English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
that fruit packs easily ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
Other Matches
milch cow کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
facile باسانی
glibly باسانی بسهولت
indusium پرده یا پوشش روی میوه غلاف میوه
facile باسانی قابل اجرا
hair trigger باسانی حرکت کننده
self liquidating باسانی تبدیل بپول شونده
ratchet effect اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
as much as possible هرچه میتوان
one may say میتوان گفت
it is safe to say بخوبی میتوان گفت
may ممکن است میتوان
presumedly بجرات میتوان گفت
sure enough میتوان یقین کردکه
can one pass it with safety? ایا میتوان بیخطر ازانجاگذرنمود
the best thatone can do بهترین کاری که میتوان کرد
penny bank بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
it can safely be said that... بدون ترس از اشتباه میتوان گفت که
penny worth انچه برابر یک پنی میتوان خرید
he is something of a musician تا اندازهای میتوان اوراموسیقی دان شمرد
it may be presumed that احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
cans : حلبی
tin حلبی
tins حلبی
tinner's snip حلبی بر
tin plate حلبی
sheet metal حلبی
can : حلبی
canning : حلبی
demand deposit سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
extensiontable میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
rocking stone سنگ بزرگی که باندک زوری میتوان انراغلتانید
ball bearing چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearings چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
built ریخت
shape ریخت
shapeless بی ریخت
uniforms یک ریخت
formless بی ریخت
isomorphic هم ریخت
shapes ریخت
trimorphous سه ریخت
amorphous بی ریخت
uniform یک ریخت
habitus ریخت
dimorphous دو ریخت
form ریخت
morphology ریخت
forms ریخت
figuration ریخت
formed ریخت
tin smith حلبی ساز
sheet metal worker حلبی ساز
tin با حلبی پوشاندن
tinner حلبی ساز
tinsmith حلبی ساز
tinware فروف حلبی
tinplate ورق حلبی
tins با حلبی پوشاندن
tinman حلبی ساز
metal worker حلبی ساز
can قوطی حلبی
cans قوطی حلبی
tinny حلبی ساز
swaging machine حلبی خمکن
canning قوطی حلبی
tinware حلبی الات
tincan قوطی حلبی
sheet metal work حلبی سازی
clevis pin پینی که یک طرف ان رزوه شده و میتوان به ان مهره بست
it is safe to say بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
reversible propeller ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
polymorphous چند ریخت
the milk was spilt شیر ریخت
shape ریخت اندام
somatotype ریخت بدنی
shapes ریخت اندام
heteromorphic دگر ریخت
gynandromorphy ریخت دو جنسی
shapely خوش ریخت
pulse shape ریخت تپش
leptomorph کشیده ریخت
polymorphic چند ریخت
polymorph چند ریخت
He shed his fair. ترسش ریخت
He shed his fear . His fear was dispelled. ترسش ریخت
morphology ریخت شناسی
morphological ریخت شناختی
isomorphism هم ریخت بینی
of a fine or beauteous mould خوش ریخت
isomorphic graph گراف هم ریخت
dowsing rod چوبی که برخی برانندکه بوسیله ان میتوان باب یافلزات زیرزمین پ
passing lane فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
tin باقلع یا حلبی پوشاندن
tins باقلع یا حلبی پوشاندن
tole حلبی منقوش وجلادار
canikin فرف حلبی کوچک
automatic flanging machine ماشین خم حلبی سازی
tinkerer وصله زن حلبی ساز
high life زندگی پر ریخت و پاش
features طرح صورت ریخت
blood rushed to his face خون ریخت درچهره اش
zoomorphism حیوان ریخت انگاری
featured طرح صورت ریخت
featuring طرح صورت ریخت
feature طرح صورت ریخت
variable sweep ایرفویلی که چنان لوله شده که میتوان زاویه سویپ ان راتغییر داد
intuitionalism عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
tin-plated tails سیم ها با انتهای روکشدار حلبی
tinplate با قلع پوشاندن حلبی کردن
tinfoil حلبی ورقه نازک قلعی
cannikin فرف حلبی کوچک ابخوری
chromophil باسانی رنگ شونده رنگ دوست
chromatophil باسانی رنگ شونده رنگ دوست
splurge ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
it is quite another story now ان سبوبشکست وان پیمانه ریخت
splurges ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurging ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurged ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
That jar is broken and that measure spilt . <proverb> آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
push the panic button <idiom> از ترس قلبش فرو ریخت
My heart sank. دلم هری ریخت پایین
hyperfocal distance نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
the ridge of a roof حلبی که دوشیب شیروانی بهم برمیخورند
the fish smacks of the tin ماهی بوی حلبی را برداشته است
A big crowd surged into the streets. جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
thermoplastics پلیمرهای ساختگی که میتوان انها را به دفعات نرم کرده وبه شکل دیگری دراورد
free float مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
springer قوطی حلبی در بستهای که باد کرده باشد
ground adjustable propeller ملخی که گام آنرا تنها ازخارج و روی زمین میتوان تغییر داد و نه در حال پرواز
wheatstone bridge مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
we must see what can be done به ببینم چه میتوان کرد بایددید چه میشود کرد
mathematical school مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
fruit میوه
juices اب میوه
juice اب میوه
fruitless بی میوه
oligocarpous کم میوه
fruit میوه
fruits میوه
fruit juice آب میوه
fructuous پر میوه
fruits میوه ها
blossomed میوه
fruitage میوه
blossoming میوه
fruit of the womb میوه دل
blossoms میوه
blossom میوه
fruitlet میوه کوچک
gymnocarpous برهنه میوه
drupe میوه الویی
impatiens میوه گل حنا
king of fruits شاه میوه ها
king of fruits شاه میوه
pomologist میوه کار
pomologist متخصص میوه
pomology میوه پروری
prelibation نوبر میوه
pseudocarp میوه کاذب
pseudocarp میوه فرعی
pseudocarp شبه میوه
shadberry میوه ازگیل
syncarp میوه مرکب
syconium میوه انجیری
strobile میوه کاج
stone fruit میوه الویی
pomiculture میوه کاری
widowed of fruits برهنه از میوه
flan کیک میوه
fools کرم میوه ها
nubbin میوه ناقص
nubbin میوه نارس
otchard باغ میوه
To pick flowers(fruit). گل ؟(میوه ) چیدن
fruit salad سالاد میوه
pinecones کاج میوه
pepo میوه کدویی
pinecone کاج میوه
pine cone میوه کاج
flans کیک میوه
pine mast میوه کاج
squeezer اب میوه گیر
fruiting میوه دار
cones میوه کاج
fruity میوه مانند
fruitiest میوه مانند
fruitier میوه مانند
haw میوه ولیک
carpologist میوه شناس
greengrocer میوه فروش
carpophagous میوه خوار
ciderpress میوه فشار
costermonger میوه فروش
flesh مغز میوه
fruit fly کرم میوه
dried fruits میوه خشک
elder berry میوه اقطی
endocardium غشادرونی میوه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com