Dictiornary-Farsi | اندیشه پذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
cogitable	اندیشه پذیر
thinkable	اندیشه پذیر


Other Matches

ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
ideas	اندیشه
rapt in meditation	اندیشه
by rote	بی اندیشه
reflexion	اندیشه
thoughts	اندیشه
thought	اندیشه
idea	اندیشه
afterthought	پس اندیشه
afterthoughts	پس اندیشه
meditation	اندیشه
second thoughts	اندیشه
mentalities	اندیشه
mentality	اندیشه
notional	اندیشه
solicitude	اندیشه
ponderation	اندیشه
conception	اندیشه
brainchild	اندیشه
anxiety	اندیشه
anxieties	اندیشه
concept	اندیشه
internal conception	اندیشه
devisal	اندیشه
ideas	اندیشه ها
concepts	اندیشه ها
incogitant	بی اندیشه
offhandedly	بی اندیشه
extemporal	بی اندیشه
extemporarily	بی اندیشه
excogitation	اندیشه
on the impluse of the moment	بی اندیشه
offhanded	بی اندیشه
ideation	اندیشه پردازی
bubbling	اندیشه پوچ
bubbles	اندیشه پوچ
mentalities	شیوه اندیشه
speculative	مربوط به اندیشه
economic thought	اندیشه اقتصادی
ideational fluency	سیالی اندیشه
idiographic	اندیشه نگار
immersed in thinking	غرق اندیشه
bubbled	اندیشه پوچ
bubble	اندیشه پوچ
ideality	اندیشه گرایی
cogitate	اندیشه کردن
cogitated	اندیشه کردن
cogitates	اندیشه کردن
cogitating	اندیشه کردن
meditate	اندیشه کردن
meditated	اندیشه کردن
meditates	اندیشه کردن
meditating	اندیشه کردن
mentality	شیوه اندیشه
woriless	بی غم اسوده بی اندیشه
trow	اندیشه کردن
an absurd notion	اندیشه پوچ
association of ideas	تداعی اندیشه ها
ponderingly	اندیشه کنان
bethink	اندیشه کردن
brooder	اندیشه کننده
musingly	در حال اندیشه
cerebrotonia	اندیشه ورزی
cerebrotonic	اندیشه ورز
otherworldiness	اندیشه عاقبت
overwhelmed with reflection	مستغرق اندیشه
conspiratress	اندیشه کردن در
cogitativeness	قوه اندیشه
prenotion	پیش اندیشه
syntaxic thought	اندیشه منطقی
considered	با اندیشه صحیح
thought reading	اندیشه خوانی
forethought	اندیشه قبلی
to set one's affection	اندیشه کردن
worries	اندیشه نگرانی
worry	اندیشه نگرانی
telepathy	اندیشه خوانی
to bethink oneself	اندیشه کردن
devisable	شایسته اندیشه
refelectingly	اندیشه کنان
delib erator	اندیشه کننده
thought stopping technique	فن بازداری اندیشه
muse	اندیشه کردن
mused	اندیشه کردن
muses	اندیشه کردن
premeditatedly	با اندیشه قبلی
plan	تدبیر اندیشه
ponder	اندیشه کردن
plans	تدبیر اندیشه
deliberation	اندیشه تامل
ponders	اندیشه کردن
cogitation	اندیشه وتفکر
opinions	رای اندیشه
pondering	اندیشه کردن
notion	اندیشه فکر
notions	اندیشه فکر
deliberations	اندیشه تامل
opinion	رای اندیشه
reflection	بازتاب اندیشه
intellectual history	تاریخ اندیشه ها
pondered	اندیشه کردن
cogitative	مربوط به اندیشه وتفکر
homo sapiens	انسان اندیشه ورز
ideographs	حروف اندیشه نگاری
thinking type	سنخ اندیشه ورز
the seat thought	مرکز اندیشه یا فکر
pursuance of a plan	تعقیب اندیشه یا نقشهای
to r.over something	درچیزی اندیشه کردن
conceptualize	تصور یا اندیشه چیزی راکردن
extemporised	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
ruminating	اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminate	اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminated	اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminates	اندیشه کردن دوباره جویدن
extemporize	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to take counsel of one'spillow	شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
to meditate on/over something	اندیشه کردن [در باره چیزی]
to go off half	بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
to form a notion	اندیشه کردن خیال بستن
to ruminate on something	اندیشه کردن [در باره چیزی]
to contemplate about/on/over something	اندیشه کردن [در باره چیزی]
to consult one's pillow	هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
to open one's mind	اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to speak one's mind	اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
intrusive thoughts	اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
pliable	خم پذیر
solvable	حل پذیر
soluble	حل پذیر
cleavable	رخ پذیر
pi acceptor	پی پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
unalterable <adj.>	چاره نا پذیر
pacifiable	تسکین پذیر
partible	بخش پذیر
penetrable	رخنه پذیر
passible	فساد پذیر
perfectible	کمال پذیر
perturbable	اشوب پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
protractile	امتداد پذیر
makable <adj.>	اجرا پذیر
reclaimable	ادعا پذیر
reducible	تقلیل پذیر
makable <adj.>	انجام پذیر
makable <adj.>	صورت پذیر
reflexible	انعکاس پذیر
protean	شکل پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
absolute <adj.>	چاره نا پذیر
pervious	نفوذ پذیر
pilable	انحنا پذیر
placable	دلجویی پذیر
placative	تسکین پذیر
unalienable <adj.>	چاره نا پذیر
inevitable <adj.>	چاره نا پذیر
plunderable	چپاول پذیر
consolable	تسلی پذیر
indispensable <adj.>	چاره نا پذیر
inalienable <adj.>	چاره نا پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
refutable	تکذیب پذیر
fatig	خستگی پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
healable	درمان پذیر
rescindable <adj.>	بطلان پذیر
cancellable [British] <adj.>	بطلان پذیر
cancelable [American] <adj.>	بطلان پذیر
callable <adj.>	بطلان پذیر
annullable <adj.>	بطلان پذیر
fathomable	پیمایش پذیر
improvable	بهبود پذیر
improvably	اصلاح پذیر
voidable <adj.>	فسخ پذیر
rescindable <adj.>	فسخ پذیر
generable	زایش پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
fatigable	خستگی پذیر
vacillatory	تغییر پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
figurable	شکل پذیر
fissile	شکاف پذیر
fissionable	شکافت پذیر
fixable	ثبات پذیر
flexible cable	کابل خم پذیر
flxible	خمش پذیر
fusible	گداز پذیر
terminable <adj.>	بطلان پذیر