English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
equaliser امتیاز مساوی کننده
Other Matches
deuce مساوی در امتیاز 41 که به 61 ختم میشود
oddsmaker تعیین کننده امتیاز
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
overtime وقت نامحدودپس از تساوی در امتیاز 41برای کسب دو امتیاز
handicap امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
handicaps امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
squash tennis بازی شبیه به اسکواش درهمان محوطه بین 2 نفر که امتیاز فقط بوسیله سرویس کننده به دست می اید و توپ وراکت فرق دارند
rugby point امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
gini coefficient شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
squaring مساوی
squares مساوی
squared مساوی
draws مساوی
draw مساوی
identic مساوی
bracketed مساوی
identical مساوی
peels مساوی
peel مساوی
tie مساوی
ties مساوی
plus/equals key مساوی
equivalent مساوی
equivalents مساوی
square مساوی
euqal مساوی
no set مساوی
hikiwate مساوی
even <adj.> مساوی
equalise مساوی
all square مساوی
save off مساوی
all مساوی
split مساوی
all- مساوی
adequate مساوی
paripassu مساوی همدرجه
tie vote اراء مساوی
equidistance مسافت مساوی
part جزء مساوی
equalises مساوی کردن
moiety قسمت مساوی
nonpareil غیر مساوی
equalized مساوی کردن
equalizing مساوی کردن
equalize مساوی کردن
equalising مساوی کردن
even تراز مساوی
equalised مساوی کردن
measure up <idiom> مساوی بودن
go halves <idiom> تقسیم مساوی
On an equal footing. بر پایه مساوی
dead even کاملا مساوی
equalizes مساوی کردن
just as well <adv.> به طور مساوی
equalling برابر مساوی
equal برابر مساوی
equaled برابر مساوی
equals برابر مساوی
equalled برابر مساوی
equaling برابر مساوی
equally <adv.> به طور مساوی
adequate مساوی ساختن
equates برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equated برابرگرفتن مساوی پنداشتن
homographic مساوی از حیث املاء
three square دارای سه ضلع مساوی
equidistant دارای مسافت مساوی
chronologer مساوی است بازاقخگخمخلهسف
equiangular دارای زوایای مساوی
isoelectric دارای فشارالکتریکی مساوی
isotonic دارای کشش مساوی
isodiametric دارای قطر مساوی
equate برابرگرفتن مساوی پنداشتن
stand-offs مساوی یاهیچ به هیچ
isodiametric دارای ابعاد مساوی
stand-off مساوی یاهیچ به هیچ
stand off مساوی یاهیچ به هیچ
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
equaled : برابر شدن با مساوی بودن
equimolal دارای غلظت ملکولی مساوی
tie-breaks بهم خوردن وضع مساوی
isodynamic دارای نیروی مغناطیسی مساوی
tie-break بهم خوردن وضع مساوی
skittering ماهیگیری با نخ و چوب به میزان مساوی
coursed rubble masonry سنگ بادبر با ارتفاع مساوی در یک رگ
equicaloric دارای کالری و نیروی مساوی
fair play <idiom> عدالت ،مساوی ،عمل درست
equal : برابر شدن با مساوی بودن
spacing در فواصل مساوی تقسیم بندی
equalizing مساوی یاهم شکل کردن
isotonic دارای اهنگ مساوی هم توان
to add equals اعداد مساوی را با هم جمع کردن
tie break بهم خوردن وضع مساوی
equally بیک درجه بطور مساوی
equalize مساوی یاهم شکل کردن
equalized مساوی یاهم شکل کردن
equals : برابر شدن با مساوی بودن
equalizes مساوی یاهم شکل کردن
ana ازهر کدام بمقدار مساوی
amortization پرداخت بدهی به اقساط مساوی
aliquot بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
like as we lie طرفین دارای ضربات مساوی
equalling : برابر شدن با مساوی بودن
equalising مساوی یاهم شکل کردن
equalised مساوی یاهم شکل کردن
equalled : برابر شدن با مساوی بودن
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
equaling : برابر شدن با مساوی بودن
equalises مساوی یاهم شکل کردن
furlong واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
quarter به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
velocity stacks لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
sou مسکوک فرانسه یا سویس مساوی 50/0 فرانک
trisect بسه بخش مساوی تقسیم کردن
furlongs واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
sit on the ball بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
isochronal همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
sit on a lead بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
neck and neck <idiom> درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
bifid بوسیله شکاف بدو قسمت مساوی تقسیم شده
To swindle (fleece) someone . سر بسر شدن ( مساوی درآمدن ؟ نه سود ونه زیان )
imparity غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
halved مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
halve مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
neutral soil خاکی که نه خاصیت اسیدی دارد نه قلیائی یعنی پ هاش ان مساوی 7است
isotherm خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
isallobar خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobaric خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
langley واحد تشعشع خورشید مساوی یک گرم کالری در هرسانتیمتر مربع از سطح غیرمتشعشع
priviege امتیاز
exclusiveness امتیاز
prominence امتیاز
prominency امتیاز
runs یک امتیاز
royalty حق امتیاز
act of grace امتیاز
rectum امتیاز
game bird یک امتیاز
pre eminence امتیاز
scoreless بی امتیاز
royalties حق امتیاز
credit امتیاز
credited امتیاز
crediting امتیاز
credits امتیاز
rectums امتیاز
prerogatives امتیاز
chartering امتیاز
lease امتیاز
plus امتیاز
charters امتیاز
charter امتیاز
score امتیاز
leases امتیاز
scores امتیاز
scored امتیاز
prerogative امتیاز
run یک امتیاز
chartered امتیاز
francs امتیاز
scoreline خط امتیاز
scorelines خط امتیاز
upper hand امتیاز
franc امتیاز
point امتیاز
privilege امتیاز
licenses امتیاز
pre-eminence امتیاز
advantage امتیاز
concessions امتیاز
franchises امتیاز
franchise امتیاز
concession امتیاز
pas امتیاز
licences امتیاز
licence امتیاز
ad امتیاز
distinction امتیاز
distinctions امتیاز
ads امتیاز
differentia وجه امتیاز
worst- امتیاز اوردن
ace امتیاز سرویس
worst امتیاز اوردن
score sheet برگ امتیاز
field privilege امتیاز فیلد
scoreless بدون امتیاز
oddest امتیاز دادن
concessionary صاحب امتیاز
preferential امتیاز دهنده
double figures امتیاز دو رقمی
chalk up کسب امتیاز
win on points پیروزی با امتیاز
odder امتیاز دادن
concessioner صاحب امتیاز
match points اخرین امتیاز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com