English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
English Persian
envisage انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
Other Matches
hold forth پیشنهاد کردن انتظار داشتن
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
attend انتظار کشیدن انتظار داشتن
attending انتظار کشیدن انتظار داشتن
attends انتظار کشیدن انتظار داشتن
images مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
to look forward to انتظار داشتن
in the cards <idiom> انتظار داشتن
look forward انتظار چیزی را داشتن
to look forward to something انتظار چیزی را داشتن
speculated انتظار سودو زیاد داشتن
speculating انتظار سودو زیاد داشتن
expect انتظار داشتن منتظر بودن
speculate انتظار سودو زیاد داشتن
speculates انتظار سودو زیاد داشتن
expecting انتظار داشتن منتظر بودن
awaits منتظر شدن انتظار داشتن
awaiting منتظر شدن انتظار داشتن
expected انتظار داشتن منتظر بودن
awaited منتظر شدن انتظار داشتن
expects انتظار داشتن منتظر بودن
await منتظر شدن انتظار داشتن
get away with murder <idiom> انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
holding position وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
image مجسم کردن
depicted مجسم کردن
picturing مجسم کردن
depict مجسم کردن
depicting مجسم کردن
depicts مجسم کردن
figures مجسم کردن
figure مجسم کردن
pictures مجسم کردن
picture مجسم کردن
figuring مجسم کردن
to picture to oneself مجسم کردن
pictured مجسم کردن
reliving در نظر مجسم کردن
relives در نظر مجسم کردن
relived در نظر مجسم کردن
embodied مجسم کردن دربرداشتن
embodies مجسم کردن دربرداشتن
embody مجسم کردن دربرداشتن
embodying مجسم کردن دربرداشتن
relive در نظر مجسم کردن
character مجسم کردن شخصیت
characters مجسم کردن شخصیت
incarnate برنگ گوشتی مجسم کردن
picture to oneself پیش خود مجسم کردن
personalize شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
fixed idea فکریکه درذهن فرورفته وماندنی شده است
objectify بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
epitomises متمرکز کردن مجسم کردن
portrays توصیف کردن مجسم کردن
portraying توصیف کردن مجسم کردن
epitomizing متمرکز کردن مجسم کردن
epitomize متمرکز کردن مجسم کردن
portrayed توصیف کردن مجسم کردن
portray توصیف کردن مجسم کردن
epitomising متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizes متمرکز کردن مجسم کردن
depicture مجسم کردن نقش کردن
epitomised متمرکز کردن مجسم کردن
waiting position ایستگاه انتظار قایقهای گشتی سریع السیر حالت انتظار یااماده باش قایقهای گشتی
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to look forward expectantly to the future با انتظار به آینده نگاه کردن
characterization مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
personofied مجسم
incarnate مجسم
parsonified مجسم
visualizer مجسم کننده
embodied labor کار مجسم
portrayals مجسم سازی
presentive مجسم سازنده
scenic مجسم کننده
the picture of joy خوشی مجسم
portrayal مجسم سازی
presence درنظر مجسم کننده
hypotyposis تشریح مجسم کننده
pictorial تصویر نما مجسم سازنده
personifier مجسم کننده شخصیت دیگری
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
incarnationist کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
zoomorphic دارای خدایان مجسم بشکل جانور
theanthropic مجسم کننده ذات خدادرهیکل انسان
an impersonal deity خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
The painting portrays the death of Nelson. این نقاشی مرگ نلسون را مجسم می کند .
Cupid خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
cupids خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Floret [rosette] [طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
expectantly با انتظار
expectation انتظار
expectations انتظار
prospected انتظار
anticipation انتظار
ready line خط انتظار
expectance انتظار
prospecting انتظار
expectancy انتظار
prospects انتظار
prospect انتظار
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
standbys حالت انتظار
lobbied سالن انتظار
beyond the pale <idiom> دوراز انتظار
standby حالت انتظار
ante-chamber اتاق انتظار
to my great surprise برخلاف انتظار من
lobby سالن انتظار
lobbies سالن انتظار
ante-rooms اطاق انتظار
expectative مورد انتظار
aspiration level سطح انتظار
expectancy table جدول انتظار
half pay حق انتظار خدمت
expectancy chart نمودار انتظار
anticipative درحالت انتظار
redezvous محل انتظار
in prospect انتظار داشته
in prospective انتظار داشته
bide در انتظار ماندن
reception room اتاق انتظار
anterooms اطاق انتظار
anteroom اطاق انتظار
waiting room اطاق انتظار
waiting list لیست انتظار
waiting lists لیست انتظار
rendezvous area موضع انتظار
anticipatory در حال انتظار
inopinate انتظار نداشته
waiting-room اطاق انتظار
error of expectation خطای انتظار
waiting-rooms اطاق انتظار
cooling period زمان انتظار
reception rooms اتاق انتظار
waiting time زمان انتظار
presumable <adj.> انتظار می رود
expected <adj.> انتظار می رود
probable <adj.> انتظار می رود
wait state حالت انتظار
waiting-room اتاق انتظار
estimated <adj.> انتظار می رود
anticipated <adj.> انتظار می رود
wait state وضعیت انتظار
wait time زمان انتظار
point spread امتیاز قابل انتظار
on deck در انتظار نوبت شنا
expected frequency فراوانی مورد انتظار
intended saving پس انداز مورد انتظار
anticipated profit سود مورد انتظار
expected price قیمت مورد انتظار
likly انتظار داشتنی مناسب
tempo stroll variation واریاسیون صبر و انتظار
expected value ارزش مورد انتظار
sales expectations فروش مورد انتظار
beyond one's expectation مافوق انتظار کسی
suit up ذخیره در انتظار بازی
one anxious week of waiting یک هفته انتظار با نگرانی
nonpay status حالت انتظار خدمتی
anticipated inflation تورم مورد انتظار
means end expectation انتظار وسیله- هدف
in prospect مورد انتظار [در برنامه ]
anticipated price قیمت مورد انتظار
vacillates دل دل کردن تردید داشتن
vacillating دل دل کردن تردید داشتن
vacillate دل دل کردن تردید داشتن
vacillated دل دل کردن تردید داشتن
par for the course <idiom> تنها چیزیکه انتظار داشته
product life expectancy عمر مورد انتظار محصول
to have arrived [expected moment] رسیدن [به زمان انتظار رفته]
awaiting aircraft availability زمان انتظار درخط تعمیر
promises نوید انتظار وعده دادن
intended investment سرمایه گذاری مورد انتظار
profiteers فردیکه انتظار سودزیاد دارد
fractional antedating goal response خرده پاسخ انتظار هدف
waited انتظار کشیدن معطل شدن
promise نوید انتظار وعده دادن
profiteer فردیکه انتظار سودزیاد دارد
wait انتظار کشیدن معطل شدن
waits انتظار کشیدن معطل شدن
evinces معلوم کردن ابراز داشتن
impounds ضبط کردن نگه داشتن
rages غضب کردن شدت داشتن
impounding ضبط کردن نگه داشتن
impounded ضبط کردن نگه داشتن
rage غضب کردن شدت داشتن
retaining ابقاء کردن نگاه داشتن
raged غضب کردن شدت داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com