Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 174 (9 milliseconds)
English
Persian
inviolacy motive
انگیزه ایراد گریزی
Other Matches
hydrophobia
اب گریزی
negative tropism
محرک گریزی
harmavoidance
اسیب گریزی
truancy
مدرسه گریزی
prison breaking
زندان گریزی
abience
محرک گریزی
infavoidance
تحقیر گریزی
school truancy
مدرسه گریزی
dereism
واقع گریزی
unsociability
مردم گریزی
dysacousia
سر و صدا گریزی
flight from reality
واقع گریزی
they schemed a mode of escape
راه گریزی اندیشیدند
misanthropic
مربوط به انسان گریزی
malevolent transformation
گشتار جمع گریزی
misology
بیزاری از علم ودانش وخرد دانش گریزی
salvo
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
salvoes
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
incitement
انگیزه
stimulant
انگیزه
incentives
انگیزه
motive
انگیزه
motivation
انگیزه
stimulants
انگیزه
inducements
انگیزه
inducement
انگیزه
impetus
انگیزه
mover
انگیزه
incitation
انگیزه
impelent
انگیزه
motives
انگیزه
conatus
انگیزه
incentive
انگیزه
motives
انگیزه غرض
propellants
انگیزه محرک
propellant
انگیزه محرک
causing
انگیزه هدف
causes
انگیزه هدف
lack of incentive
نبود انگیزه
lack of incentive
فقدان انگیزه
mastery motive
انگیزه تسلط
social motive
انگیزه اجتماعی
tax incentive
انگیزه مالیاتی
imaginary stimulus
انگیزه موهومی
export incentive
انگیزه صادرات
achievement motive
انگیزه پیشرفت
motivation
انگیزه انگیختگی
affiliation motive
انگیزه پیوندجویی
profit motive
انگیزه سود
propellent
انگیزه محرک
precautionary motive
انگیزه احتیاطی
phenomotive
انگیزه پدیداری
motive
انگیزه غرض
goaded
مهمیز انگیزه
economic motivation
انگیزه اقتصادی
safety motive
انگیزه ایمنی
saving motive
انگیزه پس انداز
mainspring
انگیزه اصلی
impulses
انگیزه دادن به
goad
مهمیز انگیزه
goading
مهمیز انگیزه
goads
مهمیز انگیزه
impulse
انگیزه دادن به
demotivated
بی انگیزه شده
cause
انگیزه هدف
impulsion
انگیزه انی
impulsions
انگیزه انی
transaction motive
انگیزه معاملاتی
transaction motive
انگیزه مبادلاتی
wage incentive
انگیزه مزد
work incentive
انگیزه کار
querying
ایراد
adductor
ایراد
quotation
ایراد
quotations
ایراد
citation
ایراد
citations
ایراد
objection
ایراد
infliction
ایراد
objections
ایراد
query
ایراد
queried
ایراد
queries
ایراد
inductions
ایراد
induction
ایراد
protest
ایراد
protested
ایراد
protesting
ایراد
protests
ایراد
aetiology
انگیزه شناسی تعلیل
interesde motive
انگیزه غرض الود
stimulus
انگیزه وسیله تحریک
stimuli
انگیزه وسیله تحریک
speculative motive
انگیزه سفته بازی
stimulants
مشروب الکلی انگیزه
abundancy motive
انگیزه فزون خواهی
stimulant
مشروب الکلی انگیزه
fuddy-duddies
ایراد گیر
fuddy-duddy
ایراد گیر
find fault with
<idiom>
ایراد گرفتن
stainlessly
<adv.>
بطور بی ایراد
spotlessly
<adv.>
بطور بی ایراد
to make difficulties
ایراد گرفتن
objcetionable
مورد ایراد
flawlessly
<adv.>
بطور بی ایراد
deficiency
کسری ایراد
adduced
ایراد کردن
adduce
ایراد کردن
citing
ایراد کردن
delivers
ایراد کردن
cites
ایراد کردن
cited
ایراد کردن
cite
ایراد کردن
deliver
ایراد کردن
niggling
ایراد گیر
fussy
ایراد گیر
fussiest
ایراد گیر
fussier
ایراد گیر
adduces
ایراد کردن
inductility
ایراد سراغاز
deficiencies
کسری ایراد
adducing
ایراد کردن
impulse
انگیزه ناگهانی تکان دادن
impulses
انگیزه ناگهانی تکان دادن
battery
ایراد ضرب و جرح
sea lawyer
ملوان ایراد گیر
fussiness
ایراد گیری کردن
attempting to inflict injury
شروع به ایراد جرح
batteries
ایراد ضرب و جرح
psych out
<idiom>
پیی بردن به انگیزه واقعی (شخص)
motivating
تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivate
تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivated
تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivates
تهییج کردن دارای انگیزه شده
demurrer
ایراد عدم کفایت ادله
the objection will not lie
ان ایراد وارد نخواهد بود
run down
<idiom>
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
To refuse a criticism. To brush aside an objection.
ایراد واعتراضی رارد کردن
quote
ایراد کردن مظنه دادن
quoted
ایراد کردن مظنه دادن
quotes
ایراد کردن مظنه دادن
He delivered a historic speech.
نطق تاریخی یی ایراد کرد
pep talk
<idiom>
صحبتی که باعث ایجاد انگیزه درفرد شود
demurs
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
to spotlessly perform something
اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
demur
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurring
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
Any objections ?
فرمایشی بود ؟ ( ایراد یا اعتراضی دارید )
Upon his arrival , he delinered a speech .
به محض ورود نطقی ایراد کرد
fuss
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fusses
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
demurred
ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
speculative demand for money
تقاضا برای پول بمنظور انگیزه سفته بازی
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
impulsive
کسیکه از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکند
salutatorian
دانشجوی ایراد کننده نطق افتتاحیه جشن فارغ التحصیلی
to go easy on somebody
[something]
خیلی ایراد نگرفتن
[انتقادی نبودن]
از کسی
[در مورد چیزی]
to boondoggle
[American English]
پول و وقت تلف کردن
[برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
demurrer
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
to jump on somebody
به کسی پریدن
[زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
challenged
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
demur
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
quantity equation
معادله مقداری . منظورمعادله مقداری پول است که در حقیقت نشان دهنده انگیزه معاملاتی برای پول است
rug names
اسامی فرش
[بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com