Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (13 milliseconds)
English
Persian
workstation
ایستگاه کاری
workstations
ایستگاه کاری
Search result with all words
open
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opened
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opens
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
agent
برنامه یا نرم افزاری که روی یک ایستگاه کاری در شبکه اجرا میشود
agents
برنامه یا نرم افزاری که روی یک ایستگاه کاری در شبکه اجرا میشود
client
یک ایستگاه کاری یا PC یا ترمینال متصل به شبکه که دستورات را به سرور ارسال میکند و نتایج را نمایش میدهد
clients
یک ایستگاه کاری یا PC یا ترمینال متصل به شبکه که دستورات را به سرور ارسال میکند و نتایج را نمایش میدهد
communicating word processor
پردازنده کلمه یا ایستگاه کاری که قادر به ارسال و دریافت داده است
diskless workstation
ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
multifunction
ایستگاه کاری که چندین کار می توانند انجام شوند
Other Matches
primary
وضعیت این ایستگاه موقت است و از یک ایستگاه به دیگری ارسال میکند
imethod
روش ارسال پیام یک طرفه ازیک ایستگاه به ایستگاه دیگر
relateral tell
مبادله پیام بین دو ایستگاه بااستفاده از ایستگاه واسطه
dial up
استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
string
یک سری پیام که از یک ایستگاه به ایستگاه دیگرارسال میشود
aeronautical station
ایستگاه ناوبری هوایی ایستگاه خدمات هوانوردی
transponder
تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
air station
ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
all weather air station
ایستگاه هواشناسی عمومی ایستگاه هواشناسی همه هوایی
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torching
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
declinating station
ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
pence for any thing
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
survey station
ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
glid
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
station
ایستگاه
stand
ایستگاه
stationed
ایستگاه
sited
ایستگاه
site
ایستگاه
stations
ایستگاه
sites
ایستگاه
control station
ایستگاه کنترل
stand
بساط ایستگاه
exposure station
ایستگاه هوایی
bus stops
ایستگاه اتوبوس
air way station
ایستگاه کنترل
height of site
ارتفاع ایستگاه
ambulance station
ایستگاه امبولانس
enquiry station
ایستگاه پرس و جو
bus stop
ایستگاه اتوبوس
police station
ایستگاه پلیس
police stations
ایستگاه پلیس
climatological station
ایستگاه هواشناسی
cabstand
ایستگاه درشکه
bus terminal
ایستگاه اتوبوس
fuelling station
ایستگاه سوختگیری
bus bay
ایستگاه اتوبوس
broadcasting station
ایستگاه رادیو
broadcast station
ایستگاه فرستنده
coast station
ایستگاه ساحلی
base end station
ایستگاه عقب
forward station
ایستگاه جلو
REQUEST STOP
ایستگاه درخواستی
control cubicle
ایستگاه فرمان
ground position
ایستگاه زمینی
traverse station
ایستگاه پیمایش
client
ایستگاه پردازشگر
terminus
ایستگاه نهایی
terminuses
ایستگاه نهایی
space platform
ایستگاه فضایی
slave station
ایستگاه فرعی
weather station
ایستگاه هواشناسی
station house
ایستگاه کلانتری
weather stations
ایستگاه هواشناسی
stops
ایستگاه نقطه
stopping
ایستگاه نقطه
power stations
ایستگاه مولدنیرو
upper terminal
ایستگاه کوهستانی
wireless station
ایستگاه بی سیم
tide station
ایستگاه جزر و مد
tracking station
ایستگاه ردیابی
tracking stations
ایستگاه ردیابی
substation
خرده ایستگاه
substation
ایستگاه فرعی
stop
ایستگاه نقطه
power station
ایستگاه مولدنیرو
stopped
ایستگاه نقطه
wayside
ایستگاه فرعی
station master
رئیس ایستگاه
stationmaster
رئیس ایستگاه
stationmasters
رئیس ایستگاه
orienting station
ایستگاه توجیه
master station
ایستگاه اصلی
master station
شاه ایستگاه
loading station
ایستگاه بارگیری
known datum point
ایستگاه معلوم
clients
ایستگاه پردازشگر
railway station
ایستگاه قطار
Where is the station?
ایستگاه کجاست؟
space stations
ایستگاه فضایی
relay station
ایستگاه واسطه
remote station
ایستگاه دوردست
relay station
ایستگاه رله
space station
ایستگاه فضایی
reading station
ایستگاه خواندن
fire station
ایستگاه اتش نشانی
fire stations
ایستگاه اتش نشانی
alert station
ایستگاه اماده باش
weather stations
ایستگاه هوا شناسی
cleaning station
ایستگاه ضدعفونی مواد ش م ر
courier transfer station
ایستگاه تعویض پیک
alert station
ایستگاه اعلام خطر
broadcasting station
ایستگاه رادیویی فرستنده
lay-bys
جایگاه ایست ایستگاه
astronomic station
ایستگاه دیدبانی نجومی
lay by
جایگاه ایست ایستگاه
base line end station
ایستگاه انتهایی خط مبنا
weather station
ایستگاه هوا شناسی
lay-by
جایگاه ایست ایستگاه
How many stops are there to ... ?
چند ایستگاه تا ... هست؟
rawinsonde
ایستگاه راوین سوند
remote station
ایستگاه راه دور
stationed
ایستگاه اتوبوس وغیره
station house
ایستگاه راه اهن
stations
ایستگاه اتوبوس وغیره
stops
متوقف کردن ایستگاه
stopping
متوقف کردن ایستگاه
stopped
متوقف کردن ایستگاه
rain gauge station
ایستگاه باران سنجی
railway station
ایستگاه راه اهن
high power radio station
ایستگاه رادیویی بزرگ
meteorological datum plane
ایستگاه مبنای هواسنجی
pr etrol filling station
ایستگاه پمپ بنزین
professional workstation
ایستگاه کار حرفهای
pumping station
ایستگاه تلمبه زنی
net control
ایستگاه کنترل شبکه
radio call sign
معرف ایستگاه رادیویی
station
ایستگاه اتوبوس وغیره
stop
متوقف کردن ایستگاه
Where is the bus stop?
ایستگاه اتوبوس کجاست؟
clearing station
ایستگاه تخلیه بیماران
trig point
ایستگاه مثلث بندی
way station
ایستگاه رله مخابراتی
triangulation station
ایستگاه مثلث بندی
exposure station
ایستگاه عکاسی هوایی
firehouse
ایستگاه اتش نشانی
remote station
ایستگاه دور دست
transit station
ایستگاه عبوری راه اهن
How far is the bus stop ?
تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
uplink
خط ارسال از ایستگاه زمینی به ماهواره
relays
ایستگاه واسطه مخابراتی رله
To the railway station
به طرف ایستگاه راه آهن
Where's the railway station?
ایستگاه راه آهن کجاست؟
high frequency radio station
ایستگاه رادیویی فرکانس بالا
relays
ایستگاه تقویت مسابقه دو امدادی
International Space Station
[ISS]
ایستگاه فضایی بین المللی
station log
دفتر وقایع ایستگاه مخابراتی
serivce station
ایستگاه بنزین گیری وتعمیرگاه
We rushed ( hurried ) back to the train station.
با عجله بر گشتیم ایستگاه قطار
relay
ایستگاه تقویت مسابقه دو امدادی
relay
ایستگاه واسطه مخابراتی رله
relayed
ایستگاه تقویت مسابقه دو امدادی
relayed
ایستگاه واسطه مخابراتی رله
radio range station
ایستگاه ناوبری رادیویی هواپیماها
track
[American E]
سکوی ایستگاه راه آهن
consolidating station
ایستگاه تکمیل کننده بار
station bar
رستوران ایستگاه راه آهن
Where is the nearest underground station?
نزدیکترین ایستگاه مترو کجاست؟
central railway station
ایستگاه مرکزی راه اهن
floating mark
نقاط ایستگاه برجسته بینی
Is the next station ... ?
آیا ایستگاه بعدی ... است؟
platform
سکوی ایستگاه راه آهن
client based application
برنامه کاربردی ایستگاه پردازشگر
forward air control post
ایستگاه کنترل هوایی جلو
service station
ایستگاه پمپ بنزین بزرگ
service stations
ایستگاه پمپ بنزین بزرگ
secondary
وضعیت موقت ایستگاه دریافت داده
outstation
ایستگاه خارج از شهر ایستگاههای حومه
to pull out
از واگن خانه یا ایستگاه بیرون امدن
stuck beacon
ایستگاه مرتباگ فریمهای اخطار می فرستد
depots
ایستگاه راه اهن مخزن مهمات
depot
ایستگاه راه اهن مخزن مهمات
screening elevation
زاویه تراز مانع ایستگاه رادار
in the centre near the railway station
در مرکز شهر نزدیک ایستگاه قطار
drilling pattern
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
Drop me off in front of the train station!
من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
radial
شعاعی سمت مغناطیسی ایستگاه ناوبری هوایی
stationed
وضعیت موقت یک ایستگاه که داده را بازیابی میکند
The bus stop is no distance at all .
ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
radials
شعاعی سمت مغناطیسی ایستگاه ناوبری هوایی
Take me to the main railway station!
مرا به ایستگاه اصلی راه آهن برسانید.
stations
وضعیت موقت یک ایستگاه که داده را بازیابی میکند
reference station
ایستگاه مبداء سنجش جذر ومد دریایی
I want to get off at St. Paul's.
من می خواهم ایستگاه سانت پالس پیاده شوم.
way station
ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی
I want to leave the car in the railway station
من میخواهم اتومبیل را در ایستگاه قطار تحویل بدهم.
homing station
ایستگاه ردیاب دستگاههای هدایت مسیر هواپیما
station
وضعیت موقت یک ایستگاه که داده را بازیابی میکند
concentrator
گرهای که دسترسی را از یک یا چند ایستگاه به شبکه ممکن می سازد
Last stop. All out.
آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن.
[حمل و نقل]
accomodation train
راه آهنی که در ایستگاه های مختلف توقف میکند
gauging station
ایستگاه اندازه گیری سرعت وعمق اب در کانال یا رودخانه
r method
روش ارسال پیامی که در ان ایستگاه گیرنده بایستی رسیدبدهد
remoter
ایستگاه ارتباطی که توسط کامپیوترمرکزی قابل کنترل است
freddie
اشاره به ایستگاه یا یکان کنترل کننده در درگیریهای هوایی
remote
ایستگاه ارتباطی که توسط کامپیوترمرکزی قابل کنترل است
remotest
ایستگاه ارتباطی که توسط کامپیوترمرکزی قابل کنترل است
access control
بایت اولیه Token که حق دستیابی ایستگاه را به شبکه نشان میدهد
radio range
ایستگاه ناوبری رادیویی یاتعیین محل هدفها به وسیله بی سیم
broadcasts
تصویر ویدیویی یا سیگنالی که مشابه نمونه آن در ایستگاه تلویزونی است
broadcast
تصویر ویدیویی یا سیگنالی که مشابه نمونه آن در ایستگاه تلویزونی است
combining
ایستگاه کنترل سطح بالا که دستورات و پاسخ ها را پردازش میکند
combine
ایستگاه کنترل سطح بالا که دستورات و پاسخ ها را پردازش میکند
combines
ایستگاه کنترل سطح بالا که دستورات و پاسخ ها را پردازش میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com