Dictiornary-Farsi | اون کاملا کافیه. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
That's quite enough.	اون کاملا کافیه.


Other Matches

presumption juris tantum	قرینه کافیه
That'll do me fine.	اون برای من کافیه.
Enough already! [American E]	کافیه دیگه! [خسته شدم از این همه حرف] [اصطلاح روزمره]
utterly	کاملا
spankings	کاملا
spanking	کاملا
absolutely dry	کاملا
completely <adv.>	کاملا
purely	کاملا"
absolutely	کاملا"
replete	کاملا پر
richly	کاملا"
well <adv.>	کاملا
egregiously	کاملا
jam-packed	کاملا پر
all around	کاملا
de-	کاملا
teetotally	کاملا
hand and foot	کاملا
intoto	کاملا
partitur	کاملا
partitura	کاملا
root and branch	کاملا
scot ant lot	کاملا
to a t	کاملا
to a turn	کاملا
to perfection	کاملا
to the full	کاملا
to the quick	کاملا
brand new	کاملا نو
whole hog	کاملا
in full	کاملا
in its entirety	کاملا
thru	کاملا
sopping	کاملا
perfectly	کاملا"
exactly	کاملا
smack	کاملا
to its full extent <adv.>	کاملا
comprehensive <adv.>	کاملا
totally	کاملا
smacked	کاملا
smacks	کاملا
open and shut	کاملا
open-and-shut	کاملا
thoroughly	کاملا"
by all means <adv.>	کاملا
definitely <adv.>	کاملا
stone deaf	کاملا کر
entirely	کاملا
fully	کاملا
wholly	کاملا
quite [completely, perfectly] <adv.>	کاملا
absolutely <adv.>	کاملا
quite	کاملا
sound	کاملا
sounds	کاملا
sounded	کاملا
altogether	کاملا
soundest	کاملا
chock-a-block	کاملا افراشته
chock-a-block	کاملا کشیده
stone broke	کاملا ورشکست
perfectly elastic	کاملا با کشش
inextenso	کاملا بلند
point device	کاملا راست
span new	کاملا تازه
stone blind	کاملا کور
four-square	کاملا مربع
full-suspension <adj.>	کاملا معلق
quite seriously <adv.>	کاملا جدی
dead even	کاملا مساوی
in all seriousness <adv.>	کاملا جدی
zonked	کاملا خسته
bang on	کاملا درستوصحیح
come full circle <idiom>	کاملا برعکس
dead as a doornail <idiom>	کاملا مرده
dead center <idiom>	کاملا وسط
fit like a glove <idiom>	کاملا مناسب
head over heels <idiom>	کاملا ،عمیقا
put across <idiom>	کاملا فهمیدن
to a T <idiom>	کاملا،دقیقا
identical	کاملا" برابر
full duplex	کاملا دو رشتهای
full blown	کاملا افراشته
absolute dry	کاملا" خشک
fitting allowance	کاملا" اندازه
evolute	کاملا روییده
down to the ground	ازهرحیث کاملا
close-up	کاملا افراشته
close-ups	کاملا افراشته
kaput	کاملا شک ست خورده
air dry	کاملا خشک
armed to the teeth	کاملا` مسلح
for all the world like	کاملا` شبیه
close up	کاملا افراشته
broad a wake	کاملا بیدار
due	درست کاملا"
outright	کاملا بیدرنگ
outrightly	کاملا بیدرنگ
fully automatic	کاملا" خودکار
wide awake	کاملا بیدار
wide-awake	کاملا بیدار
heavily armed	کاملا مسلح
full duplex	کاملا" دو رشتهای
birthday suit <idiom>	کاملا لخت وبرهنه
a whole new ball game <idiom>	یک ماجرای کاملا متفاوت
brand new <idiom>	کاملا تازه وجدید
through	از اغاز تا انتها کاملا
wide	پرت کاملا باز
widest	پرت کاملا باز
well-done steak	استیک کاملا پخته
far cry <idiom>	چیزی کاملا متفاوت
to be absolutely determined	کاملا مصمم بودن
wider	پرت کاملا باز
ignoramuses	شخص کاملا بی سواد
to wreck	کاملا خراب کردن
routs	کاملا شکست دادن
It's all over.	همه اش [کاملا] تمام شد.
routed	کاملا شکست دادن
utters	باعلی درجه کاملا
uttered	باعلی درجه کاملا
utter	باعلی درجه کاملا
ignoramus	شخص کاملا بی سواد
another kettle of fish <idiom>	کاملا متفاوت از دیگری
full-suspension bike	دوچرخه کاملا معلق
absorb	کاملا فرو بردن
It was a complete surprise to me .	کاملا" غافلگیر شدم
wear out	کاملا خسته کردن
to read through something	چیزی را کاملا خواندن
perfectly elastic supply	عرضه کاملا با کشش
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
to read over something	چیزی را کاملا خواندن
rout	کاملا شکست دادن
perfectly elastic demand	تقاضای کاملا با کشش
perfectly inelastic demand	تقاضای کاملا بی کشش
in perfect trim	کاملا اراسته یا اماده
engrossed	کاملا اشغال شده
full duplex channel	مجرای کاملا دو رشتهای
computer integrated manufactureing	کارخانه کاملا" اتوماتیک
perfectly inelastic supply	عرضه کاملا بی کشش
smashup	کاملا خرد شده
he is the very moral	کاملا مانند است به
to blow somebody's mind <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
That's sheer madness.	کاری کاملا ابلهانه ای است.
perfect	کاملا رسیده تکمیل کردن
to bowl somebody over <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
to knock somebody's socks off <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
perfects	کاملا درست و بدون غلط
I read through the letter.	من این نامه را کاملا میخوانم.
bright luster	صیقل کاری کاملا" براق
unfledged	پر در نیاورده کاملا رشد نکرده
perfect	کاملا درست و بدون غلط
blasius flow	جریان کاملا لایهای تئوریکی
perfects	کاملا رسیده تکمیل کردن
appressed	کاملا نزدیک و مجاور چیزی
all round	کاملا شامل هر چیز یا هرکس
perfecting	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected	کاملا درست و بدون غلط
fall over oneself <idiom>	کاملا مشتاق انجام کاری
perfected	کاملا رسیده تکمیل کردن
fit as a fiddle <idiom>	روپا ،کاملا تندرست وسلامت
swear by <idiom>	کاملا از چیزی اطمینان داشتن
rub out <idiom>	کاملا ویرا کردن ،کشتن
to eat somebody alive	بر کسی کاملا غلبه شدن
perfecting	کاملا درست و بدون غلط
to compare apples and oranges <idiom>	چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
to eat somebody alive	کسی را کاملا شکست دادن
We know it for a fact that…	برایمان کاملا" معلوم است که ...
It's Lombard Street to a China orange. <idiom>	کاملا مسلم وقطعی است.
dead set against something <idiom>	کاملا مصمم در انجام کاری
His jealousy is completely uncalled-for.	حسادت او [مرد] کاملا بی ربط است.
Well, duh! [American English]	نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
Her eyes spoke volumes of despair.	در چشمهای او [زن] ناامیدی کاملا واضح است.
to be groomed in all finery	با جامه رسمی جشن کاملا آراستن
That's quite another matter.	این که کاملا موضوع دیگری است.
I agree with you completely.	من کاملا با نظر شما موافق هستم.
perfect	ساختن چیزی که کاملا درست است
perfects	ساختن چیزی که کاملا درست است
This is a different thing altogether.	این کاملا" چیز دیگری است
perfecting	ساختن چیزی که کاملا درست است
perfected	ساختن چیزی که کاملا درست است
wear out <idiom>	پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
It is quite a hypothetical case .	این یک قضیه کاملا" فرضی است
much	خیلی بزرگ کاملا رشد کرده
He is well versed in business .	درامور با زرگانی کاملا" وارد است
You can say that again.	من کاملا با چیزی که گفتی موافقم. [اصطلاح]
It is exact to hair.	مو نمی زند ( کاملا"یکسان است )
It was a mere accident that we met.	ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
I tell you this in all seriousness.	این موضوع ؟ ؟ کاملا"جدی می گویم
to stop cold something	چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to change somebody's ways	رفتار و کردار کسی را کاملا تغییر دادن
fully cooked <adj.>	کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
well done [fully cooked] <adj.>	کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
to try something completely new <idiom>	چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
burn up <idiom>	کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
burn down <idiom>	کاملا سوختن (معمولابرای ساختمان استفاده میشود)
bring home the importance of something to someone <idiom>	شیرفهم کردن -کاملا فهماندن چیزی به کسی
There is no argument about that.	حرف ندارد ( کاملا" مسلم وقطعی است )
It is a perfect fit.	کاملا" اندازه است ( لباس ،کفش وغیره )