English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
if i know what to do اگر میدانستم چه باید کرد
Other Matches
if i knew that اگر میدانستم که
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
maun باید
in due f. باید
to have to باید
outh باید
should باید
the f. of a table باید
shall باید
there is a rule that... که باید.....
must باید
ought باید
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
We have to go as well. ما هم باید برویم .
ought باید وشاید
you must know باید بدانید
it is necessary for him to go باید برود
it is necessary to go باید رفت
one must go باید رفت
it is to be noted that باید دانست که
i ought to go باید بروم
i ougth to go باید بروم
as it deserves چنانکه باید
i must go باید بروم
i ougth to go باید رفت
how shall we proceed چه باید کرد
chicane مانعی که باید دور زد
he needs must go ناچار باید برود
it is to be noted that باید ملتفت بود که
it is to be noted that باید توجه کردکه
he must have gone باید رفته باشد
comme il faut چنانکه باید وشاید
enow بسنده انقدرکه باید
I must leave at once. باید فورا بروم.
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
prettily بخوبی چنانکه باید
meetly چنانکه باید و شاید
shall i go? ایا باید بروم
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
you might have come باید امده باشید
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
the needful انچه باید کرد
you must go شما باید بروید
backlogs کاری که باید انجام شود
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
backlog کاری که باید انجام شود
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
he is much to be pitted بحالش باید رحم کرد
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
do the necessary انچه باید کرد بکنید
I must be going now. الان دیگه باید بروم
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. بااین حقوق کم باید بسازم
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
One must take time by the forelock . وقت را باید غنیمت شمرد
We had to queue [line] up for three hours to get in. ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
you shoud rinse it in lukewarm water. در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
load کاری که باید انجام شود
She must be at least 40. او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
One must draw the line somewhere. <proverb> هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
loads کاری که باید انجام شود
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
Do I have to change busses? آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
We must settle the price first. اول باید قیمت راطی کرد
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
Do I have to change trains? آیا باید قطار عوض کنم؟
It must be put up to the prime minister . باید بعرض نخست وزیر برسد
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . کلکی درکار باید باشد ( هست )
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
One must take the bad with the good . باید خوب وبدش راقبول کرد
blank فضایی در فرم که باید کامل شود
blankest فضایی در فرم که باید کامل شود
you must know this شما باید این مطلب را بدانید
How can you ask? این باید واضح باشد برای تو
operand که باید توسط عملگرا اجرا شود
why need he say that چرا باید این سخن را بگوید
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
unauthorized آنچه باید مجوز داشته باشد
A bitter pI'll to swallow. چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
i know how to do it میدانم چطور باید اینکار را کرد
a bitter pill to swallow <idiom> یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
Why should I take the blame? چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
I must think things over. باید راجع به این چیز ها فکر کنم
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
qualifying shares سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
current liabilities بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
strike while the iron is hot تا تنور گرم است باید نان پخت
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
notify party فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
I must get hold of her at all costs. بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
wickets دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
now this man was lying باید دانست که این مرد دروغ میگفت
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
executory contract قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
make hay while the sun shines تا تنور گرم است باید نان راپخت
you must a for that conduct باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
Do I have to pay a supplement? آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
I'd مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
to have to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. پای این کار باید محکم بایستی
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
jobs مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
job مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
wicket دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
task کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
tasks کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
reportable incident اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
I don't know what to do with that. من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
a stitch in time saves nine <proverb> علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
loads تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
demurrage جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
I've got to watch what I eat. من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
vertical تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
Babies should be classified as antidepressants. نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
multiple نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
makeweight مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
Christmas comes but once a year. <proverb> جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
You can't refuse me that ! این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
I must make a special note of that. من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
he should better to led than باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
You have to listen to me. شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
fractional reserve banking بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
initials موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
round vowel حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
scale of weights جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
initial موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
overhead کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
initialed موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
initialing موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
We ought to (should)examineit in all itsaspects. باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
process تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
I must make an early morning start. باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
entry موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
proportional tax مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
processes تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
hardest که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
Funstionalism [عقیده بر اینکه شکل و ساختمان باید منطبق نیاز باشد.]
You should always be careful walking alone at night. همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
transformational rules مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند
little go نخستین امتحانی که برای گرفتن درجه در a.b کمبریج باید داد
managers نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
hard که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
unpopulated board تخته مداری که مولفههای ان باید توسط خریدار تهیه شوند
manager نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
succeeding spot نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
He feels he must have the last word. او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
harder که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
She's done so much for us, we need to repay her somehow. او [زن] این همه به ما کمک کرد. یکجوری باید تلافی بکنیم.
queue نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com