English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
organography اندام شناسی
organology اندام شناسی
Other Matches
entomology حشره شناسی [حشره شناسی] [جانور شناسی] [رشته دانشگاهی]
psychbiology علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
bionomics زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
philological وابسته به واژه شناسی یازبان شناسی تاریخی وتطبیقی
bacteriologic مربوط به میکرب شناسی وابسته به باکتری شناسی
lateral meniscus منیسک خارجی [کالبد شناسی] [زیست شناسی]
philology زبان شناسی تاریخی وتطبیقی واژه شناسی
member اندام
members اندام
dismemberment اندام
organs اندام
mayhen اندام
memberless بی اندام
the unruly اندام سر کش
organ اندام
immunogenetics رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
limb اندام زیرین
electric organ اندام برقزن
limbs اندام زیرین
sense organ اندام حسی
body building پرورش اندام
body-building پرورش اندام
slimmest باریک اندام
slimmed باریک اندام
end organ اندام انتهایی
mutilate بی اندام کردن
slim باریک اندام
mutilating بی اندام کردن
slimpsy باریک اندام
mutilates بی اندام کردن
slimming باریک اندام
slims باریک اندام
lithe لاغر اندام
effector اندام مجری
handsome <adj.> خوش اندام
sense modality اندام حسی
shapes ریخت اندام
olfactory organ اندام بویایی
plastisity اندام پذیری
plasticity اندام پذیری
flabelliform اندام بادبزنی
puny ریزه اندام
well set up خوش اندام
petite ریزه اندام
largeof limb درشت اندام
organ of corty اندام کورتی
extirpation اندام برداری
phantom limb اندام خیالی
extirpation قطع اندام
anthropometry اندام سنجی
f. of uterus اندام رحم
Lilliputian ریزه اندام
svelte باریک اندام
prosthesis اندام مصنوعی
svelt باریک اندام
swimming bell اندام شنا
organic موثردرساختمان اندام
hemialgia دردنیمه اندام
shape ریخت اندام
flabellate اندام بادبزنی
golgy tendon organ اندام گلژی
terminal organ اندام پایانی
membered دارای .....اندام یا عضو
amputates قطع اندام کردن
slights باریک اندام پست
amputating قطع اندام کردن
amputated قطع اندام کردن
lachrymals اندام های اشک
amputate قطع اندام کردن
body-building ورزش زیبایی اندام
lachrymals اندام های اشکی
wolf hound تازی درشت اندام
body building ورزش زیبایی اندام
tegument جلد پوشش اندام
slighting باریک اندام پست
slightest باریک اندام پست
exairesis برش اندام زیادی
mutilated اندام بریده مغلوط
figurines پیکره کوچک اندام
figurine پیکره کوچک اندام
hobbies اسب کوچک اندام
handsomeness تناسب اندام مطبوعیت
hobby اسب کوچک اندام
midget ریز اندام ریزه
midgets ریز اندام ریزه
statuette تندیس ریزه اندام
statuette پیکره کوچک اندام
statuettes تندیس ریزه اندام
slight باریک اندام پست
slighted باریک اندام پست
slimsy باریک اندام نحیف
slighter باریک اندام پست
organic اندام دار اساسی
paidle اندام شنا پرک
statuettes پیکره کوچک اندام
sylphid زن جوان وزیبا وباریک اندام
tortricidae پروانه بید درشت اندام
tortricid پروانه بید درشت اندام
launce سگ ماهی باریک اندام خاردار
to cut a figure عرض اندام یاجلوه کردن
tortrix پروانه بید درشت اندام
dismembering اندام های کسی رابریدن
dismembers اندام های کسی رابریدن
slim jim شبیه ادم لاغر اندام
dismembered اندام های کسی رابریدن
sculpture in miniature پیکر تراشی کوچک اندام
dismember اندام های کسی رابریدن
karyology هسته شناسی مبحثی ازعلم سلول شناسی ک ه درباره تشریح هسته سلولی وساحتمان کروموسوم بحث میکند
zoo ecology قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
typology گونه شناسی نوع شناسی
kinematics حرکت شناسی جنبش شناسی
neurologic وابسته به عصب شناسی یا پی شناسی
slenderize لاغر اندام شدن باریک کردن
limb قطع کردن عضو اندام زبرین
Give ( get , have ) somebody the shivers . ترس ولرز بر اندام کسی انداختن
malfunction [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
limbs قطع کردن عضو اندام زبرین
rachis اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
tiger moth پروانه درشت اندام ودراز بال
willet مرغ ساحلی درشت اندام شبیه لک لک یا ماهیخوار
scal away ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
mammila اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
saury ماهی باریک اندام ودراز منقار اقیانوس اطلس
ornithology پرنده شناسی [جانور شناسی] [پرنده شناسی]
laryngological وابسته به حنجره شناسی مبنی بر علم حنجره شناسی
pathologically از لخاظ ناخوشی شناسی ازروی علم ناخوشی شناسی
oenology می شناسی شراب شناسی
epistemologycal وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
psychologically از لحاظ روان شناسی ازروی روان شناسی
areodetic مربوط به مریخ شناسی مریخ شناسی
marred ناقص کردن بی اندام کردن
marring ناقص کردن بی اندام کردن
mar ناقص کردن بی اندام کردن
ichnolighology رد پا شناسی
technology فن شناسی
hydrology اب شناسی
pterography پر شناسی
somatology تن شناسی
palmistry کف شناسی
appreciatively حق شناسی
gratefulness حق شناسی
graphology خط شناسی
chirognomics کف شناسی
sferics جو شناسی
anthography گل شناسی
toxicology سم شناسی
appreciative حق شناسی
angiology رگ شناسی
pyrtretology تب شناسی
neurology پی شناسی
technologies فن شناسی
numismatology سکه شناسی
pattern recognition الگو شناسی
glossology زبان شناسی
oncology غده شناسی
oenology باده شناسی
glottology زبان شناسی
oceanology اقیانوس شناسی
haematology خون شناسی
herpetology خزنده شناسی
numismatics سکه شناسی
numismatics مدال شناسی
hematology خون شناسی
nephology ابر شناسی
numismatology مدال شناسی
helminthology کرم شناسی
pathognomy بیماری شناسی
parasitology انگل شناسی
paleontology فسیل شناسی
osteology استخوان شناسی
otology گوش شناسی
pedology کودک شناسی
organography عضو شناسی
oology تخم شناسی
orology کوه شناسی
ontology هستی شناسی
paleontology دیرین شناسی
fossilogy سنگواره شناسی
fossilology فوسیل شناسی
gemmology جواهر شناسی
geostrategy زمین شناسی
fluidics سیلا ن شناسی
mycology قارچ شناسی
glaciology یخبندان شناسی
orography کوه شناسی
histology بافت شناسی
kinesiology حرکت شناسی
limnology اب شیرین شناسی
lithology سنگ شناسی
lithology صخره شناسی
iconology پیکر شناسی
malacology نرم تن شناسی
iconology شمایل شناسی
ichthyology ماهی شناسی
iamatology درمان شناسی
hypnology خواب شناسی
limnology دریاچه شناسی
lexicology واژگان شناسی
immunology ایمنی شناسی
kinematics حرکت شناسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com