Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
prolong
امتداد یافتن بتاخیرانداختن
prolonging
امتداد یافتن بتاخیرانداختن
prolongs
امتداد یافتن بتاخیرانداختن
Other Matches
protend
امتداد یافتن
to be prolonged
امتداد یافتن
nose ribs
تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
prolongate
بتاخیرانداختن
delays
بتاخیرانداختن تعلل
delay
بتاخیرانداختن تعلل
delaying
بتاخیرانداختن تعلل
propagates
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
building line
امتداد
tension
امتداد
extensions
امتداد
direction
امتداد
extension
امتداد
elongation
امتداد
in range with
در امتداد
tensions
امتداد
alignment
امتداد
runs
امتداد
run
امتداد
protraction
امتداد
extensiveness
امتداد
alignments
امتداد
trailed
خط ی در امتداد چیزی
eke out
امتداد دادن
trailing
خط ی در امتداد چیزی
flushing
هم سطح یا در یک امتداد
flushes
هم سطح یا در یک امتداد
trails
خط ی در امتداد چیزی
prolonging
امتداد دادن
flush
هم سطح یا در یک امتداد
prolongs
امتداد دادن
prolong
امتداد دادن
extension
ملحقه امتداد
fine draw
امتداد دادن
trail
خط ی در امتداد چیزی
to eke out
امتداد دادن
good continuation
امتداد خوب
extend
امتداد دادن
along line
در امتداد خطوط
prolonger
امتداد دهنده
extending
امتداد دادن
extensions
ملحقه امتداد
extension
امتداد دادن
protractile
امتداد پذیر
extends
امتداد دادن
cutting stroke
امتداد برش
extensions
امتداد دادن
inextension
عدم امتداد یا توسعه
endarch
از مرکزبخارج امتداد یافته
extend the life of the company
امتداد مدت شرکت
endarchy
امتداد از مرکز به خارج
contour bund
بند در امتداد خط تراز
accost
در امتداد چیزی حرکت کردن
elongate
دراز کردن امتداد دادن
elongating
دراز کردن امتداد دادن
accosts
در امتداد چیزی حرکت کردن
elongates
دراز کردن امتداد دادن
accosting
در امتداد چیزی حرکت کردن
prolongate
طولانی کردن امتداد دادن
accosted
در امتداد چیزی حرکت کردن
abeam
امتداد عمود برمحور طولی
rate of sideslip
همنه تندی در امتداد محورعرضی
fore and aft
امتداد سینه تا پاشنه ناو
duplexes
ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplex
ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
to spin out
امتداد دادن مفصلا درست کردن
center of thrust
امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
cicycle
ارابه فرودی با دو پایه اصلی در امتداد خط مرکز
dogtooth
ناپیوستگی در ناحیه داخلی لبه حمله در امتداد وتر
go baseline
حرکت کردن در امتداد خط پایانی برای دریافت پاس
feeds
سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
worded
کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
notch
بریدگیهایی در امتداد جریان سیال روی دماغه یا نوک یک ایرفویل
word
کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
bi directional
انتقال داده که در یک وسیله در امتداد یک کانال مشخص انجام میشود
feed
سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
notches
بریدگیهایی در امتداد جریان سیال روی دماغه یا نوک یک ایرفویل
packets
کامپیوتر مخصوص که داده سریال را از ترمینال آسنکرون به حالی که در امتداد بسته ها
packet
کامپیوتر مخصوص که داده سریال را از ترمینال آسنکرون به حالی که در امتداد بسته ها
desktop
میله وضعیت که معمولاگ در امتداد دکمهای از صفحه ویندوز نشان داده میشود
fishplate
صفحه پولادینی که دو خط اهن یا دوتیر را بهم متصل ساخته ودر امتداد هم قرارمیدهد
cam ground piston
پیستونی که قطر ان در امتدادموازی با انگشتی کمتر ازقطر ان در امتداد عمود برانگشتی باشد
regression rate
سرعت خطی سوختن دانههای سوخت جامد در امتداد عمودبر سطح در نقطه موردنظر
tabulation
نقاط تنظیم در امتداد یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab متوقف میشود
dual
استاندار بستههای مدار مجتمع با استفاده از دو ردیف موازی از سوزنهای متصل در امتداد لبه
tabulation
1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
jet flap
فلپی که جریان هوا یاگازهای پر انرژی خارج شده در امتداد لبه فرار از روی ان عبور میکنند
jaggies
لبههای دندانه دار که در امتداد خط وط منحنی ایجاد میشود که به علت اندازه هر پیکس است و روی صفحه نمایش دیده نمیشود
flat racing seat
خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
centered
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centers
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centred
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
parallelled
ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
parallel
ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
paralleled
ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
parallelling
ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
parallels
ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
paralleling
ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
simm
تخته مدار کوچک و فشرده با یک لبه اتصال در امتداد یک لبه که قط عات حافظه فرفیت را حمل میکند
aliasing
لبههای دندانه دار که در امتداد خط وط منحنی دار روی صفحه نمایش کامپیوتر فاهر می شوند که به علت اندازه هر پیکسل است
discover
یافتن
detects
یافتن
detecting
یافتن
discovers
یافتن
discovering
یافتن
discovered
یافتن
detected
یافتن
detect
یافتن
find
یافتن
finds
یافتن
mainstay
مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstays
مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
Brontide
نوعی صدا
[صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
attains
دست یافتن
transcending
برتری یافتن
transcends
برتری یافتن
to get ones hand in
دست یافتن به
to get off
رهایی یافتن از
expand
بسط یافتن
transcended
برتری یافتن
expanding
بسط یافتن
to grow better
بهبودی یافتن
deploys
گسترش یافتن
to get rid of
رهایی یافتن از
attained
دست یافتن
come round
شفا یافتن
come off
وقوع یافتن
come off
تحقق یافتن
expands
بسط یافتن
to get fame
شهرت یافتن
get out
رهایی یافتن
tenses
تشدید یافتن
tenser
تشدید یافتن
tensest
تشدید یافتن
tensing
تشدید یافتن
break out
شیوع یافتن
bunchout
برامدگی یافتن
center
تمرکز یافتن
to be transferred
انتقال یافتن
to come to know
اگاهی یافتن
circumfuse
گسترش یافتن
to extricate oneself
رهایی یافتن
attain
دست یافتن
to gain in nealth
بهبودی یافتن
to gain the upper hand
غلبه یافتن
attaining
دست یافتن
transcend
برتری یافتن
deploying
گسترش یافتن
to look oneself again
بهبود یافتن
terminate
خاتمه یافتن
dominates
تفوق یافتن
dominated
تفوق یافتن
dominate
تفوق یافتن
to take courage
خرات یافتن
to undergo a change
تغییر یافتن
insuring
اطمینان یافتن
insures
اطمینان یافتن
ensuring
اطمینان یافتن
ensures
اطمینان یافتن
ensured
اطمینان یافتن
ensure
اطمینان یافتن
lessen
تقلیل یافتن
diminishes
تقلیل یافتن
diminishes
نقصان یافتن
diminish
تقلیل یافتن
to quit oneself of
رهائی یافتن از
deploy
گسترش یافتن
dwindling
تدریجاکاهش یافتن
dwindles
تدریجاکاهش یافتن
dwindled
تدریجاکاهش یافتن
dwindle
تدریجاکاهش یافتن
relaxing
تخفیف یافتن
relaxes
تخفیف یافتن
relax
تخفیف یافتن
come through
وقوع یافتن
convect
انتقال یافتن
terminates
خاتمه یافتن
to pull round
بهبودی یافتن
terminated
خاتمه یافتن
to reach for knowledge
برای یافتن
diminish
نقصان یافتن
to be through
فراغت یافتن
diverged
انشعاب یافتن
accedes
دست یافتن
acceded
راه یافتن
acceded
دست یافتن
accede
راه یافتن
accede
دست یافتن
alters
تغییر یافتن
altering
تغییر یافتن
altered
تغییر یافتن
alter
تغییر یافتن
sublate
تغییرشکل یافتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com