English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (5 milliseconds)
English Persian
things اموال
cattles اموال
chattels اموال
Other Matches
community property اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
personal property اموال شخصی
personalty اموال شخصی
installation property اموال قسمت
fungible اموال مثلی
inventory صورت اموال
class i property اموال طبقه 1
capital assets اموال سرمایهای
financial property اموال پولی
distraint توقیف اموال
user انتفاع از اموال
users انتفاع از اموال
chattel اموال منقول
distrain ضبط اموال
class ii property اموال طبقه 2
post property اموال پادگانی
post property اموال پادگان
separate estate اموال شخصی زن
stolen goods اموال مسروقه
paraphernalia اموال شخصی زن
assets مال و اموال
real property اموال غیرمنقول
tangible property اموال عینی
property voucher سند اموال
tangible property اموال ملموس
things in action اموال دینی
things in possession اموال عینی
property officer افسر اموال
property book دفتر اموال
state property اموال عمومی
contrabanded goods اموال و اشیا قاچاق
grand larceny سرقت اموال پرقیمت
sequestration حکم توقیف اموال
property of unknown ownership اموال مجهول المالک
offences against property جرائم بر علیه اموال
property officer افسر ذیحساب اموال
jus disponendi حق واگذار کردن اموال
goods of perishable nature اموال سریع الفساد
goods and chattels اموال و دارائیهای منقول
real estate broker دلال اموال غیرمنقول
replaceable thing اموال یا اشیا مثلی
fixed property اموال غیر منقول
fisc اموال ضبط شده
article of roup اموال مورد حراج
appropriation bill صورت ضبط اموال
priceable things اموال یا اشیا قیمتی
inventory فهرست اموال سیاهه
safeguarded مامور حفافت پرسنل و یا اموال
salvages اموال نجات یافته از خطر
salvage اموال نجات یافته از خطر
safeguards مامور حفافت پرسنل و یا اموال
jus postliminii حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
letters of marque حکم ضبط اموال بیگانگان
safeguard مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding مامور حفافت پرسنل و یا اموال
foreign توقیف اموال مدیون خارجی
accountable property officer's bond دفتر افسر ذیحساب اموال
conclearer of stolen goods مخفی کننده اموال مسروقه
salvaging اموال نجات یافته از خطر
foreign توقیف اموال مدیون غایب
salvaged اموال نجات یافته از خطر
wear and tear از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
occupancy تملک اموال بلا صاحب متصرف
proponent مقام مسئول اموال یا اجرای کار
misappropriation of public property تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
proponents مقام مسئول اموال یا اجرای کار
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
waveson اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
conscription of wealth مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
praemunire حکم توقیف وضبط اموال یاغیان ومتمردین
angary حق کشور متحارب برای استفاده از اموال کشوربیطرف
property disposition ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
hotchpot سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
receiver خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
receivers خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ransoms وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
garnishment اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
ransom وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
elegit حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
eminent domain قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
pounding محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
jus postliminii هرگاه اموال کسی در جنگ توسط دشمن اخذ و متعاقبا" پس گرفته شود
bill of attainder لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
deed در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
conveyancing در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
receiver ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receivers ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
deeds در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
real ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
condemnation ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnations ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
recaption مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
sumptuary law قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
dediction of way هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
dedications اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
plene administravit بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
accretion افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
tailed واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tail واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tails واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
estate by curtesy در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
self defense دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com