English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 109 (6 milliseconds)
English Persian
the child is a wonder این بچه عجوبه ایست
Other Matches
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
perisystole ایست دل
stay ایست
hold ایست
standstill ایست
whoa ایست
stayed ایست
cessation ایست
stand ایست
flag stop ایست
stoppage ایست
stoppages ایست
time out ایست
limit stop حد ایست
avast ایست
standstil ایست
stops ایست
stopped ایست
breathing space ایست
stop ایست
halt ایست
holds ایست
halted ایست
halts ایست
stopping ایست
to make a pause ایست کردن
at pause در حال ایست
silencing ایست بی حرکت
silences ایست بی حرکت
caesura وقفه ایست
ceasing ایست توقف
stop element عنصر ایست
nodal point نقطه ایست
it is a thankless task کاربیهوده ایست
hold water قایق ایست
pausal ایست دار
periods نوبت ایست
statics ایست شناسی
haemostasis ایست خون
haemostasia ایست خون
ceased ایست توقف
fixism ایست گرایی
dynamic stop ایست پویا
silenced ایست بی حرکت
silence ایست بی حرکت
to make a stop ایست کردن
ceases ایست توقف
cease ایست توقف
interval ایست وقفه
unceasing ایست ناپذیر
holds ایست نگهداری
period نوبت ایست
hold ایست نگهداری
truces جنگ ایست
truce جنگ ایست
whoa ایست دادن
close ایست توقف
closer ایست توقف
closes ایست توقف
closest ایست توقف
suspension ایست تعلیق
suspensions ایست تعلیق
stopping sight distance فاصله دید ایست
to put to a pause بحال ایست دراوردن
to heave to بحالت ایست دراوردن
to come بحال ایست درامدن
total stopping distance طول ایست کامل
what kind of a bird is that ? چه قسم پرنده ایست
to be under ane در حال ایست بودن
torpidity حالت سستی ایست
stop bit ذرهء ایست نما
stop bit بیت ایست نما
the train runs without a stop قطار بدون ایست
lay-by جایگاه ایست ایستگاه
lay-bys جایگاه ایست ایستگاه
halted سکته ایست کردن
halt سکته ایست کردن
avast ایست توقف کنید
lay by جایگاه ایست ایستگاه
ease all درکرجی رانی ایست
fetch up بحال ایست درامدن
haemostatic وابسته به ایست خون
interludes ایست میان دو پرده
hockey stop نوعی ایست ناگهانی
interlude ایست میان دو پرده
he is a prodigy of learning اعجوبه ایست در دانش
halts سکته ایست کردن
he has a loose conduct ادم هرزه ایست
It is an extremely complicated problem. مسأله بسیار پیچیده ایست
hyphens نشان اتصال ایست درسخن
hyphen نشان اتصال ایست درسخن
stopping sight distance فاصله دید برای ایست
patience is a virtue شکیبائی خوی پسندیده ایست
to taxi to a standstill حرکت آخر تا به ایست رسیدن [هواپیما]
lexigraphy یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
menopause بند امدن قاعدگی ایست طمث
hammock chair صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
poetaster is pejorative word شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
check string ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
nowel کلمه ایست که درسرود خوانی و هلهلههای عید میلادمسیح تکرار میکنند
pausal form دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
coffins جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
coffin جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
appropriation در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
abio کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
to pause upon a word روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
practician کسیکه دست بکار پیشه ایست وکیل دست در کار
stand ایست کردن توقف کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com