English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
removable mass storage انباره انبوه قابل انتقال
Other Matches
central mass storage انباره انبوه مرکزی
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
negotiable قابل انتقال
portable قابل انتقال
descendible قابل انتقال
transmissive قابل انتقال
transferable قابل انتقال
open cheque چک قابل انتقال
conveyable قابل انتقال
alienable قابل انتقال
removable قابل انتقال
negotiating قابل انتقال
conductible قابل انتقال
demountable قابل انتقال
negotiates قابل انتقال
negotiated قابل انتقال
negotiate قابل انتقال
built in غیر قابل انتقال
negotiable papers اوراق قابل انتقال
shiftable قابل تعویض یا انتقال
portable program برنامه قابل انتقال
transmissable rights حقوق قابل انتقال
non transferable غیر قابل انتقال
assignable credit اعتبار قابل انتقال
transferable credit اعتباراسنادی قابل انتقال
irremovable غیر قابل انتقال
negotiable instrument سند قابل انتقال
transferable credit اعتبار قابل انتقال
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
transferable commercial instrument اوراق تجارتی قابل انتقال
inheritable میراث بردنی قابل انتقال
transferable securities اوراق بهادار قابل انتقال
movable support تکیه گاه قابل انتقال
inalienably بطور غیر قابل انتقال
commercial paper اوراق و اسناد بهادار قابل انتقال
removable storage media رسانههای ذخیره سازی قابل انتقال
floating پنجرهای که قابل انتقال به هر بخش صفحه باشد
storage location مکان انباره محل انباره
movable dam سدی که قابل انتقال بوده و مغمولا درمسیر سیل قرار می دهند
relocatable آنچه قابل انتقال به محل دیگری ازحافظه است بدون اینکه روی عملیاتش اثربگذارد
deferred exit انتقال کنترل به یک زیربرنامه در زمانی که قابل پیش بینی نبوده و حادثهای غیر مترقبه ان را مشخص میکند
ether جسم قابل ارتجاعی که فضاوحتی فواصل میان ذرات اجسام را پر کرده ووسیله انتقال روشنایی و گرمامیشود
asynchronous انتقال داده بین دو وسیله که بدون هر گونه سیگنال زمانی قابل پیش بینی انجام میشود
demodulator دستگاهی که سیگنالهای انتقال یافته در یک اتصال مخابراتی را دریافت کرده وانها را به پالسهای الکتریکی یا بیتها که قابل ورود به ماشین داده پردازباشند
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
multitudinous انبوه
massing انبوه
heap انبوه
lot انبوه
agminated انبوه
gross انبوه
ranks انبوه
ranked انبوه
grossed انبوه
grossest انبوه
overgrown انبوه
thicker انبوه
thickest انبوه
grosser انبوه
grosses انبوه
aggregation انبوه
agminate انبوه
collective انبوه
rank انبوه
bushiest انبوه
clumped انبوه
luxuriant انبوه
vasty انبوه
denser انبوه
densest انبوه
heaps انبوه
cluster انبوه
clumping انبوه
heaping انبوه
thickset انبوه
clumps انبوه
bushy انبوه
bushier انبوه
riffraff انبوه
tump انبوه
clump انبوه
multitude انبوه
multitudes انبوه
grossing انبوه
tufty انبوه
mass انبوه
floccose انبوه
clumpy انبوه
dense انبوه
masses انبوه
thick انبوه
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
storage انباره
storage device انباره
store انباره
accumulator انباره
capacitor انباره
storage battery انباره
storing انباره
mass storage تل انباره
mobs انبوه مردم
mobbing انبوه مردم
shock head انبوه گیسو
masses انبوه توده
clumping انبوه کردن
tussocks دسته انبوه
congeries انبوه کومه
clumps انبوه کردن
clumped انبوه کردن
high mass consumption مصرف انبوه
luxuriant vegetation گیاهان انبوه
mob انبوه مردم
mobbed انبوه مردم
lot توده انبوه
bike انبوه جمعیت
clump انبوه کردن
flocculate انبوه شدن
tussock دسته انبوه
congest انبوه شدن
bikes انبوه جمعیت
rampant vegetation گیاهان انبوه
heaping انبوه گروه
heaps انبوه گروه
densest انبوه احمق
mass production تولید انبوه
denser انبوه احمق
mass memory حافظه انبوه
massed fire اتش انبوه
mass data دادههای انبوه
mass storage انبار انبوه
mass unemployment بیکاری انبوه
aggregates انبوه سنگدانه
aggregates انبوه توده
massing انبوه توده
aggregate انبوه سنگدانه
aggregate انبوه توده
overcrowd انبوه شدن
mass انبوه توده
heap انبوه گروه
voluminous متراکم انبوه
acervate انبوه شده
mass consumption مصرف انبوه
dense انبوه احمق
flags دم انبوه وپشمالوی سگ
agglomerate توده انبوه
overruns انبوه شدن
overrunning انبوه شدن
thicket درختزار انبوه
overrun انبوه شدن
mass-production تولید انبوه
flag دم انبوه وپشمالوی سگ
thickets درختزار انبوه
parallel storage انباره موازی
external storage انباره خارجی
storing انباره کردن
storage register ثبات انباره
external store انباره خارجی
fixed storage انباره ثابت
file storage انباره فایل
storage location مکان انباره
storage location موقعیت انباره
store انباره کردن
storage protection حفافت انباره
regenerative storage انباره باززا
secondary storage انباره ثانوی
storage unit واحد انباره
permanent storage انباره دائمی
program storage انباره برنامه
tape storage انباره نواری
two level store انباره دو سطحی
virtual storage انباره مجازی
reserve accumulator انباره کمکی
disk storage انباره گردهای
dynamic storage انباره پویا
protected storage انباره محفوظ
stock انباشته انباره
real storage انباره واقعی
volatile storage انباره فرار
electrostatic storage انباره الکترواستاتیکی
permanent store انباره دائمی
temporary storage انباره موقتی
stocked انباشته انباره
temporary storage انباره موقت
core storage انباره هستهای
energy storage انباره ی انرژی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com