English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (2 milliseconds)
English Persian
without انطرف فاقد
Other Matches
single track فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
thither به انطرف
per contra در انطرف
oer انطرف
yonder انطرف
thither انطرف تر
ulterior انطرف
oversea انطرف دریا
ultrared انطرف اشعه قرمز
beyond انطرف ماوراء دورتر
transatlantic انطرف اقیانوس اطلس
acentrous فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
ends انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
ended انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
end انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
ex- فاقد
ex فاقد
free فاقد
bankrupt of فاقد
anurous فاقد دم
freed فاقد
sans فاقد
scentless فاقد بو
frees فاقد
freeing فاقد
undocumented فاقد ویزا
acholic فاقد صفرا
paratactic فاقد روابط
acholous فاقد صفرا
landlessness فاقد زمین
ametabolic فاقد دگردیسی
abulic فاقد اراده
inexpert فاقد خبرگی
impersonal فاقد شخصیت
lacks فاقد بودن
lacked فاقد بودن
lack فاقد بودن
ametabolous فاقد دگردیسی
without engagement فاقد تعهد
astomatal فاقد دهان
intestable فاقد صلاحیت
inertialess فاقد اینرسی
inertialess فاقد لختی
incoordinate فاقد حس همکاری
shorthanded فاقد کارگرکافی
toom فاقد لاغر
exhaust bin level فاقد موجودی
landless فاقد زمین
unmannered فاقد رفتارشایسته
unmeet فاقد صلاحیت
dis qualified فاقد قابلیت
impassible فاقد احساس
unmennerly فاقد رفتارشایسته
dis qualified فاقد شرایط
visionless فاقد دید
acolous فاقد اعضاء
stolidly فاقد احساس
stolid فاقد احساس
ad hoc فاقد عمومیت
indiscreet فاقد حس تشخیص
incompetent فاقد صلاحیت
unobtrusively فاقد جسارت
unobtrusive فاقد جسارت
burdened فاقد حق تقدم
dishonest فاقد امانت
antipathetic فاقد تمایل
homely فاقد جمال
depersonalize فاقد شخصیت کردن
inexpessive فاقد قوه فهماندن
inerrancy فاقد غلط و اشتباه
incapacitation فاقد صلاحیت کردن
ineligible فاقد شرایط لازم
imperscriptible فاقد اجازه نوشته
duty free فاقد حقوق گمرکی
denitrify فاقد نیترات کردن
irretentive فاقد قوه ضیط
unthinking فاقد قوهی تفکر
undocumented فاقد مدارک قانونی
unqualified فاقد شرایط لازم
unfeeling بیحس فاقد احساسات
untune فاقد هم اهنگی کردن
systemoless فاقد سیستم صحیح
intestate فاقد وصیت نامه
one track فاقد قوه ارتجاعی
nonage فاقد اهلیت قانونی
moneyless economy اقتصاد فاقد پول
irretractile فاقد قوه قبض
azoic فاقد نشان زندگی
shapeless فاقد شکل معین
unmanning فاقد مردانگی کردن
agamous فاقد الت جنسی
asexual فاقد خاصیت جنسی
acheiria فاقد قوهء لامسه
stereotyped فاقد نبوغ وابتکار
unman فاقد مردانگی کردن
unmans فاقد مردانگی کردن
unnerve فاقد عصب کردن
unnerved فاقد عصب کردن
aplacental فاقد جفت جنین
unnerves فاقد عصب کردن
unnerving فاقد عصب کردن
deaf فاقد قوه شنوایی
fatherless فاقد مولف معلوم
deafer فاقد قوه شنوایی
deafest فاقد قوه شنوایی
non cohesive soil خاکی که فاقد چسبندگی باشد
abranchiate فاقد برانشی یادستگاه تنفس
disqualified فاقد شرایط لازم دانستن
desex فاقد قوه جنسی کردن
disqualify فاقد شرایط لازم دانستن
unaccounted حساب نشده فاقد توضیح
disqualifying فاقد شرایط لازم دانستن
morons فرد فاقد رشد فکری
moron فرد فاقد رشد فکری
visionless فاقد حس بینش ومال اندیشی
straw boss [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
disqualifies فاقد شرایط لازم دانستن
color blind فاقد حساسیت نسبت برنگ
inert فاقد نیروی جنبش بیروح
desexualize فاقد قوه جنسی کردن
achordata جانوران فاقد ستون فقرات
coreless induction furnace کوره القائی فاقد هسته
insolvent فاقد توانایی پرداختن دیون
cleans هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
cleaned هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
indign فاقد شایستگی خشمگین کردن
cleanest هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
tone deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
albino شخص فاقد مواد رنگ دانه
tone-deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
undemonstrative فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
albinos شخص فاقد مواد رنگ دانه
despiritualize فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
He is only half a man . مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
apteral ایوان ستوندار فاقد ستونهای کناری
disbud غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
zooflagellate اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
open jet tunnel تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
virtual temperature دمایی که ذرهای از هوا داراخواهد بود اگر فاقد بخار اب باشد
clear air turbulence اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
vortex tube وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
bow wave موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
serfs درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serf درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
stateless person شخصی که تابعیت کشور راندارد شخص فاقد اوراق تابعیت
monocoque ساختمان سه بعدی مثل بدنه هواپیما که فاقد سازه داخلی بوده و همه تنش بر پوسته و اجزاء ساختمانی که بلافاصله زیر ان قرار دارندوارد میگردد
disqualifications عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualification عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
inhuman فاقد خوی انسانی غیر انسانی
contructive larcency مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
wanted فاقد بودن محتاج بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
demurring ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
deoxygenate اکسیژن گیری کردن از فاقد اکسیژن کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com