حرفی
lettered حرفی
triliteral سه حرفی
pauciloquy کم حرفی
incommunicatively با کم حرفی
long tongue پر حرفی
triliteralism حالت سه حرفی
literal حرفی لفظی
palaver پر حرفی کردن
letter quality کیفیت حرفی
four-letter words واژهیچهار حرفی
pass a remark حرفی زدن
triliteral کلمه سه حرفی
who said so? که چنین حرفی زد
four-letter word واژهیچهار حرفی
what have you to say? چه حرفی دارید
slip of the tongue <idiom> حرفی رانسنجیده زدن
To take offence at something . To take something to heart . حرفی را بدل گرلتن
To tald someones head off. سر کسی را بردن ( با پ؟ حرفی )
trigram هجای بی معنی سه حرفی
teragram واژه چهار حرفی
spirant حرفی که بااصطکاک نفس اداگردد
epenthesis الحاق حرفی درمیان کلمه
to gain any ones ear کسیرا اماده شنیدن حرفی
to insert a letter in a word حرفی را در میان واژهای جادادن
labialize حرفی را بصورت شفوی اداکردن
That is fine by me if you agree. اگر موافقی من هم حرفی ندارم
speak a word چیزی بگویید حرفی بزنید
trigraph سه حرفی که مجموعانمایشگر یک صوت باشد
Suit the action to the word. حرفی را فورا" عملی کردن
null رشتهای که هیچ حرفی ندارد
escape character حرفی که نشان دهنده کد espace باشد
to make a remark حرفی زدن افهار نظری کردن
empties هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
emptiest هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
null حرفی که معنای هیچ چیز میدهد.
emptied هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
emptier هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
empty هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
slide تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
erase character حرفی که به معنای انجام هیچ کار است
slides تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
ascii حرفی که در لیست ASCII حروف قرار دارد
d. letter حرفی که درسالنامه دلالت برروز یک شنبه میکند
He scorns and sneers at everyone. He is contemptuous of everyone. هیچکس راداخل آدم نمی داند (حساب نمی کند )
newer حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
newest حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
new حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
logogram واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
new- حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
logograph واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
numeric حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
ends عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ended عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
fill پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
fills پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
LIST chunk که چهار حرفی LIST که حاوی مجموعهای از زیر عضو است
end عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
codepages تعریف حرفی که توسط کلیدی از صفحه کلید ایجاد شده است
nundinal letter حرفی برای نامیدن هریک ازهشت روز بازار بکار میرفت
tetragraph کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
vertical diagraph شکلی از سیستم رمز دو حرفی است که یک حرف بالا و یکی پایین نوشته میشود
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
BMP در گرافیک مشخصه سه حرفی نام فایل برای فایلی که حاوی تصویر گرافیکی -bit map شده است
clappers بخش مکانیکی چاپگر dot matrix که سوزنهای چاپ را می چرخاند به سوی ریبون تا حرفی را روی صفحه بنویسد
clapper بخش مکانیکی چاپگر dot matrix که سوزنهای چاپ را می چرخاند به سوی ریبون تا حرفی را روی صفحه بنویسد
redirects حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
echo هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoed هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoes هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoing هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
fill حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fills حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
question mark " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question marks " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
literal چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند
substitute character حرفی که در صورتی که حرف دریافت شده تشخیص داده نشود نمایش داده میشود
snd مشخصه سه حرفی نام فایل برای فایل که حاوی داده صوتی دیجیتال باشد
prefix کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
prefixes کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
to be sparing of words مضایقه ازحرف زدن کردن کم حرفی کردن
Mamihlapinatapai نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
logical حرفی که به دیسک درایو یا فضای ذخیره سازی انتساب میشود که به عنوان درایو محل قابل استفاده است
reserved character حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
digit نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
digits نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
filename اسم سه حرفی که به همران اسم فایل بیان کننده نوع استفاده فایل است
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
zips خصوصیت سه حرفی نام فایل که به فایل هایی داده میشود که حاوی داده فشرده هستند که توسط برنامه نرم افزاری PKZIP ایجاد شده است
zipping خصوصیت سه حرفی نام فایل که به فایل هایی داده میشود که حاوی داده فشرده هستند که توسط برنامه نرم افزاری PKZIP ایجاد شده است
zipped خصوصیت سه حرفی نام فایل که به فایل هایی داده میشود که حاوی داده فشرده هستند که توسط برنامه نرم افزاری PKZIP ایجاد شده است
zip خصوصیت سه حرفی نام فایل که به فایل هایی داده میشود که حاوی داده فشرده هستند که توسط برنامه نرم افزاری PKZIP ایجاد شده است
BAT file extension مشخصه استاندارد سه حرفی فایل در سیستم -MS DOS برای مشخص کردن فایل دستهای فایل متن حاوی دستورات سیستم
occasions مورد
oportuneness مورد
out of place بی مورد
occasioning مورد
occurence مورد
occasion مورد
objected مورد
open to question <adj.> مورد شک
objecting مورد
objects مورد
occasioned مورد
object مورد
unseasonably بی مورد
inapposite بی مورد
instance مورد
direct objects مورد
inopportune بی مورد
instances مورد
case مورد
indirect objects مورد
unseasonable بی مورد
cases مورد
opportuneness مورد مناسب
requirement مورد نیاز
in no instance در هیچ مورد
to make observations [about] [on] نگریختن [در مورد] [به]
dubitable مورد شک مشکوک
in dispute مورد بحث
undue بی جهت بی مورد
confutation مورد تکذیب
to make observations [about] [on] اندیشیدن [در مورد] [به]
utilization مورد مصرف
utilisation [British] مورد مصرف
myrtle berry مورد دانه
myrtle مورد سبز
myrtaceae تیره مورد
mytaceous از تیره مورد
case study مورد پژوهی
case studies مورد پژوهی
savory مورد پسند
happy [about] <adj.> خشنود [در مورد]
exploitation [utilization] مورد مصرف
objcetionable مورد ایراد
usage مورد مصرف
using مورد مصرف
liable to prosecution مورد تعقیب
object of transaction مورد معامله
expectative مورد انتظار
undue ناروا بی مورد
received مورد قبول
hold up <idiom> مورد هدف
beloved مورد علاقه
noted مورد ملاحظه
usages مورد استفاده
unnecessary roughness خشونت بی مورد
laughing stock مورد تمسخر
fishy مورد تردید
dubious مورد شک مشکوک
under disccussion مورد بحث
usage مورد استفاده
cases دعوی مورد
cases مورد غلاف
case دعوی مورد
entitlements مورد سزیدگی
entitlements مورد استحقاق
entitlement مورد سزیدگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com