English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
They were devastated by the news. این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
Other Matches
coincidence function پردازش دو یا چند سیگلنال ورودی و خروجی آنها تابع AND آنها باشند
salami technique کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
manager برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
managers برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
regenerate 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
u.h.f. بسامد بسیار بسیار زیاد
ultra high frequency بسامد بسیار بسیار زیاد
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
lost cluster تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
ramblingly پریشان
heartsick پریشان
deuced پریشان
distressful پریشان
hag ridden پریشان
disconsolate پریشان
at fault پریشان
disheveled پریشان
dishevelled پریشان
depressed پریشان
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
nonplus پریشان کردن
afflict پریشان کردن
polylogia پریشان گویی
labyrinthine speech پریشان گویی
ailed پریشان کردن
absent-minded پریشان خیال
absent minded پریشان خیال
agitate پریشان کردن
confounds پریشان کردن
distraught پریشان حواس
afflicting پریشان کردن
afflicts پریشان کردن
uneasy پریشان خیال
uneasily پریشان خیال
faraway پرت پریشان
preoccupiedly با حواس پریشان
absent-mindedly پریشان خیال
far away پریشان خیال
ail پریشان کردن
absent پریشان خیال
agitates پریشان کردن
confound پریشان کردن
polyphrasia پریشان گویی
ails پریشان کردن
he is out of his senses حواسش پریشان
divagation پریشان گویی
tousy پریشان مچاله
to groan inwardly پریشان بودن
disturbed children کودکان پریشان
distractive پریشان سازنده
disheveled hair زلف پریشان
preoccupied پریشان حواس
dishevel پریشان کردن
towhead پریشان گیسو
unease پریشان حالی
absentminded پریشان خیال
oppress پریشان کردن
oppressing پریشان کردن
elflock زلف پریشان
oppresses پریشان کردن
put about پریشان شدن
abstracted پریشان خیال
god-forsaken پریشان حال
scatter brained پریشان خیال
stress سختی پریشان کردن
scatters پریشان کردن افشاندن
scatter پریشان کردن افشاندن
buffalo پریشان کردن ترساندن
desolately بطور ویران یا پریشان
scatterbrains ادم پریشان فکر
scatterbrain ادم پریشان فکر
stresses سختی پریشان کردن
nitwits ادم پریشان حواس
featherhead شخص پریشان حواس
to space out پریشان خیال شدن
nitwit ادم پریشان حواس
abstractions پریشان حواسی اختلاس
buffaloes پریشان کردن ترساندن
stressing سختی پریشان کردن
abstraction پریشان حواسی اختلاس
dismal پریشان کننده ملالت انگیز
faze درهم ریختن پریشان کردن
fazed درهم ریختن پریشان کردن
fazes درهم ریختن پریشان کردن
fazing درهم ریختن پریشان کردن
tousle برهم زدن پریشان کردن
discompose مضطرب ساختن پریشان کردن
divagate پرت شدن پریشان گفتن
state-of-the-art بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
featherbrain ادم حواس پرت پریشان خیال
I was devastated. <idiom> من را واقعا پریشان کرد. [اصطلاح روزمره]
for their part <adv.> از طرف آنها
on their part <adv.> از طرف آنها
themselves [for their part] <adv.> از طرف آنها
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
channeling یچ کردن بین آنها
I need them tonight. من آنها را امشب میخواهم.
channeled یچ کردن بین آنها
channelled یچ کردن بین آنها
I need them today. من آنها را امروز میخواهم.
Ask each and every one of them . ازیک یک آنها بپرسید
Send them in two at a time . آنها رادو تا دوتابفرست تو
in such a way as to enable them به طوری که آنها بتوانند
I need them urgently. من آنها را فوری میخواهم.
rules وعملیات روی آنها
channels یچ کردن بین آنها
channel یچ کردن بین آنها
logical مراحل و تصمیمات و ارتباطات آنها
They became estranged . They fell out . میانه آنها بهم خورد
They were all alike. همه آنها یکی بودند.
keep these separate from those. اینها را از آنها جدا نگاهدار
They cannot hold a candle to him . سگش می ارزد بهمه آنها
descriptions لیست داده ها و خصوصیات آنها
They gave me permission by way of an exception ... آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
description لیست داده ها و خصوصیات آنها
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
They held me culpable for the accident. آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
I need them before friday. من آنها را قبل از جمعه میخواهم.
BCC و لیست آنها را نشان نمیدهد
catalogue لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
cataloged لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
cataloging لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
list لیست توابع یا دستورات و حل آنها در برنامه
They were all either kI'lled ou taken prisoners . همگی آنها کشته یا گرفتا رشدند
Their names are as follows . اسامی آنها بقرار زیر است
catalogs لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
downsize که در آنها ایستگاههای کاری هوشمند هستند.
microcomputing مربوط به ریز کامپیوتر و استفاده آنها
catalogues لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogued لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
cataloguing لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
hash لیست ورودی ها طبق شماره hash آنها
They were all dreesd in black. تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
chronological order ترتیب رکوردها و فایل ها با توجه به تاریخ آنها
bytes که کامپیوتر در یک واحد روی آنها کار میکند
Nothing was said between them. هیچ کلمه ای بین آنها رد و بدل نشد.
There they were in all their finery. آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
reference لیست توابع یا دستورات و محل آنها در برنامه
references لیست توابع یا دستورات و محل آنها در برنامه
byte که کامپیوتر در یک واحد روی آنها کار میکند
They are openly seeking his being sacked. آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
schematic نمایش قط عات سیستم و نحوه اتصال آنها
Bantu وابسته به مردم بانتو و زبانها و فرهنگهای آنها
I cant see much difference in them. فرق زیادی بین آنها نمی بینم
read 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
Theyre twins and it is impossible to know one from the other . آنها دو قلو هستند ومعلوم نیست کدوم کدومه
range مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
optical و آنها را به حالتی تبدل میکند که کامپیوتر پردازش کند
They were dressed all in black. همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
ranged مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
ranges مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
reads 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
signalled پردازش سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
They live abroad for the greater part of the year. آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
pass یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passed یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passes یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
signaled پردازش سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
job خواندن دستورات کنترل ار از منبع ورودی و اجرای آنها
signal پردازش سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
jobs خواندن دستورات کنترل ار از منبع ورودی و اجرای آنها
not give someone the time of day <idiom> تنفر به اندازهای که از دیدن آنها چشم پوشی کنید
edited ترکیب برنامههای جداگانه و استاندارد کردن فراخوان ها و مراجعه ها در آنها
magnetic و امکان ذخیره سازی آنها را در رسانه مغناطیسی فراهم میکند
cross reference generator متغیر ها و اعداد ثابت با محل آنها در برنامه ایجاد میکند
linkage ترکیب برنامههای جداگانه با هم و استاندارد کردن فراخوانی ها و ارجاع ها در آنها
linkages ترکیب برنامههای جداگانه با هم و استاندارد کردن فراخوانی ها و ارجاع ها در آنها
FAQ الات عمومی و پاسخ آنها درباره یک موضوع مربوطه استphantom
hash لیست همه ورودیهای یک فایل با آدرس کلید hash آنها
They must give not less than 2 weeks' notice. آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
frauds پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
edit ترکیب برنامههای جداگانه و استاندارد کردن فراخوان ها و مراجعه ها در آنها
signalled تبدیل یا ترجمه سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
Their eyes met. آنها به هم زل زدند. [همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
signaled تبدیل یا ترجمه سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
signal تبدیل یا ترجمه سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
fraud پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
distracts پریشان کردن دیوانه کردن
distract پریشان کردن دیوانه کردن
conversion لیست کدهای اصلی یا عبارات و معادل آنها به زبان یا حالت دیگر
trap نرم افزاری که سیگنال وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
hoppers وسیلهای که کارت پانچ ها را نگه می دارد و آنها را به دستگاه خواننده میدهد
changing چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
hopper وسیلهای که کارت پانچ ها را نگه می دارد و آنها را به دستگاه خواننده میدهد
conversions لیست کدهای اصلی یا عبارات و معادل آنها به زبان یا حالت دیگر
It is all over between them . They are thru with each other . بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
logic ترمیم ریاضی عملیات منط قی مثل AND و OR و... و تبدیل آنها به مدارهای مختلف
interrupts نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupt نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
priorities لیست وسایل جانبی و اولویت آنها هنگام ارسال سیگنال وقفه .
priority لیست وسایل جانبی و اولویت آنها هنگام ارسال سیگنال وقفه .
interrupting نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com