English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
the story is probale این داستان راست مینماید این حکایت احتمال داردراست باشد
Other Matches
this story is improbable این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
it is p that he did not go احتمال داردنرفته باشد دورنیست که
heroine زنی که قهرمان داستان باشد
heroically زنی که قهرمان داستان باشد
heroines زنی که قهرمان داستان باشد
text متن ای که مرتب نشده است . متنی که درحاشیه راست دندانه دار باشد
texts متن ای که مرتب نشده است . متنی که درحاشیه راست دندانه دار باشد
poisson distribution این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
dexiotropous واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
Zahir-Shahi design طرح ظهیر شاه [این طرح در افغانستان رایج بوده و احتمال می رود که از سفارشات این شاه افغان باشد. در نقش لوزی ها و هشت گوش ها یک در میان جای خود را عوض می کنند.]
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
narrative حکایت
narratives حکایت
allegory حکایت
anecdotes حکایت
anecdote حکایت
exemplum حکایت
allegories حکایت
story حکایت
to tell a story حکایت
novella حکایت
me seems مینماید
marchen حکایت
cash dispensers پرداخت مینماید
cash dispenser پرداخت مینماید
two discrepant stories دو حکایت مختلف
anecdotist حکایت نویس
he looks brave او دلیر مینماید
methinks چنین مینماید
he seems to be tired خسته مینماید
apologue حکایت اخلاقی
storied حکایت شده
fable حکایت گفتن
fables حکایت اخلاقی
fables حکایت گفتن
fable حکایت اخلاقی
tales حکایت شرح
tale حکایت شرح
plain dealing معامله راست حسینی راست باز
To lead an idle life. راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
one two ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
orthotropous دارای تخمک راست راست اسه
inenarrable غیر قابل حکایت
story teller افسانه گو حکایت نویس
it look as if چنین مینماید که گویی
an interesting story حکایت جالب توجه
it promisews to be easy چنین مینماید که اسان است
bulk carrier کشتی که کالای فله حمل مینماید
bulk carriers کشتی که کالای فله حمل مینماید
combination carrier کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
off خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
factoring agent فرد یا شرکتی که اسناد تجاری را تنزیل مینماید
discount house موسسه ایکه برات و اسناد را تنزیل مینماید
constant speed unit گاورنری که توسط موتور کارمیکند و ملخ را کنترل مینماید
liquid consonants حروف گنگی که صدای انها روان و نرم مینماید
losing game بازی که باخت ان حتمی مینماید و خلق بازیکن را تنگ میکند
awarded مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awarding مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awards مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
award مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
portal to portal وابسته بمدتی که کارگر از درورودی تا شروع بکار صرف مینماید
photochemistry رشتهای از علم شیمی که درباره اثر نور در موادشیمیایی بحث مینماید
acanthosisnigricans بیماری نادر پوستی که پوست میانی هیپرتروپی وپیگمانتاسیون پیدا مینماید
power function این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
fellow traveler کسی که عضو حزبی نیست ودر فعالیتهای ان شرکت نمیکند ولی از ان جانبداری مینماید
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
side step فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
embryophyte گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
expectance احتمال
eventualities احتمال
chanced احتمال
aptness احتمال
chance احتمال
expectancy احتمال
possibilities احتمال
contingencies احتمال
likelihoood احتمال
chances احتمال
chancing احتمال
liability احتمال
likelihood احتمال
liabilities احتمال
contingency احتمال
presumption احتمال
possibility احتمال
eventuality احتمال
suppositions احتمال
supposition احتمال
presumptions احتمال
probability احتمال
verisimilitude احتمال
like lihood احتمال
knocked down کالاهایی که بصورت باز به مشتری داده میشود و خود مشتری انرانصب مینماید مانند مبلمان
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
probability function تابع احتمال
probability curve منحنی احتمال
probability theory نظریه احتمال
risks احتمال زیان
presumption of fraud احتمال تقلب
presumedly احتمال میرود
contingency احتمال وقوع
statistical weight احتمال ترمودینامیکی
contingencies احتمال وقوع
probabilism احتمال گرایی
probability ratio بهر احتمال
transition probability احتمال انتقال
probability of collision احتمال برخورد
probability of detection احتمال اکتشاف
probability of detection احتمال کشف
transition probability احتمال جهش
probability of ionization احتمال یونش
the probability is احتمال دارد
odds احتمال ووقوع
probability factor ضریب احتمال
the probability is احتمال میرود
probability of kill احتمال انهدام
probability distribution توزیع احتمال
improbability عدم احتمال
There is a 50-50 chance. احتمال 50-50است
stand a chance <idiom> احتمال داشتن
kill probability احتمال کشندگی
compound probability احتمال مرکب
experimental probability احتمال تجربی
risked احتمال زیان
inverisimilitude عدم احتمال
unlikelihood عدم احتمال
conditional probability احتمال مشروط
mathematical probability احتمال ریاضی
experimental probability احتمال ازمایشی
probability analysis احتمال کاوی
moral certainty احتمال قوی
risk احتمال زیان
on the chance of نظر به احتمال
risking احتمال زیان
risking احتمال زیان یاخطر
risks احتمال زیان و ضرر
balance احتمال رویداد خطا
risking احتمال زیان و ضرر
risks احتمال زیان یاخطر
balances احتمال رویداد خطا
damage threat احتمال تولید خسارت
radial probability distribution توزیع احتمال شعاعی
in all like احتمال کلی دارد
in all probability احتمال کلی میرود
risk احتمال زیان و ضرر
risk احتمال زیان یاخطر
risked احتمال زیان و ضرر
normal probability curve منحنی بهنجار احتمال
probability density function تابع چگالی احتمال
angular probability distribution توزیع زاویهای احتمال
maximum probility detection تعیین احتمال حداکثر
maximum liklihood method روش حداکثر احتمال
risked احتمال زیان یاخطر
it is beyond recall احتمال لغوشدن ندارد
kill probability احتمال واردکردن تلفات
probability of kill احتمال از بین رفتن
likelihood احتمال کلی دارد
look for <idiom> با احتمال فکر کردن
It is quite likely that …. خیلی احتمال می رود که …
probability density چگالی احتمال [ریاضی]
worst-case بدترین وضع یا احتمال
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
odds-on دارای احتمال بیش از 5 درصد
the odds are that he will doit احتمال دارد که انکار را بکند
risks احتمال خطر ریسک کردن
risking احتمال خطر ریسک کردن
risked احتمال خطر ریسک کردن
risk احتمال خطر ریسک کردن
damage threat منطقه احتمال تولید خسارت
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
single shot hit probability احتمال اصابت یک گلوله به هدف
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
it may be presumed that احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
presumes مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presume مسلم دانستن احتمال کلی دادن
In all probability. Very likely. به احتمال خیلی قوی ( قریب به یقین )
presumed مسلم دانستن احتمال کلی دادن
central tendency احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
tales داستان
tale داستان
fables داستان
fable داستان
marchen داستان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com