Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 167 (4 milliseconds)
English
Persian
property of unknown ownership
اموال مجهول المالک
Other Matches
of unknown ownership
مجهول المالک
ownership of unknown
مجهول المالک
property of unknown ownership
مال مجهول المالک
property with unknown owner
مال مجهول المالک
wheatstone bridge
مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
community property
اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
radiolucency
درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
unknown
مجهول
unknowns
مجهول
fameless
مجهول
unbeknown
مجهول
unbeknownst
مجهول
secrets
سر مجهول
secret
سر مجهول
the passive voive
بنا مجهول
roentgen ray
اشعه مجهول
rontgen rays
پرتو مجهول
fameless
مجهول الهویه
unknown sample
نمونه مجهول
unclear condition
شرط مجهول
x ray
اشعه مجهول
the passive voive
فعل مجهول
the passive voice
فعل مجهول
xrays
اشعه مجهول
the passive voice
بنای مجهول
identity of unknown
مجهول الهویه
of obscure birth
مجهول النسب
of unknown identity
مجهول الهویه
ignotum per igno tius
توضیح مجهول با چیزمجهول تر
passiveness
فعل درحالت مجهول
person of unknown indentity
شخص مجهول الهویه
x ray therapy
درمان با اشعه مجهول
fabulous
افسانه وار مجهول
incognito
نا شناس مجهول الهویه
x radiation
تشعشع اشعه مجهول
radiogram
عکسبرداری بوسیله اشعه مجهول
roentgenoscopy
معاینه بوسیله اشعه مجهول
radiograms
عکسبرداری بوسیله اشعه مجهول
rontgenogram
عکسی که با پرتو مجهول بردارند
deponont
در فاهر مجهول و در باطن معلوم
roentgenoscope
دستگاه معاینه بوسیله اشعه مجهول
encephalogram
عکس برداری ازمغز با اشعه مجهول
participle
وجه وصفی مجهول صفت مفعولی
participles
وجه وصفی مجهول صفت مفعولی
roentgenize
بوسیله اشعه مجهول معالجه کردن
radioactivity
خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون میدهد
radio activity
خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
roentgenography
عکس برداری بوسیله تابش اشعه مجهول
roentgen
واحد بین المللی تشعشع اشعه مجهول
penetrameter
الت مخصوص سنجش درجه نفوذ اشعه مجهول
things
اموال
chattels
اموال
cattles
اموال
rontgen
نام فیزیکدان نامی المان که پرتو مجهول را پیدا کرد
roentgenogram
عکسی که توسط تابش اشعه مجهول درست شده است
tomography
فن تشخیص امراض از روی عکسبرداری با اشعه مجهول پرتونگاری مقطعی
roentgenology
شاخهای از پرتونگاری که با استفاده از اشعه مجهول امراض رامعالجه میکند
things in action
اموال دینی
installation property
اموال قسمت
stolen goods
اموال مسروقه
tangible property
اموال عینی
tangible property
اموال ملموس
financial property
اموال پولی
fungible
اموال مثلی
things in possession
اموال عینی
state property
اموال عمومی
separate estate
اموال شخصی زن
property officer
افسر اموال
real property
اموال غیرمنقول
property book
دفتر اموال
post property
اموال پادگان
post property
اموال پادگانی
personalty
اموال شخصی
personal property
اموال شخصی
property voucher
سند اموال
user
انتفاع از اموال
inventory
صورت اموال
class i property
اموال طبقه 1
assets
مال و اموال
distrain
ضبط اموال
capital assets
اموال سرمایهای
class ii property
اموال طبقه 2
chattel
اموال منقول
distraint
توقیف اموال
paraphernalia
اموال شخصی زن
users
انتفاع از اموال
anticathode
قطب مثبت برق صفحهء پلاتین یا تنگستن دولولهء اشعهء مجهول
offences against property
جرائم بر علیه اموال
article of roup
اموال مورد حراج
inventory
فهرست اموال سیاهه
appropriation bill
صورت ضبط اموال
replaceable thing
اموال یا اشیا مثلی
real estate broker
دلال اموال غیرمنقول
priceable things
اموال یا اشیا قیمتی
property officer
افسر ذیحساب اموال
sequestration
حکم توقیف اموال
goods and chattels
اموال و دارائیهای منقول
grand larceny
سرقت اموال پرقیمت
fisc
اموال ضبط شده
fixed property
اموال غیر منقول
contrabanded goods
اموال و اشیا قاچاق
jus disponendi
حق واگذار کردن اموال
goods of perishable nature
اموال سریع الفساد
foreign
توقیف اموال مدیون خارجی
salvage
اموال نجات یافته از خطر
salvaging
اموال نجات یافته از خطر
salvages
اموال نجات یافته از خطر
foreign
توقیف اموال مدیون غایب
jus postliminii
حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
safeguarding
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguards
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarded
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguard
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
salvaged
اموال نجات یافته از خطر
conclearer of stolen goods
مخفی کننده اموال مسروقه
letters of marque
حکم ضبط اموال بیگانگان
accountable property officer's bond
دفتر افسر ذیحساب اموال
proponents
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
waveson
اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
real action
دعوی راجع به اموال غیر منقول
proponent
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
wear and tear
از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
misappropriation of public property
تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
occupancy
تملک اموال بلا صاحب متصرف
conscription of wealth
مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
hotchpot
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
angary
حق کشور متحارب برای استفاده از اموال کشوربیطرف
property disposition
ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
praemunire
حکم توقیف وضبط اموال یاغیان ومتمردین
receivers
خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ransoms
وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
receiver
خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
garnishment
اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
ransom
وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
elegit
حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
eminent domain
قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
pounding
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
jus postliminii
هرگاه اموال کسی در جنگ توسط دشمن اخذ و متعاقبا" پس گرفته شود
bill of attainder
لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
receiver
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
deeds
در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deed
در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
conveyancing
در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
receivers
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
real
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real representative
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
condemnation
ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnations
ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
recaption
مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
sumptuary law
قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
dediction of way
هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
dedications
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
plene administravit
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
dedication
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
tail
واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
accretion
افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
tailed
واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tails
واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
estate by curtesy
در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
self defense
دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com