Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (5 milliseconds)
English
Persian
requirement
ایجاب التزام
Other Matches
exigencies
ایجاب
exigency
ایجاب
make an offer
ایجاب
offers
ایجاب
offered
ایجاب
offer
ایجاب
causation
ایجاب
compliance
ایجاب
implying
ایجاب کردن
offer and acceptance
ایجاب و قبول
call for
ایجاب کردن
imply
ایجاب کردن
offeree
طرف ایجاب
offeror
ایجاب کننده
implies
ایجاب کردن
extraditable
ایجاب کننده تسلیم
necessitating
ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitated
ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitate
ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitates
ایجاب کردن مستلزم بودن
emergency
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergencies
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
paroling
التزام
assunption
التزام
recognizance
التزام
being bound over
التزام
paroles
التزام
engagements
التزام
obligation
التزام
paroled
التزام
obligations
التزام
undertaking
التزام
parole
التزام
engagement
التزام
warranties
التزام
commitments
التزام
commitment
التزام
assumes
التزام
assume
التزام
liabilities
التزام
liability
التزام
warranty
التزام
penal clause
وجه التزام
pledges
التزام سپردن
paroling
التزام گرفتن
collateral
وجه التزام
liquidated damages
وجه التزام
probationary
وابسته به التزام
pledged
التزام سپردن
give an undertaking
التزام دادن
pledge
التزام سپردن
paroles
التزام گرفتن
to be bound over
التزام دادن
parole
التزام گرفتن
recognizance
التزام نامه
pledging
التزام سپردن
paroled
التزام گرفتن
bind over
التزام گرفتن از
bind over
التزام گرفتن
penal clause
شرط وجه التزام
penalties
تاوان وجه التزام
penalty
تاوان وجه التزام
paroled
التزام قول گرفتن
sponsoring
التزام دهنده حامی
sponsor
التزام دهنده حامی
sponsors
التزام دهنده حامی
parole
التزام قول گرفتن
paroles
التزام قول گرفتن
paroling
التزام قول گرفتن
pledging
متعهد شدن التزام دادن
pledges
متعهد شدن التزام دادن
be on the parole
با دادن التزام ازاد شدن
pledge
متعهد شدن التزام دادن
pledged
متعهد شدن التزام دادن
nude contruct
قرارداد بدون وجه التزام تخلف
depositions
درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
deposition
درCL مشروط بر ان است که اولا" به قید التزام به راستگویی و ثانیا" در حضورمامور رسمی تنظیم شود
quasi contract
عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
considerations
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
to release on parole
با قید التزام رها کردن باگرفتن قول شرف رها کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com