English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
the objection will not lie ان ایراد وارد نخواهد بود
Other Matches
unskilled labour نخواهد
will he nill he چه بخواهد چه نخواهد
He wI'll not come after all. آخرش هم نخواهد آمد.
It wI'll pass off without one single incident آب از آب تکان نخواهد خورد
that will be the day <idiom> چیزی که هرگز تکرار نخواهد شد
will heŠnill he چه بخواهد چه نخواهد خواه ناخواه
unskilled labour کارگرانی که کارشان استادای نخواهد
durable آنچه به آسانی خراب نخواهد شد
complete transaction معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
wake up کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
Though the wolf may lose his teeth but never loses. <proverb> گرگ یتى اگر دندانهایش را هم از دست بدهد سرشت خود از دست نخواهد داد .
i had scarely arrived تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
sans recours عبارتی که فهرنویس وقتی به نمایندگی ازجانب دیگری فهر نویسی میکند قبل ار امضا می نویسد وبنابراین شخصا" مسئوولیتی در قبال نکول نخواهد داشت
citation ایراد
protests ایراد
infliction ایراد
quotations ایراد
quotation ایراد
adductor ایراد
citations ایراد
queries ایراد
queried ایراد
objections ایراد
protested ایراد
protest ایراد
query ایراد
induction ایراد
inductions ایراد
protesting ایراد
querying ایراد
objection ایراد
to make difficulties ایراد گرفتن
adduces ایراد کردن
adducing ایراد کردن
cited ایراد کردن
inductility ایراد سراغاز
adduced ایراد کردن
adduce ایراد کردن
deliver ایراد کردن
delivers ایراد کردن
deficiency کسری ایراد
find fault with <idiom> ایراد گرفتن
deficiencies کسری ایراد
fuddy-duddy ایراد گیر
fuddy-duddies ایراد گیر
cite ایراد کردن
cites ایراد کردن
citing ایراد کردن
fussier ایراد گیر
fussiest ایراد گیر
spotlessly <adv.> بطور بی ایراد
flawlessly <adv.> بطور بی ایراد
objcetionable مورد ایراد
niggling ایراد گیر
stainlessly <adv.> بطور بی ایراد
fussy ایراد گیر
batteries ایراد ضرب و جرح
sea lawyer ملوان ایراد گیر
attempting to inflict injury شروع به ایراد جرح
battery ایراد ضرب و جرح
inviolacy motive انگیزه ایراد گریزی
fussiness ایراد گیری کردن
To refuse a criticism. To brush aside an objection. ایراد واعتراضی رارد کردن
demurrer ایراد عدم کفایت ادله
run down <idiom> انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
quotes ایراد کردن مظنه دادن
quoted ایراد کردن مظنه دادن
quote ایراد کردن مظنه دادن
He delivered a historic speech. نطق تاریخی یی ایراد کرد
fussing ایراد گرفتن خرده گیری کردن
demurring ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
fusses ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fuss ایراد گرفتن خرده گیری کردن
demurred ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demur ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
to spotlessly perform something اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
Any objections ? فرمایشی بود ؟ ( ایراد یا اعتراضی دارید )
Upon his arrival , he delinered a speech . به محض ورود نطقی ایراد کرد
demurs ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
preemptive multitasking حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
to go easy on somebody [something] خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
salutatorian دانشجوی ایراد کننده نطق افتتاحیه جشن فارغ التحصیلی
demurrer ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
to jump on somebody به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
challenge مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
familiar وارد در
hep وارد
to make an entry of وارد
intrant وارد
infare وارد
conscious وارد
relevant وارد
pertinenet وارد به
comer وارد
demurs ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
immigrants تازه وارد
check-in وارد شدن
conversant وارد متبحر
new comer تازه وارد
immigrant تازه وارد
inflictable وارد اوردنی
check-ins وارد شدن
make an entry وارد کردن
enter وارد شدن
newcomers تازه وارد
incoming وارد شونده
versant اشنا وارد
intervener وارد ثالث
lic وارد بودن
knowledgeable وارد بکار
ingoing وارد شونده
enters وارد شدن
incomer شخص وارد
the post has come پست وارد شد
entered وارد شدن
newcomer تازه وارد
check in وارد شدن
entrants وارد شونده
import وارد کردن
arrived in paris وارد شدم
bring in وارد کردن
carechumen تازه وارد
arriving وارد شدن
arrives وارد شدن
arrived وارد شدن
arrive وارد شدن
proficient وارد به فن با لیاقت
get in وارد شدن
imported وارد کردن
importer وارد کننده
importers وارد کننده
importing وارد کردن
entrant وارد شونده
inputting وارد کردن
inducting وارد کردن
initiating وارد کردن
induct وارد کردن
inbound وارد شونده
impoter وارد کننده
inducts وارد کردن
inducted وارد کردن
initiated وارد کردن
initiates وارد کردن
importable وارد کردنی
impotable وارد کردنی
initiate وارد کردن
initiate تازه وارد کردن
imported عمل وارد کردن
log on وارد شدن به سیستم
central load نیروی وارد به مرکز
barged سرزده وارد شدن
barge سرزده وارد شدن
log in وارد شدن به سیستم
initiating تازه وارد کردن
importing عمل وارد کردن
barges سرزده وارد شدن
endamage خسارت وارد اوردن
initiated تازه وارد کردن
initiates تازه وارد کردن
ravaging خرابی وارد اوردن
import عمل وارد کردن
muscle بزور وارد شدن
naturalizing جزوزبانی وارد شدن
enters وارد یا ثبت کردن
ravages خرابی وارد اوردن
impotable مجازبرای وارد شدن
enter the game وارد بازی شدن
entering group گروه وارد شونده
ravaged خرابی وارد اوردن
muscles بزور وارد شدن
inflicting ضربت وارد اوردن
naturalises جزوزبانی وارد شدن
naturalising جزوزبانی وارد شدن
inflict casualty خسارت وارد کردن
naturalize جزوزبانی وارد شدن
naturalizes جزوزبانی وارد شدن
enter وارد یا ثبت کردن
circumstantiate وارد جزئیات شدن
entered وارد یا ثبت کردن
ravage خرابی وارد اوردن
I slipped into the room . یواشکی وارد اطاق شد
To go into detailes. وارد جزئیات شدن
weather wise وارد بجریانات روز
ward leonard control کنترل وارد لئونارد
roster وارد صورت کردن
rosters وارد صورت کردن
get a word in edgewise <idiom> وارد شدن درمکالمه
To barge in on someone. سر زده وارد شدن
He entered at that very moment . درهمان لحظه وارد شد
To deliver (strike ) a blow . ضربه وارد ساختن
To enter the field . وارد معرکه شدن
to barge in سر زده وارد شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com