Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
residual deviation
انحراف مانده
Other Matches
deviations
انحراف مغناطیسی یا انحراف محور قطب نما انحراف ازمسیر
deviation
انحراف مغناطیسی یا انحراف محور قطب نما انحراف ازمسیر
drift
انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifts
انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifting
انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifted
انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود انحراف
preccession
انحراف محور ژیروسکوپ انحراف ژیروسکوپی
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود انحراف
idle balance
مانده راکد مانده غیرفعال
hards
پس مانده کتان یاشاهدانه پس مانده
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
apparent wander
انحراف سمت ژیروسکوپی انحراف سمت ژیروسکوپ دراثر چرخش زمین
anti balance tab
بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
retort residue
ته مانده یا پس مانده قرع
rinsing
پس مانده ابکشی پس مانده
residue check
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
apparent recession
انحراف سمت فاهری ژیروسکوپ انحراف فاهری محور ژیروسکوپ
apogee
زاویه انحراف ثقل موشک زاویه انحراف مرکز ثقل موشک در روی مسیر
declination constant
زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
declinating station
ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
played out
مانده
scum
پس مانده
fag end
ته مانده
remainder
مانده
residue
مانده
loose ends
ته مانده
tailling
پس مانده
refusing
پس مانده
recrement
پس مانده
tailing
پس مانده
recrementitious
پس مانده
balance
مانده
balances
مانده
refuses
پس مانده
refused
پس مانده
residue
ته مانده
residues
پس مانده
residues
مانده
loose end
ته مانده
dross
پس مانده
remanence
مانده
residues
ته مانده
residue
پس مانده
refuse
پس مانده
picking
پس مانده
outworn
مانده
weary
مانده
dreg
پس مانده
draff
پس مانده
scraps
ته مانده
scrapping
ته مانده
scrapped
ته مانده
heel tap
ته مانده
silt
ته مانده
leftovers
پس مانده
leftover
پس مانده
fordone
مانده
deposit
پس مانده
deposits
پس مانده
residual
ته مانده
forwearied
مانده
forworn
مانده
residual
مانده
scrap
ته مانده
knub
پس مانده
leavings
پس مانده
wearying
مانده
orts
پس مانده
oversize materials rejects
مانده
wearies
مانده
wearied
مانده
fag ends
ته مانده
offscourings
پس مانده
leavings
ته مانده
remanent
پس مانده
residve
پس مانده
heels
پس مانده
heel
پس مانده
riffraff
ته مانده
residues
پس مانده تقطیر
residue
پس مانده تقطیر
balance of account
مانده حساب
virginal
باکره مانده
frustrated
عقیم مانده
holdover
باقی مانده
holdovers
باقی مانده
Two more days to go before (until). . .
دوروز مانده تا ...
included
تو گذاشته تو مانده
scantling
باقی مانده
the work was paralysed
کارناقص مانده
surpluses
باقی مانده
stay behind
عقب مانده
surplus
باقی مانده
residual schizophrenia
اسکیزوفرنی مانده
residual stress
تنش پس مانده
debris
مانده طبیعی
debris
باقی مانده
residuum
پس مانده تقطیر
behind
عقب مانده
to knock up
مانده شدن
behinds
عقب مانده
autistic
در خود مانده
breeze
پس مانده ذغال
breezed
پس مانده ذغال
breezes
پس مانده ذغال
breezing
پس مانده ذغال
residual magnetization
مغناطیس مانده
residual magnetism
مغناطیس مانده
within an ace of
ذرهای مانده به
lagging
عقب مانده
underdeveloped
عقب مانده
residual
پس مانده ته نشین
job lot
ته مانده انبار
positive balance
مانده مثبت
available balance
مانده موجود
remainder
باقی مانده
pitch
ته مانده تقطیر
pitches
ته مانده تقطیر
antepenultimate
دو تا به اخر مانده
adverse balance
مانده منفی
active balance
مانده مثبت
active balance
مانده فعال
culls
مانده
[اجناس]
poor countries
عقب مانده
leftover
پس مانده غذا
leftovers
پس مانده غذا
left over
باقی مانده
debt balance
مانده بدهکار
credit balance
مانده بستانکار
idle balance
مانده بیکار
negative balance
مانده منفی
distortion factor
مانده نسبی
coke breeze
پس مانده ذغال کک
cash balance
مانده نقدی
ort
پس مانده غذا
backward
عقب مانده
balance due
مانده معوق
greaves
پس مانده پیه
rejects
مانده
[اجناس]
backwards
عقب مانده
extant
باقی مانده
aces
ذرهای مانده
dregs
باقی مانده
harmonic content
مانده هارمونیک
residual current
جریان مانده
remnant
باقی مانده
remnants
باقی مانده
remains
باقی مانده
residual magnetic induction
مغناطیس مانده
residual discharge
تخلیه مانده
residual error
خطای مانده
ace
ذرهای مانده
residual bitumen
قیر ته مانده
ladle skull
ته مانده پاتیل
gleanings
ته مانده درو
accoutn balance
مانده حساب
balance
مانده برابرکردن
balances
مانده برابرکردن
reflex reserve
پس مانده بازتاب
job lots
ته مانده انبار
excrement
پس مانده فضله
relative harmonic content
مانده نسبی
retarded
عقب مانده
remanence
مغناطیس مانده
memorizes
باقی مانده در حافظه
stale
مانده بوی ناگرفته
memorized
باقی مانده در حافظه
memorizing
باقی مانده در حافظه
memorize
باقی مانده در حافظه
foots of sugar
پس مانده یا سلف قند
memorising
باقی مانده در حافظه
he is well preserved
خوب مانده است
residual charge
بار الکتریکی مانده
hang over
اثر باقی مانده
memorises
باقی مانده در حافظه
memorised
باقی مانده در حافظه
familial retardate
عقب مانده تباری
old maid
دختر خانه مانده
old maids
دختر خانه مانده
backward economy
اقتصاد عقب مانده
retarded countries
کشورهای عقب مانده
backward countries
کشورهای عقب مانده
backward child
کودک عقب مانده
real balance effect
اثر مانده واقعی
spinster
دختر خانه مانده
residual current state
رژیم جریان مانده
residual error reat
نرخ خطای پس مانده
balance on current account
مانده حساب جاری
odd come short
زیادی باقی مانده
residual value
مقدار باقی مانده
residve
باقی مانده زیادتی
land lubber
ادم خشکی مانده
left unsaid
مسکوت عنه مانده
mental retardation
عقب مانده ذهنی
mentally deficient
عقب مانده ذهنی
mentally subnormal
عقب مانده ذهنی
residuary
موصی له باقی مانده
neontology
بررسی جانوران مانده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com