English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
try on <idiom> امتحان کردن لباس
Other Matches
hang out پهن کردن لباس [روی بند لباس]
to dress [put on your clothes or particular clothes] لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
to bring to the proof امتحان کردن
trial امتحان کردن
to make a trial of امتحان کردن
tested امتحان کردن
put to test امتحان کردن
trials امتحان کردن
to give an examination امتحان کردن
examining امتحان کردن
examined امتحان کردن
tests امتحان کردن
examine امتحان کردن
examines امتحان کردن
try امتحان کردن
tries امتحان کردن
test امتحان کردن
to crib در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to copy در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to plagiarize در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
reexamine دوباره امتحان کردن
test ازمایش کردن امتحان
try (something) out <idiom> امتحان کردن(چیزی)
checked امتحان کردن بازرسی
invigilate در امتحان نظارت کردن
invigilated در امتحان نظارت کردن
tests ازمایش کردن امتحان
checks امتحان کردن بازرسی
invigilates در امتحان نظارت کردن
tested ازمایش کردن امتحان
invigilating در امتحان نظارت کردن
check امتحان کردن بازرسی
motley مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
to check out something چیزی را بررسی یا امتحان کردن
palpate لمس کردن امتحان نمودن
to put to proof امتحان کردن محک زدن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
examination معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
examinations معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
to try something completely new <idiom> چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
life jacket لباس نجات لباس چوب پنبهای
scored نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
inquire تحقیق کردن امتحان کردن
enquired تحقیق کردن امتحان کردن
inquired تحقیق کردن امتحان کردن
inquires تحقیق کردن امتحان کردن
enquires تحقیق کردن امتحان کردن
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
unfrock خلع لباس کردن
dresses درست کردن لباس
dress درست کردن لباس
take off (clothes) <idiom> پاک کردن(لباس)
able لباس پوشاندن قوی کردن
dry clean لباس را بابخار تمیز کردن
ablest لباس پوشاندن قوی کردن
abler لباس پوشاندن قوی کردن
flounces چین دار کردن حاشیه لباس
flounced چین دار کردن حاشیه لباس
flounce چین دار کردن حاشیه لباس
flouncing چین دار کردن حاشیه لباس
personate در لباس عوضی رل نمایش را بازی کردن
x ray بااشعه ایکس امتحان کردن عکسبرداری با اشعه ایکس
accessorize اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
steam irons ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
examinations امتحان ها
tries امتحان
checked امتحان
trial امتحان
trial امتحان
assays امتحان
test امتحان
quiz امتحان
quizzes امتحان
trials امتحان ها
tests امتحان ها
examinations امتحان
check امتحان
trials امتحان
checks امتحان
examination امتحان
try امتحان
assay امتحان
examination امتحان
quiz [American] امتحان
tested امتحان
tests امتحان
test امتحان
checking امتحان
inspection امتحان
tentatively من باب امتحان
uniform لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniforms لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
unexamined <adj.> امتحان نشده
unevaluated <adj.> امتحان نشده
uninspected <adj.> امتحان نشده
untested <adj.> امتحان نشده
temptation ازمایش امتحان
crucibles امتحان سخت
trial ازمایش امتحان
crucible امتحان سخت
qualifying examination امتحان صلاحیت
test امتحان محک
examinations امتحان ازمایش
essay examination امتحان انشایی
unchecked <adj.> امتحان نشده
bar examination امتحان وکالت
assays امتحان عیارگری
unverified <adj.> امتحان نشده
experiment امتحان عمل
trials ازمایش امتحان
temptations ازمایش امتحان
vivas voce امتحان شفاهی
unaudited <adj.> امتحان نشده
probation ازمایش امتحان
examinee امتحان شونده
assay امتحان عیارگری
proctor نافر امتحان
probational ازمایش امتحان
unsight امتحان نکرده
pretest امتحان مقدماتی
tripos امتحان حساب
To flunk a course . To fail an exam. در امتحان رد شدن
experimented امتحان عمل
examiners امتحان کننده
examiner امتحان کننده
examination امتحان ازمایش
preliminaries امتحان مقدماتی
examinable قابل امتحان
examination anxiety اضطراب امتحان
to take an examination امتحان دادن
experiments امتحان عمل
experimenting امتحان عمل
test anxiety اضطراب امتحان
tests امتحان محک
preliminary امتحان مقدماتی
examinee امتحان دهنده
tested امتحان محک
to do a test امتحان کتبی نوشتن
to write an exam امتحان کتبی نوشتن
I'd like to try ... من میخواهم ... را امتحان کنم.
to give an examination صورت امتحان دادن
viva voce شفاها امتحان شفاهی
midyear امتحان نیمه سال
check lock ساعت امتحان کننده
to buy on trial بشرط امتحان خریدن
testable امتحان پذیر ازمایشی
hold water از امتحان درست درامدن
graduate record examination امتحان ورودی بعد ازلیسانس
To pass the exam on the first try. یک ضرب در امتحان قبول شدن
to try something on چیزی را برای امتحان پوشیدن
gre امتحان ورودی بعد از لیسانس
matriculation امتحان ورودی دانشگاه کنکور
acid test وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
to get a pass in physics در امتحان فیزیک قبول شدن
To purchase on approval . بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
pretest امتحان مقدماتی بعمل اوردن
To mark the examination papers . ورقه های امتحان رانمره دادن
urinoscopy پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
ordeals امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
shibboleths امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
How many students passed the exam? چند نفر در امتحان قبول شدند؟
shibboleth امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
ordeal امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
The exam was too easy for words . امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
placements تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
test paper کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
to try on برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
placement تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
he went out in the poll امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
greats امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
He feels shame at failing in his exam . ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
great go امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
high test امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
feasibility امتحان و گزارش درباره کارایی و هزینه محصول جدید که آماده فروش میشود
dressing لباس
evining dress لباس شب
costumes لباس
garb لباس
clobber لباس
clobbers لباس
clobbered لباس
outwall لباس تن
vesture لباس
vestment لباس
attire لباس
costume لباس
dressings لباس
clobbering لباس
clothing لباس
out fit لباس
untented بی لباس
nightgowns لباس شب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com