Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
there is no exception to that rule
ان قانون استثناء ندارد
Other Matches
constructive trust
منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none
دومی ندارد بالادست ندارد
exclusion
استثناء
exception
استثناء
exceptions
استثناء
excludable
قابل استثناء
as a special exception
<adv.>
بطور استثناء
divide exception
استثناء تقسیم
reservations
قید استثناء
reservation
قید استثناء
unexceptionable
استثناء ناپذیر
for once
یکبار استثناء
by way of exception
بطور استثناء
exemption
استثناء بخشودگی
just for once
یکبار استثناء
make an exception
استثناء قائل شدن
An exception is ...
میان استثناء ... است.
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
favoritism
استثناء قائل شدن نسبت بکسی
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
rio treaty
پیمان منعقد بین کلیه کشورهای نیمکره غربی به استثناء کانادا
canon
قانون کلی قانون شرع
say's law
قانون سی . براساس این قانون
canons
قانون کلی قانون شرع
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
there is no style about her
ندارد
he is not of that stamp
را ندارد
flicker free
ی ندارد
it does not weigh with me
ندارد
there is no limit to it
حد ندارد
the long arm of the law
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
there is no limit to it
اندازه ندارد
it is of no weight
قدرواهمیتی ندارد
it lacks soul
روح ندارد
he hasno notion of going
سر رفتن ندارد
he has nothing of his own
چیزی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
عیب ندارد
it is nothing out of the way
غرابتی ندارد
it is nothing new
تازگی ندارد
his hat cover his fanily
هیچکس را ندارد
it does not matter
اهمیت ندارد
it is well enough
عیبی ندارد
it is a soft snap
کاری ندارد
he has an a. to grind
غرضی ندارد
hadn't
ندارد نبایستی
he is out of huomor
دماغ ندارد
Don’t mention it.
قابلی ندارد.
No problem at all. It is quite all right .
مانعی ندارد
he has no temperature to day
امروز تب ندارد
he has nostomach for the fight
سر دعوا ندارد
no object
اهمیت ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
مقصودی ندارد
dont mention it
اهمیت ندارد
he has no manners
اداب ندارد
It is no trouble at all.
زحمتی ندارد
he has no excuse what
عذری ندارد
Nothing is quite impossible.
کارنشد ندارد
no matter
اهمیت ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
ربطی به موضوع ندارد
She never gets any gratitude .
دستش نمک ندارد
it is of no importance
هیچ اهمیت ندارد
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
There is no market for it in Iran .
درایران مصرفی ندارد
his intentions are good
خیال بدی ندارد
it takes two to tango
<idiom>
[یک دست صدا ندارد]
and that is flat(final)!No arguments!
چون وچراهم ندارد !
h does not w.much
چندان وزنی ندارد
he means well
قصد بدی ندارد
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
crying is useless
گریه سودی ندارد
he hasno notion of going
خیال رفتن ندارد
he hasno notion of going
میل رفتن ندارد
de facto standard
سسهای اعتبار به آن ندارد
he is at a loose end
کار معینی ندارد
he is indisposed to go
میل برفتن ندارد
irons in the fire
<idiom>
وقت سرخاراندن ندارد
many hands make light work
<proverb>
یک دست صدا ندارد
he is nothing to me
بتمن خویشی ندارد
Death keeps no calendar.
<proverb>
مرگ تاریخ ندارد.
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
Nothing is impossible .
کار نشد ندارد
it is indifferent to me
برای من چه اهمیتی ندارد
there is nothing for it but to
چارهای ندارد جز اینکه
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
He cant stand the sight of us.
چشم ندارد ما را ببیند
it is of little worth
چندان ارزشی ندارد
it is of no moment
هیچ اهمیت ندارد
That is quitw O. K. That is fine.
هیج اشکالی ندارد
it matters little
چندان اهمیت ندارد
That's not so!
این حقیقت ندارد!
there is no reason
هیچ دلیل ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.
صورت خوشی ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
تقلب عاقبت ندارد
infinite
حلقهای که خروج ندارد.
it is beyond recall
احتمال لغوشدن ندارد
it is allup with him
دیگر امیدی ندارد
she cannot bear heat
طاقت گرما را ندارد
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
domain
برنامهای که حق کپی ندارد
domains
برنامهای که حق کپی ندارد
There is nothing to be ashamed lf .
( اینکار ) خجالت ندارد
it differs nothing from
هیچ فرقی با .....ندارد
that in nothing to me
برای من اهمیتی ندارد
This does not apply to . . .
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
reprisals
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisal
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
His knowledge has no limits.
دانش اوحد واندازه ای ندارد
He is on edge. He is restive.
آرام ندارد (ناراحت است )
out of one's element
<idiom>
جایی که به شخص تعلق ندارد
from immemorial times
اززمانی که کسی بیاد ندارد
It is pointless for her to come here .
موضوع ندارد اینجا بیاید
His greed knows no limits.
حرص وطمع اش اندازه ندارد
His remarks are unfounded.
حرفهایش پایه واساسی ندارد
The very idea !
معنی ندارد ! ( قبیح است )
you are welcome
کاری نکردم اهمیت ندارد
It isn't anything like her.
او
[زن]
اصلا همچنین رفتاری ندارد.
confession and avoidance
باط ندارد و اثرش به سوداوست
that is nothing like it
هیچ شباهتی بدان ندارد
there is no occasion for fear
ترس هیچ مورد ندارد
He has not a single star in all the seven skies.
<proverb>
یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
The full man does not understand a hungry one .
<proverb>
سیر از گرسنه خبر ندارد .
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
there is no precedent for this
این چیز سابقه ندارد
netblock
ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
e. wear
پارچه ایی که مرگ ندارد
time out of minds
زمانی که کسی یاد ندارد
null
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
it boots not to complain
گله گذاری سودی ندارد
He hasnt a mind of his own.
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
It is in the bag . It is a dead cert.
ردخورد ندارد (حتمی است )
it does not matter
عیب ندارد چیزی نیست
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
it is of no use talking
سخن گفتن سودی ندارد
it is not worth my while
نمیارزد برای من ارزش ندارد
they are of no historical
هیچ اهمیت تاریخی ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
it is immaterial
ناچیز است اهمیت ندارد
He is unpredicateble. He acts haphazardly.
کارش حساب وکتابی ندارد
There is nothing wrong with it.
این هیچ ایرادی ندارد.
My French is not up to much.
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
he does nothing but talk
کاری جزحرف زدن ندارد
there is no p of his going
رفتن وی هیچ امکان ندارد
he has no friends
او هیچ دوست و اشنایی ندارد
It doesnt matter. it is nothing.
چیزی نیست ( عیب ندارد )
coram non judice
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
It doesnt make any difference to me .
برای من فرقی نمی کند (ندارد)
blind letter
نامهای که نام ونشان روشن ندارد
singleton
ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
he has no enterprise
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
There's no reason for concern.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
It is a case of tit for tat .
چیزی که عوض داد گله ندارد
irreligionist
کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
He hasn't had much of an appetite lately.
به تازگی او
[مرد]
هیچ اشتها ندارد.
The dilemma has no simple answers.
این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
There is no such number.
همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
... if you don't mind my asking
... اگر پرسش من
[برای تو]
ایرادی ندارد
There is nothing to worry about.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
The poor fellow ( guy ) is restless.
بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
This is treason, pure and simple.
خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
they call him mister
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
neither fish nor fowl
<idiom>
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
There are no vacancies at the hotel.
هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
There is no disagreement among us.
اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
He is in a bad way (poor circumstances).
وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
There is no harm in trying.
امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
He has not enough experience for the position.
برای اینکار تجربه کافی ندارد
monogamist
مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
it is not true that he is dead
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
sole tenant
مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
Your proposal has little practical value .
پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
the interest of it is gone
دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
Your passport is no longer valid.
گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
no branch
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
no address operation
دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
it is not pervious to reasonov
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
He makes a hundred jugs of which not one has a han.
<proverb>
صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
He is only half a man .
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
completes
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completing
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
unconditional
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
complete
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
linear
برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
bohemians
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
bohemian
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
These statistics speak for themselves.
این آمار به هیچ توضیحی نیاز ندارد.
There's no danger of that happening again.
خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
The bus stop is no distance at all .
ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final .
همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com