English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
junk surf امواج نامناسب برای موج سواری
Other Matches
modulation سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
misbecome نامناسب بودن برای
dissocial نامناسب برای معاشرت
scratch file نوار مغناطیسی برای فایل نامناسب
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
unhandy ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
beacon امواج رادیویی برای هدایت هواپیما
beacons امواج رادیویی برای هدایت هواپیما
saddle bronc riding سواری بر اسب وحشی برای 01 ثانیه
radar mile زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
this ground rides soft این زمین برای سواری نرم است
confusion reflector وسیله پخش امواج فریبنده سیستم انعکاس امواج گیج کننده
stall برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
stalling برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
bareback riding سواری بدون زین برای 8ثانیه بر اسب وحشی
modulating مدوله کردن امواج الکترونیکی روی امواج مغناطیسی
modulate مدوله کردن امواج الکترونیکی روی امواج مغناطیسی
modulates مدوله کردن امواج الکترونیکی روی امواج مغناطیسی
gun تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
guns تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
skim board تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
homing device رادارهای ردیاب امواج رادیویی و رادار برای پیداکردن ایستگاه فرستنده انها
cw system سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
unfit نامناسب نامناسب کردن
radiation scattering انحراف تشعشع اتمی یاالکترومغناطیسی یا حرارتی پخش امواج بصورت کروی پخش همه جانبه امواج
NetBEUI گونه پیشرفته پروتکل شبکه NetBios ساخت ماکروسافت NetBECI در شبکه قابل سیریابی نیست و برای شبکههای مابین بزرگ نامناسب میشود
emission control کنترل تشعشع امواج مغناطیسی یا صوتی دستگاه کم کننده تشعشع امواج
CB مخفف وابسته به امواج رادیویی که برای استفادهی افراد عادی که میخواهند با فرستندهی خصوصی مخابره کنند کنارگذاشته شده است
radiological monitoring ارسال امواج تشعشعی یا رله امواج تشعشعی هستهای
trapping اختلاف در امواج رادار ممانعت از پخش امواج رادار
unsuitable نامناسب
misbecoming نامناسب
foreign نامناسب
improper نامناسب
inapt نامناسب
malapropos نامناسب
untoward نامناسب
unhandsome نامناسب
unmeet نامناسب
unsuitably نامناسب
maladapted نامناسب
timeless نامناسب
inappropriate نامناسب
infelicitious نامناسب
inconveniently بطور نامناسب
improper نامناسب نادرست
incompatible ناجور نامناسب
bad soil خاک نامناسب
mismarriage پیوند نامناسب
bad break قطع نامناسب
inopportune بی موقع نامناسب
inadequately بطور نامناسب
inappropriate نامناسب ناجور
misplaced نامناسب نابجا
unrighteous ناصالح نامناسب
unplayable زمین نامناسب
unpleasantness وضع نامناسب
ill sorted نامناسب ناجور
inutile بیهوده نامناسب
incommensurate نارسا نامناسب
mismate وصلت نامناسب کردن
unapt نامناسب غیر محتمل
malinvestment سرمایه گذاری نامناسب
misalliance اتحاد وائتلاف نامناسب
Irrelevent. I nappropriate. Out of place. بیجا ( بی مورد ؟نامناسب )
out of order <idiom> برخلاف قانون ،نامناسب
inapplicable غیر قابل اجرا نامناسب
flames ارسال پیام نامناسب به کاربر
aliens متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
flame ارسال پیام نامناسب به کاربر
add insult to the injury <idiom> [بدتر کردن یک وضعیت نامناسب]
alien متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
alignment قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alignments قرار گرفتن نامناسب در صفحه
bad page break قطع یا مکث نامناسب صفحه
fix تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
de scrambler وسیلهای که یک پیام نامناسب را به حالت اصلی و مط لوب برمی گرداند
fixes تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
de scramble سازمان دادن مجدد پیام یا سیگنالی که حالت نامناسب دارد
power approach تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
ground swell امواج
riding سواری
Woman sitting on the man کیر سواری
rides سواری
ride سواری
driving سواری
self- سیستمم کد گذاری حروف خطا یا نامناسب را تشخیص دهد ولی نمیتواند ترمیم کند
reverberation برگشت امواج
brain waves امواج مغزی
tidal waves امواج جزرومدی
interference تداخل امواج
sky wave امواج اسمانی
crashing waves امواج خروشان
radio waves امواج رادیویی
hertzian waves امواج هرتز
pulse امواج ضربانی
emissions انتشار امواج
ground waves امواج زمینی
thermal waves امواج گرمایی
gravity waves امواج ثقلی
gravitational waves امواج جاذبه
gravitational waves امواج گرانشی
emission انتشار امواج
pulsing ضربان امواج
pulsed امواج ضربانی
incoherent waves امواج همدوس
wander wave امواج سیار
the waves of the sea امواج دریا
electromagnetic waves امواج الکترومغناطیسی
electromagnetic waves امواج الکترومگنتیک
spoondrift ترشح امواج
tosser دستخوش امواج
transient wave امواج سیار
oscilloscope اشکارسازی امواج
reverberations برگشت امواج
saddles سواری کردن
hacking jacket کت اسب سواری
jumbling سواری کردن
passenger car trailer تریلرخودروی سواری
surf riding موج سواری
jumbles سواری کردن
motorcar خودرو سواری
troopers اسب سواری
passenger car اتومبیل سواری
skim boarding موج سواری
top boot چکمه سواری
horsemanship اسب سواری
roadster اسب سواری
roadsters اسب سواری
surfriding موج سواری
saddle horse اسب سواری
surf موج سواری
amaxophobia سواری هراسی
saddled سواری کردن
to take a drive سواری کردن
to take a ride سواری کردن
autos ماشین سواری
jumble سواری کردن
surfing موج سواری
equitation هنراسب سواری
manege اسب سواری
saddle سواری کردن
hackney اسب سواری
saddler اسب سواری
trooper اسب سواری
auto ماشین سواری
cycling دوچرخه سواری
jumbled سواری کردن
jockeying اسب سواری
hacking jackets کت اسب سواری
playback rate scale factor نقط های که اجرای ویدیو در آن ملایم نیست و به علت فریمهای گم شده نامناسب به نظر می رسد
logic بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
the waves beats or the shore امواج به ساحل می کوبد
reverberation برگشت دادن امواج
hertzian wave امواج هرتز hertz
bleeding باند تداخل امواج
attenuation افت قدرت امواج
wave front جبهه امواج رادیویی
high freqyency aerial آنتن امواج بلند
wave band دسته امواج رادیو
the wares beat the shore خوردن امواج به ساحل
propagation پخش امواج یا اعلامیه
tidal wave امواج جذر و مدی
echoes برگشت امواج رادار
echo برگشت امواج رادار
echoed برگشت امواج رادار
diathermy interference تداخل امواج دیاترمی
radio sextant گیرنده امواج کیهانی
interference zone ناحیه ی تداخل امواج
interference area ناحیه ی تداخل امواج
echoing برگشت امواج رادار
conical scanning ردیابی امواج به طورمخروطی
conical scanning انتشار مخروطی امواج
reverberations برگشت دادن امواج
pulsing پرتاب امواج انرژی
airwave امواج رادیو و تلویزیون
abrash دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
bicycles دوچرخه سواری کردن
drives سواری کردن کوبیدن
to learn to ride سواری یاد گرفتن
drives رانش سواری دوندگی
trooper اسب سواری نظامی
habits لباس سواری زنانه
habit لباس سواری زنانه
troopers اسب سواری نظامی
bicycle path مسیر دوچرخه سواری
manege اموزشگاه اسب سواری
riding habits جامه سواری زنانه
motor road جاده موتور سواری
velodrome پیست دوچرخه سواری
outride در سواری پیش افتادن از
surfboard تخته موج سواری
bicycle دوچرخه سواری کردن
equestrian مربوط به اسب سواری
jodhpur شلوار چسبان سواری
joo choo seogi ایستادن اسب سواری
drive سواری کردن کوبیدن
drive رانش سواری دوندگی
nags اسب کوچک سواری
nagged اسب کوچک سواری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com