English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 88 (6 milliseconds)
English Persian
wanderlust اوارگی دوستی
Other Matches
vagrancy اوارگی
tramps اوارگی ولگردی
poriomania اوارگی طلبی
tramped اوارگی ولگردی
tramp اوارگی ولگردی
nomadism اوارگی طلبی
dispersion اوارگی تجزیه نور
brotherliness دوستی
philogyny زن دوستی
friendship دوستی
sodality دوستی
uxoriousness زن دوستی
fellowships دوستی
fellowship دوستی
peace دوستی
togetherness دوستی
friendships دوستی
negrophilism دوستی بازنگیان
motherly love دوستی مادرانه
negrophilism سیاه دوستی
philoprogenitiveness بچه دوستی
ophilia مار دوستی
paternal love دوستی پدرانه
love feast عید دوستی
under cover of frind ship بعنوان دوستی
ties of friendship قیودیاعلاقه دوستی
self love خود دوستی
the utmost love منتهای دوستی
ritualism تشریفات دوستی
protestation of frienship ادعای دوستی
professed love دوستی زبانی
lastering friendship دوستی پا بر جا یا ثابت
excessive love دوستی زیاد
humanitarianism بشر دوستی
algophilia درد دوستی
philanthropy بشر دوستی
fraternal love دوستی برادری
fraternization دوستی کردن
taphophilia گور دوستی
altruism نوع دوستی
brotherly ازروی دوستی
gregariously از روی جمعیت دوستی
humanitarianism مسلک بشر دوستی
to make friends with anyone با کسی اشنایی یا دوستی
cozy up to (someone) <idiom> باکسی دوستی برقرارکردن
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend ! معنی دوستی را هم فهمیدیم
ties of friendship انچه دوستی اقتضامیکند
The bonds of friendship (affection). رشته دوستی والفت
humanitarianism فلسفه همنوع دوستی
philosophically ازراه حکمت دوستی
fawned افهار دوستی کردن
sportsmanship ورزش دوستی مردانگی
kiss of death دوستی خاله خرسه
liquorish حاکی ازنوشابه دوستی
breach of friendship بهم زدن دوستی
electrophilic attack حمله الکترون دوستی
fawn افهار دوستی کردن
endearing از روی دوستی و محبت
algolagnia درد دوستی جنسی
bibliomania جنون کتاب دوستی
fawns افهار دوستی کردن
electrophilic addition افزایش الکترون دوستی
patriotically از روی میهن دوستی
He did it out of friendship. ازروی دوستی اینکار راکرد
humanism نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
He came under the guise of friend ship . درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
they are sworn frends با هم پیمان دوستی بسته اند
i reckon اطمینان به دوستی کسی داشتن
theocentricity توجه بخدا خدا دوستی
electrophilic aromatic substitution استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
nucleophilic aromatic substitution استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
theocentrism توجه بخدا خدا دوستی
i reckon روی دوستی کسی حساب کردن
wanderlust علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
haunts دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
(not) have anything to do with someone <idiom> نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
haunt دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
humanism مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
Please accept this gift as a mark of my friendship. لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
snake in the grass <idiom> دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
curry favor <idiom> هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
backstabber خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
formulism رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
rapallo treaty قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
peace pact میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com