English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (6 milliseconds)
English Persian
it was cooked to rags انقدر پخته شدکه له شد
Other Matches
this much that much انقدر
that much انقدر
enough انقدر
so انقدر
in so far as انقدر که
so much انقدر
he quaffed himself into death. انقدر
as much as انقدر که
he laughed till the tears came انقدر خندیدکه اشکش سرازیرشد
i had half a mind to go چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
your is not as good as his مال شما انقدر خوب نیست که مال او
coction پخته
terracotta گل پخته
underdone کم پخته
riper پخته
ripest پخته
ripe پخته
fired brick اجر پخته
sunbaked افتاب پخته
spatchcock بشتاب پخته
soden نیم پخته
half baked نیم پخته
boiled پخته شده
slack baked نیم پخته
samel نیم پخته
dough baked نیم پخته
sodden نیم پخته
burnt brick خشت پخته
half-baked نیم پخته
biffin سیب پخته
well done خوب پخته
warmed over دوباره پخته شده
convenience food خوراک پیش پخته
sunny side up فقط یک طرفش پخته
underbaked نیم پخته ناپخته
well-done steak استیک کاملا پخته
cold cuts گوشت پخته سرد
underdo نیم پخته کردن
luncheon meat گوشت پخته و آماده
boild egg تخم مرغ پخته
He has cooked a pottage for you. <proverb> برایت آش پخته است .
convenience foods خوراک پیش پخته
liverwurst سوسیس جگر پخته
arch brick اجر زیاد پخته
rarest لطیف نیم پخته
rare لطیف نیم پخته
hard baked سفت پخته شده
rarer لطیف نیم پخته
it is half cooked نیم پخته است
bakemeat شیرینی اردی غذای پخته
baked meat شیرینی اردی غذای پخته
body brick اجر خوب پخته شده
warmed over زیادتر ازمعمول پخته شده
boild egg soft تخم مرغ پخته عسلی
overdone خیلی پخته و سرخ شده
stroganoff گوشت پخته نازک با خردل
boild egg hard تخم مرغ پخته سفت
I want my steak well done. می خواهم استیکم خوب پخته با شد
first class brick اجر خوب پخته شده
medium steak استیک متوسط سرخ یا پخته شده
Cooked vegetables digest easily. سبزی پخته زود هضم است.
gigot ران گوسفند و غیره که پخته باشد
succotash غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
pale brick اجری که خوب پخته نشده است
cow heel پاچه گاو پخته و دلمه شده
apple dumpling شیرینی پخته شده با سیب درونش [آشپزی]
dumpling نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
dumplings نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
well done [fully cooked] <adj.> کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
fully cooked <adj.> کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
hash گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
The project is not fully developed yet. این طرح هنوز پخته وآماده نیست
baked beans لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
The meet is overdone. این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
waffled کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffle کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffles کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffling کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
hominy ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
broth غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
macedoine مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
strudel ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
parfait دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
processed silk ابریشم پخته [ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
i read him to sleep برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com