English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
atheism انکار وجود خدا
Other Matches
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
gainsaid انکار
gainsays انکار
recantation انکار
denials انکار
gainsay انکار
gainsaying انکار
denial انکار
disavow انکار
disavowed انکار
disavowing انکار
disavows انکار
negation انکار
abnegation انکار رد
denegation انکار
abjuration انکار
contradictions انکار
disproval انکار
disclamation انکار
disavowal انکار
disaffirmation انکار
retractaion انکار
contradiction انکار
repudiation انکار
denying انکار کردن
unchallenged انکار ناپذیر
reneging انکار کردن
reneges انکار کردن
forswear انکار کردن
reneged انکار کردن
back-pedalled انکار کردن
back-pedals انکار کردن
forswears انکار کردن
forswearing انکار کردن
renege انکار کردن
back-pedal انکار کردن
denied انکار کردن
denies انکار کردن
self-denial انکار نفس
deny انکار کردن
back-pedalling انکار کردن
gainsaid انکار کردن
disclaims انکار کردن
repudiate انکار کردن
repudiates انکار کردن
repudiating انکار کردن
self renunciation انکار نفس
self abnegation انکار نفس
palinode صنعت انکار
irrefutability انکار ناپذیری
gainsayer انکار کننده
denier انکار کننده
abnegate انکار کردن
disaffirm انکار کردن
disclaiming انکار کردن
disclaimed انکار کردن
gainsay انکار کردن
gainsaying انکار کردن
gainsays انکار کردن
recant انکار کردن
recanted انکار کردن
recanting انکار کردن
recants انکار کردن
self denial انکار نفس
disclaim انکار کردن
deniable قابل انکار
self-denial انکار خویشتن
undeniably انکار ناپذیر
retractable انکار پذیر
renounce انکار کردن
irrefutable انکار ناپذیر
renouncing انکار کردن
forswore انکار کرد
undeniable انکار ناپذیر
renounced انکار کردن
renounces انکار کردن
peremptory غیر قابل انکار
negatory مبنی بر نفی یا انکار
he has a good mind که انکار را انجام دهد
denying انکار یا حاشا کردن
renunciatory ناشی از انکار نفس
deny انکار یا حاشا کردن
negative رد یا تکذیب یا انکار کردن
renunciative ناشی از انکار نفس
denies انکار یا حاشا کردن
negation of statement انکار یا تکذیب گفتهای
forswears باسوگند انکار کردن
atheistic وابسته به انکار خدا
forswearing باسوگند انکار کردن
negatives رد یا تکذیب یا انکار کردن
forswear باسوگند انکار کردن
denied انکار یا حاشا کردن
how nicely he did it چقدرخوب انکار را انجام داد
disparaged انکار فضیلت چیزی راکردن
the odds are that he will doit احتمال دارد که انکار را بکند
disparage انکار فضیلت چیزی راکردن
disclaim all liability کلیه بدهیها را انکار کردن
self abnegating انکار کننده نفس خود
to make [deny] an allegation تهمتی زدن [ را انکار کردن]
rebuttable presumption فرض قانونی قابل انکار
disparages انکار فضیلت چیزی راکردن
owning to his i. to do that نظر به عجزاواز کردن انکار
estoppel عدم امکان انکار پس از اقرار
irrefragable غیر قابل انکار و تکذیب
conclusive or irrebuttable presumption فرض قانونی غیر قابل انکار
issue of fact نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
there is no p of doing it کردن انکارهیچ امکان ندارد هیچ نمیتوان انکار راکرد
estopel عملی که باعث میشود عامل از طرح دعوی یاادعا یا تکذیب و انکار
in spite با وجود
neer do well or well پی وجود
In spite of . Despite . Notwithstanding . با وجود
entities وجود
personalities وجود
individuation وجود
entity وجود
personality وجود
despite با وجود
existence وجود
existences وجود
being وجود
presence وجود
begetter وجود اور
d. constitution وجود نازک
drink hail گوارای وجود
in spite of that با وجود این
d. of constitution نازکی وجود
non ego غیر وجود
body and soul <idiom> با تمام وجود
be وجود داشتن
person وجود ذات
persons وجود ذات
to be there وجود داشتن
qualities وجود خصوصیت
quality وجود خصوصیت
Despite the fact that… با وجود اینکه
universe عالم وجود
regardless با وجود علیرغم
individuality وجود فردی
nonetheless بااین وجود
systems اصول وجود
system اصول وجود
viruses وجود دارد
exist وجود داشتن
existed وجود داشتن
realities اصالت وجود
facts وجود مسلم
fact وجود مسلم
preexistence تقدم وجود
pre existence تقدم وجود
pantheist معتقدبوحدت وجود
essence وجود ماهیت
none the less با وجود این
reality اصالت وجود
exists وجود داشتن
self assertiveness ابراز وجود
virus وجود دارد
from the bottom of one's heart <idiom> از اعماق وجود
estoppel اقراریاعملی که انکاریانقص ان قانوناممنوع باشد مانع قانونی برای انکارپس ازاقرارعدم امکان انکار پس از اقرار
neer do well or well ادم بی وجود یا بی خاصیت
hemoglobinuria وجود هموگلوبین درادرار
hematuria وجود خون در ادرار
for all that با وجود همه اینها
pantheism ایین وحدت وجود
objectives دارای وجود خارجی
hydrometeor وجود بخاراب در هوا
nevertheless با این وجود علیرغم
numen وجود الهی خدا
oxaluria وجود جوهر ترشک
know nothing منکر وجود خدا
preexist قبلا وجود داشتن
in the face of such odds با وجود این تفاوت
preexistent دارای تقدم در وجود
objective دارای وجود خارجی
animalization وجود مواد حیوانی
and there an end. و پایان وجود دارد.
cosmos نظام عالم وجود
beget سبب وجود شدن
pantheistic مبنی بر وحدت وجود
cosmologies نظام عالم وجود
cosmology نظام عالم وجود
begets سبب وجود شدن
begetting سبب وجود شدن
I love her with my whole being . با تمام وجود دوستش دارم
She was a fine woman ( person ) . وجود بسیار نازنینی بود
phosphaturia وجود فوسفات زیاد در پیشاب
water exists in three phases اب درسه نمود وجود دارد
There is a mountain of difficulties . کوهی از مشکلات وجود دارد
warehouse refusal اعلام عدم وجود درانبار
converge تقارب خطوط وجود تشابه
converged تقارب خطوط وجود تشابه
Is there a television? آیا تلویزیون وجود دارد؟
converges تقارب خطوط وجود تشابه
Is there drinking water? آیا آب آشامیدنی وجود دارد؟
Is there electricity? آیا برق وجود دارد؟
trichotomy تقسیم وجود انسان به سه قسمت
converging تقارب خطوط وجود تشابه
put one's foot down <idiom> با تمام وجود اعتراض کردن
pantheism همه خدایی وحدت وجود
fetch مسافت طی شده با وجود بادنامساعد
fetches مسافت طی شده با وجود بادنامساعد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com