Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (3 milliseconds)
English	Persian
We wI'll be notified(informed)of the results today.	امروز جواب کار معلوم می شود
Other Matches
there is no time like the present <idiom>	سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
his parentage isunknown	اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
irresponsive	جواب ندهنده بی جواب
toad eater	امروز
it is nowrooz to day	امروز
today	امروز
this day	امروز
to day	امروز
this morning	امروز بامداد
nowaday	مال امروز
Today me, tomarrow thee. <proverb>	امروز من,فردا تو .
he has no temperature to day	امروز تب ندارد
today of all days	مخصوصا امروز
he wears a new suit to day	امروز جامه
This very day .	همین امروز
there was no mail to day	امروز کاغذنداشتیم
this d. a week	یک هفته از امروز
there was no mail to day	امروز پست نبود
this da y month	یک ماه دیگر از امروز
He was not supposed to come today .	قرارنبود امروز بیاید
What is todays date ?	تاریخ امروز چیست ؟
Today I took laxatives.	امروز مسهل خورده ام.
he is in to day	امروز در خانه است
i have no work today	امروز کاری ندارم
A week from today	هفت روز پس از امروز
I need them today.	من آنها را امروز میخواهم.
What do you feel like having today?	امروز تو به چه اشتها داری؟
Never put off tI'll tomorrow what you can do today .	کار امروز را به فردا نیانداز
never put off till tomorrow what may be done today <proverb>	کار امروز به فردا مفکن
romaic	زبان بومی یونان امروز
the press of modern life	فشارو نیازمندیهای زندگی امروز
present maid prospective bride	دوشیزه امروز عروس فردا
romaika	رقص ملی یونان امروز
She wont show up today.	امروز پیدایش نمی شود
My voice is not clear today.	صدایم امروز صاف نیست
I am very busy today .	امروز خیلی کار دارم
I'll be at home today .	امروز منزل خواهم بود
He is in no condition (not fit)to work.	امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
Delays are dangerous. <proverb>	کار امروز به فردا مینداز.
Have you had a blowle movement today ?	شکمتان امروز کار کرده ؟
I am [will be] busy this afternoon .	امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
do you want it done to day	ایا میخواهید امروز کرده شود
I weighed myself today .	امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I am in an exuberant mood today .	امروز خیلی کیفم کوک است
Today's weather is mild by comparison.	در مقایسه هوای امروز ملایم است.
It is foul weather today .	امروز هوا خیلی گند است
today of all days	از همه روزها امروز [باید باشد]
It is a cool day today.	امروز هوا خنک کرده است
we had a heavy p to day	امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today .	کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
To regain consciousness. to come to.	امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
I'll get there when I get there. <proverb>	حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
We had a nice long walk today.	امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
Today is my lucky day.	امروز روز خوش بیاری من است
She was off hand with me today.	امروز بامن سر سنگین بود ( بی اعتنا ء )
Can I go earlier today, just as a special exception?	اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
So what's today?	امروز چه خبر [تازه ای] است؟ [اصطلاح روزمره]
Does it have to be today (of all days)?	این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
It is due to be signed this afternoon .	قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد .
intelligible	معلوم
the active voice	معلوم
sharp cut	معلوم
to the fore	معلوم
illiquid	نا معلوم
inevidence	معلوم
assignable	معلوم
determinate	معلوم
It was revealed that … It transpired that . . .	معلوم شد که ...
active	معلوم
pronounced	معلوم
obvious	معلوم
invisible	نا معلوم
given	معلوم
indistinct	نا معلوم
overt	معلوم
definite	معلوم
known	معلوم
the active voice	فعل معلوم
the date was not specified	تاریخ ان معلوم
vaguer	غیر معلوم
vague	غیر معلوم
It was clear that she had lied .	دروغش معلوم شد
to bring tl light	معلوم کردن
to come to light	معلوم شدن
to make known	معلوم کردن
known distance	فاصله معلوم
verb active	فعل معلوم
kithe	معلوم شدن
that depends	معلوم نیست
cretain	معلوم بعض
discernibly	بطور معلوم
known data	عناصر معلوم
known datum point	ایستگاه معلوم
known distance	مسافت معلوم
given conditions	شرایط معلوم
known target	هدف معلوم
known	معلوم کردن
presumedly	از قرار معلوم
vaguest	غیر معلوم
seemingly	از قرار معلوم
noticeably	بطوربرجسته یا معلوم
familiarises	معلوم کردن
ascertained	معلوم کردن
evidently	از قرار معلوم
ascertains	معلوم کردن
ascertain	معلوم کردن
manifestly	بطور معلوم
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it …	از قرار معلوم ...
To make known . To signify .	معلوم کردن
familiarised	معلوم کردن
ascertaining	معلوم کردن
familiarizes	معلوم کردن
familiarize	معلوم کردن
familiarising	معلوم کردن
familiarizing	معلوم کردن
familiarized	معلوم کردن
riposte	جواب
response	جواب
responses	جواب
in reply to	در جواب
counterplea	جواب رد
comebacks	جواب
rejoinder	جواب
irreprovable	بی جواب
rejoinders	جواب
riposted	جواب
ripostes	جواب
reply	جواب
comeback	جواب
whyŠthere is the answer	در سر جواب
replies	جواب
resolvent	جواب
repost	جواب
recalcitrancy	جواب رد
recalcitrance	جواب رد
antiphony	جواب
replied	جواب
riposting	جواب
replying	جواب
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb>	آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
This is important, not only today, but also and especially for the future.	این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
It is not known yet . It is not settled yet .	هنوز معلوم نیست
fatherless	فاقد مولف معلوم
he proved to know the secret	معلوم شد راز را میداند
taskwork	کار معلوم کارناخوشایند
it will manifest it self	معلوم خواهد گشت
present participle	وجه وصفی معلوم
present participles	وجه وصفی معلوم
at a specified time	در وقت معین یا معلوم
obviously	بطور اشکار یا معلوم
participle	وجه وصفی معلوم
time will tell	در آینده معلوم می شود
apparent	معلوم وارث مسلم
participles	وجه وصفی معلوم
deponent	درفاهرمجهول ودرمعنی معلوم
to make a response	جواب دادن
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
answers	: جواب پاسخ
responsory	جواب جماعت
response position	مکان جواب
an abrupt answer	جواب تند
reply paid	جواب قبول
responds	جواب دادن
to give the mitten	جواب کردن
send away	جواب دادن
answerable	جواب دار
unanswerable	جواب ناپذیر
nope	جواب منفی
undertaker	جواب گو مسئول
undertakers	جواب گو مسئول
answered	: جواب پاسخ
respond	جواب دادن
snip snap	جواب زیرکانه
answering	: جواب پاسخ
have it <idiom>	به جواب رسیدن
answer	: جواب پاسخ
brusque	پیش جواب
counter memorial	جواب یادداشت
A correct answer.	جواب صحیح
toss off <idiom>	حاضر جواب
responded	جواب دادن
A straightforward answer.	جواب سر راست
irrefragably	بطور بی جواب
interlocutors	جواب دهنده
interlocutor	جواب دهنده
The wrong answer.	جواب غلط
auto answer	خود جواب
answer pennant	پرچم جواب
question answer	سئوال- جواب
undertaking	جواب گو مسئول
answer mode	حالت جواب
voice response	جواب صوتی
recitative	جواب دادن
favourable	جواب مساعد
they are of a doubtful paterni	اصل انها معلوم نیست
evince	معلوم کردن ابراز داشتن
evinced	معلوم کردن ابراز داشتن
we shall see	تا ببینم بعد معلوم میشود
types	نوع خون را معلوم کردن
pedigreed	دارای نسب یادودمان معلوم

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com