English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 57 (5 milliseconds)
English Persian
actual state of affairs اوضاع کنونی
Search result with all words
In the light of present circumstances. باتوجه به اوضاع کنونی
Other Matches
current cell سل کنونی
present-day کنونی
modern کنونی
title-holders قهرمان کنونی
title-holder قهرمان کنونی
current drive گرداننده کنونی
as matters stand با وضع کنونی
as it is با وضعیت کنونی
as matters stand با وضع کنونی
instant ماه کنونی مثال
instants ماه کنونی مثال
status quo وضع کنونی حالت طبیعی
circumstances اوضاع
conditions اوضاع
actual state of affairs اوضاع فصلی
vicissitudes of time تغییر اوضاع
weathers اوضاع جوی
weathered اوضاع جوی
weather اوضاع جوی
conditions شرایط اوضاع
anarchical مربوط به اشفتگی اوضاع
climate ناحیه اوضاع جوی
climates ناحیه اوضاع جوی
How do you predict(view)the situation? اوضاع را چگونه می بینی ؟
the lie of the land چگونگی اوضاع مهثب
anarchic مربوط به اشفتگی اوضاع
it is quite another story now اوضاع اکنون دگرگون
policy of d. سیاست واگذاری اوضاع
low water mark منتهای بدی اوضاع
first world کشورهای کنونی سرمایه داری پیشرفته ازنظر اقتصادی
presenting کنونی سندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد
present کنونی سندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد
presented کنونی سندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد
presents کنونی سندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد
The situation is fI'lled with impending troubles (incidents). اوضاع آبستن حوادث است
clavichord یکجورسازسیمی وجا انگشتی دارکه پیشروپیانوی کنونی بوده است
make room for someone or something <idiom> برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
protohistory مطالعه اوضاع ماقبل تاریخی انسان
geophysics علم اوضاع بیرونی و طبیعی زمین
keep up with the times موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
Whistle past the graveyard <idiom> تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
to acclimatize/acclimatise [British E] [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] yourself [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to become acclimatized [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimate [American E] to new circumstances [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
to mend matters کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
opportunism به سرعت بر حسب اوضاع سیاسی یا تغییر رژیم وزمامدار
sonde اسباب اندازه گیری اوضاع فیزیکی وجوی ارتفاعات زیادماوراء جو
weather central مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
status quo وضع کنونی وضع موجود
physiographic وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
rabal روش تعیین اوضاع جوی به وسیله بالنهای هواسنجی روش استفاده از پیامهای هواسنجی
weather forecast پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecasts پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com