English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
penny worth انچه برابر یک پنی میتوان خرید
Other Matches
quantity theory of money حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying خرید کردن در صحرا خرید محلی
howitzer توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
one may say میتوان گفت
as much as possible هرچه میتوان
doubled up سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
sure enough میتوان یقین کردکه
presumedly بجرات میتوان گفت
may ممکن است میتوان
it is safe to say بخوبی میتوان گفت
densities سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
density سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
penny bank بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
the best thatone can do بهترین کاری که میتوان کرد
can one pass it with safety? ایا میتوان بیخطر ازانجاگذرنمود
purchase price variance سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
isodomon [بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
isodomun [بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
it can safely be said that... بدون ترس از اشتباه میتوان گفت که
milch cow کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
it may be presumed that احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
he is something of a musician تا اندازهای میتوان اوراموسیقی دان شمرد
that which انچه
whatever هر انچه
whatever انچه
rocking stone سنگ بزرگی که باندک زوری میتوان انراغلتانید
demand deposit سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
extensiontable میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
order خرید سفارش خرید
what هرچه انچه
for aught i know انچه من میدانم
as far as in me lies انچه از من بر می اید
oive such as you have انچه که داریدبدهید
as far as i can see انچه من می فهمم
for a iknow انچه من می دانم
i lent him what money i had انچه پول ...
as for as i know انچه من میدانم
so far as تا ان اندازه که انچه
reversible propeller ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
clevis pin پینی که یک طرف ان رزوه شده و میتوان به ان مهره بست
it is safe to say بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
that fruit packs easily ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
pitcherful انچه دریک سبوجابگیرد
makefast انچه قایق را به ان میبندند
more than needs بیش از انچه بایسته
purview of a book انچه کتابی فرامیگیرد
ties of friendship انچه دوستی اقتضامیکند
the needful انچه باید کرد
penful انچه در یک قلم جا گیرد
he did his level best انچه از دستش برامدکرد
dowsing rod چوبی که برخی برانندکه بوسیله ان میتوان باب یافلزات زیرزمین پ
passing lane فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
sensitive to corrosion حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
do the necessary انچه باید کرد بکنید
my recollectio of it is انچه من بیادمی اورم اینست
my sentiment toward him انچه من راجع باواحساس میکنم
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
out of sight out of mind از دل برود هر انچه از دیده برفت
capful انچه دریک کلاه جابگیرد
so far as i can guess انچه من میتوانم حدس بزنم
layered انچه مربوط به لایه ها باشد
cartful انچه دریک گاری جا بگیرد
it purports that انچه از این فهمیده میشوداین که .....
the requirements of the law انچه درقانون قید شده
intuitionalism عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
variable sweep ایرفویلی که چنان لوله شده که میتوان زاویه سویپ ان راتغییر داد
whatsoe'er هیچ هیچگونه هرقدر انچه هرانچه
redefinable انچه مجددا قابل تعریف است
he undid what i had done انچه من رشته بودم او پنبه کرد
bound انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
i paid his d. wages مزد او را انچه لازم بود دادم
the document purports that انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
hyperfocal distance نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
triplicate سه برابر سه برابر کردن
what you see is what you get انچه می بینید همان است که بدست می اورید
findings انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
finding انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
fortuitism اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
whaterer هرچه انچه هرانچه هرقدر هیچ گونه
i speak under correction انچه می گویم ممکن است درست نباشد
thermoplastics پلیمرهای ساختگی که میتوان انها را به دفعات نرم کرده وبه شکل دیگری دراورد
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
free float مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
i overpaid him for his work مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
ground adjustable propeller ملخی که گام آنرا تنها ازخارج و روی زمین میتوان تغییر داد و نه در حال پرواز
fortuist کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
nemo dat quod non habet هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
central purchase خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
breach of trust کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
wheatstone bridge مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
we must see what can be done به ببینم چه میتوان کرد بایددید چه میشود کرد
splash proof enclosure حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
mathematical school مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
materialism فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
lapful به قور یک دامن انچه در یک دامن جاگیرد
whateer هرانچه انچه هرانچه هرقدر هرچه
underwrites خرید
underwrite خرید
underwriting خرید
buys خرید
underwritten خرید
underwrote خرید
buy خرید
purchased خرید
purchases خرید
procurement خرید
bond servant زر خرید
purchasing خرید
bondwoman زن زر خرید
buying خرید
shopping خرید
purchase خرید
impulse buying خرید بی مقدمه
local purchase خرید محلی
bids پیشنهاد خرید
local procurement خرید محلی
conditions of purchase شرایط خرید
forward purchasing پیش خرید
bid پیشنهاد خرید
bulk buying خرید فله
futures exchange خرید اتی
forward purchase پیش خرید
coemption خرید کل محصول
buying rate نرخ خرید
buying price قیمت خرید
nundination خرید و فروش
buying and selling خرید و فروش
buyers market بازار خرید
buyer's market بازار خرید
counter purchase خرید متقابل
buy خرید کردن
forward purchase خرید سلف
redemption باز خرید
achate عقیق خرید
advance purchase خرید سلف
acquisition authority اجازه خرید
field buying خرید در صحرا
dear bought گران خرید
credit purchase خرید نسیه
local purchase خرید از محل
purchase order سفارش خرید
purchase order دستور خرید
purchase notice agreements پیمان خرید
purchase notice agreements قراردادهای خرید
regional purchase خرید محلی
purchase rate نرخ خرید
purchasable باب خرید
businesses خرید یا فروش
business خرید یا فروش
procurement cycle دوره خرید
redemption yield بازده خرید
rebuy خرید مکرر
bargain خرید ارزان
real estate خرید زمین
purchasing patterns الگوی خرید
purchasing officer مسئول خرید
purchasing officer مامور خرید
purchasing office دفتر خرید
purchasing office قسمت خرید
purchasing department دفتر خرید
purchasing department قسمت خرید
dealing خرید و فروش
purchasing analyst تحلیل گر خرید
purchase requisition درخواست خرید
blanket buying خرید کلی
corner خرید یکجا
lump sum purchase خرید کلی
offer to purchase پیشنهاد خرید
hire purchase خرید اقساطی
buys خرید کردن
shopping basket سبد خرید
to make a purchase خرید کردن
monopsony انحصار خرید
monopolist انحصار خرید
lump sum purchase خرید یکجا
short covering پیش خرید
open purchase خرید ازاد
purchasing power قدرت خرید
oniomania جنون خرید
purchasing power توان خرید
shopping cart گاری خرید
corners خرید یکجا
cornering خرید یکجا
brokerage کارمزد خرید سهام
buy in advance پیش خرید کردن
bulk buying خرید بصورت عمده
duopsony انحصار دو قطبی خرید
bulk buying خرید درحجم زیاد
salable قابل خرید معاملهای
hedging خرید و فروش تامینی
blanket buying خرید بصورت عمده
stock trading خرید و فروش سهام
average purchase rate نرخ متوسط خرید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com