Dictiornary-Farsi | اوهام شخصی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
idols of the cave	اوهام شخصی


Other Matches

f.drss	جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers	1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber	1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
nimbus	اوهام
idoliom	اوهام
nimbuses	اوهام
fanciful	پر اوهام
idols of the tribe	اوهام بشری
idols of the tribe	اوهام جنسی
disillusion	رفع اوهام
disillusions	رفع اوهام
disillusioning	رفع اوهام
cloud-cuckoo-land	سرزمین اوهام
idols of the cave	اوهام ناشی از حالات ویژه هر کس
idols of the market	اوهام ناشی از سخن وامیزش
idols of the theatre	اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
halucinogenic	مواد مخدره ایکه ایجاد اوهام وهذیان میکند
hallucinated	گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinates	گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinating	گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
hallucinate	گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
personae	شخصی
civilians	شخصی
personal	شخصی
some one	شخصی
informal	شخصی
personable	شخصی
persona	شخصی
civilian	شخصی
civil	شخصی
personas	شخصی
ones	شخصی
private	شخصی
one	شخصی
privates	شخصی
personal computing	محاسبات شخصی
private motive	غرض شخصی
personal motive	غرض شخصی
whoso	هر شخصی که باشد
whosoever	هر شخصی که باشد
personal outlays	هزینههای شخصی
personal ownership	مالکیت شخصی
personal property	اموال شخصی
informal observations	مشاهدات شخصی
who	چه شخصی چه اشخاصی
personal constructs	سازههای شخصی
personal pronouns	ضمائر شخصی
personal computer	کامپیوتر شخصی
personal interest	نفع شخصی
personal influence	نفوذ شخصی
personal affairs	امور شخصی
personal action	دعوی شخصی
A private car.	اتوموبیل شخصی
bomb scare	اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
personal error	خطای شخصی
personal requirment	حوائج شخصی
personal exemptions	معافیتهای شخصی
passanger car	اتومبیل شخصی
particular good	عین شخصی
personal identity	هویت شخصی
personal staff	ستاد شخصی
personal income	درامد شخصی
personal computers	کامپیوتر شخصی
personal pronoun	ضمیر شخصی
by end	غرض شخصی
personalty	اموال شخصی
personalized form letter	فرم شخصی
idiograph	نشان شخصی
personal service	ابلاغ شخصی
ea state in severalty	ملک شخصی
personal service	خدمت شخصی
personal saving	پس انداز شخصی
personal right	حقوق شخصی
personal requirment	احتیاجات شخصی
personal remarks	انتقادات شخصی
personal property	مایملک شخصی
private property	دارایی شخصی
backcourt foul	خطای شخصی
somebody	یک شخص شخصی
self-interest	نفع شخصی
individual foul	خطای شخصی
oomph	چاذبه شخصی
separate estate	اموال شخصی زن
self will	اراده شخصی
self intrest	نفع شخصی
personalty	دارایی شخصی
self interest	غرض شخصی
self interest	نفع شخصی
proenomen	نام شخصی
ibm personal computer	IBکامپیوتر شخصی
on one's shoulders <idiom>	مسئولیت شخصی
paraphernalia	اموال شخصی زن
self-employed	کار شخصی
self employed	کار شخصی
under one's thumb <idiom>	زیرنظر شخصی
under one's belt <idiom>	میل شخصی
hire out <idiom>	اجاره شخصی
personal effects	لوازم شخصی
very own <adj.>	خصوصی [شخصی]
home use entry	اعلامیه مصرف شخصی
individual income tax	مالیات بر درامد شخصی
private property	دارایی شخصی بلامعارض
turn (someone) on <idiom>	به هیجان آوردن شخصی
personalize	جنبه شخصی دادن به
duffle bag	کیسه لوازم شخصی
toe the line <idiom>	انجام وفایف شخصی
personal income tax	مالیات بر درامد شخصی
personal property	دارایی شخصی منقول
author	شخصی که برنامه می نویسد
privy seal	مهر شخصی پادشاه
ibm personal computer at	کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
ibm personal computer system/	کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
mend one's ways <idiom>	اثبات عادت شخصی
bunched income	درامد خدمات شخصی
bye end	غرض شخصی قصدپنهان
ibm personal computer xt	کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
pocket expenses	هزینه مختصر شخصی
in one's hair <idiom>	عصبانی کردن شخصی
self intrested	دربند نفع شخصی
self regard	حفظ منافع شخصی
individualization of punshment	شخصی کردن مجازاتها
valour	ارزش شخصی واجتماعی
mannerism	اطوار واخلاق شخصی
personal identification number	شماره شناسایی شخصی
paraphernal	وابسته به دارایی شخصی زن
unbeknown	خارج از معلومات شخصی
leave alone <idiom>	راحت گذاشتن (شخصی)
With my own capital .	با سرمایه شخصی خودم
fill (someone) in <idiom>	جزئیات را به شخصی گفتن
unbeknownst	خارج از معلومات شخصی
owns	شخصی مال خودم
owning	شخصی مال خودم
owned	شخصی مال خودم
own	شخصی مال خودم
personal chattels	دارایی شخصی منقول
pinning	شماره شناسایی شخصی
pinned	شماره شناسایی شخصی
pin	شماره شناسایی شخصی
self-interested	در بند نفع شخصی
self interested	در بند نفع شخصی
theatergoer	شخصی که مکرر به تئاترمیرود
mannerisms	اطوار واخلاق شخصی
valor	ارزش شخصی واجتماعی
to hold in d.	درتصرف شخصی داشتن
put in one's two cents <idiom>	به شخصی نظریه دادن
onother's money	پول شخصی دیگر
in one's best interest	به صلاح خود شخصی
play (someone) for something <idiom>	به بازی گرفتن شخصی
personal computing	استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
names	کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
lowerclassman	شخصی که از طبقه پایین است
lightplane	هواپیمای شخصی کوچک وسبک
copy for private use	نسخه برای استفاده شخصی
callers	شخصی که تقاضای تماس دارد
personal information manager	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
ibm pc compatible computer	کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
caller	شخصی که تقاضای تماس دارد
messages	اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
name	کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
personal disposable income	درامد قابل تصرف شخصی
pc 00	IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
message	اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
sender	شخصی که پیام ارسال میکند
chew out (someone) <idiom>	به شدت سرزنش کردن (شخصی)
put one's own house in order <idiom>	سروسامان دادن کار شخصی
square peg in a round hole <idiom>	شخصی که مناسب کاری نباشد
self help	اعاشه از راه کار شخصی
self-help	اعاشه از راه کار شخصی
stand up and be counted <idiom>	گفتن نظر شخصی درجمع
take for <idiom>	اشتباه شخصی برای چیزی
take to the cleaners <idiom>	همه پولهای شخصی رابردن
talk shop <idiom>	درموردکار شخصی صحبت کردن
analysts	شخصی مسئلهای را بررسی میکند
chattel	مال منقول دارایی شخصی
tandy model 000hl	IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
crackpot <idiom>	شخصی خنثی وبی اهمیت
pull the rug out from under <idiom>	بهم ریختن نقشه شخصی
To have selfish motives . to have an axe to grind.	غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
fair-weather friend <idiom>	شخصی که تنها دوست است
get a grip of oneself <idiom>	کنترل کردن احساسات شخصی
ex-directory	شخصی که چنین شمارهای را دارد
ex gratia	به خاطر میل یا علاقهی شخصی
woodworth personal data sheet	پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
let (someone) have it <idiom>	شخصی را به سختی صدمه زدن
close to home <idiom>	به احساسات شخصی نزدیک شدن
vectra pc tm	IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
pin down <idiom>	اجبار شخصی دربیان واقعیت
analyst	شخصی مسئلهای را بررسی میکند
lifeguard	نجات غریق محافظ شخصی
pim	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
commercial type vehicle	خودروی تجارتی خودروهای شخصی
commercial water movement	حمل و نقل با کشتیهای شخصی
consulting	شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
disposable income	درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
musical chairs <idiom>	هر روز شخصی را سریککار گذاشتن
It's for my personal use.	برای استفاده شخصی است.
stentor	شخصی که صدای بلندی دارد
accessor	شخصی که به داده دسترسی دارد
wear down <idiom>	زوار شخصی ازخستگی در رفتن
self revelation	افشاء افکار واحساسات شخصی