English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
mum's the word این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
Other Matches
He tried to conceal the facts. سعی داشت حقیقت را پنهان کند
concealable پنهان کردنی
lostlabour کارذوقی که کننده انراچشم داشت پاداش نیست
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
wadeable کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
cover one's tracks <idiom> پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
minute book دفتر یاد داشت یاد داشت نامه
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
article had two notes داشت
conservation داشت
durst زهره داشت
expectations چشم داشت
talent درون داشت
expectantly با چشم داشت
dwelt منزل داشت
factum یاد داشت
note book دفتریاد داشت
talented درون داشت
talents درون داشت
expectation چشم داشت
when will women have the vote? خواهند داشت
he adored that woman ان زن رابسیاردوست می داشت
he loved her dear اوبسیاردوست داشت
without letted باز داشت
apanage اختصاص داشت
He was looking for you. داشت دنبالت می گشت
to make a minute of یاد داشت کردن
marrige of convenience پیوند با چشم داشت
block note paper دسته کاغذیاد داشت
He looked well groomed . He had a tidy appearance . سرووضع مرتبی داشت
annotator یاد داشت کننده
i will note it down یاد داشت میکنم
outlook منظره چشم داشت
the dog wasled سگ بند در گردن داشت
disposure نمایش عرضه داشت
prospectiveness چشم داشت به اینده
to minute down یاد داشت کردن
he complained with reason داشت که گله میکرد
to set down یاد داشت کردن
he kept me waiting مرامنتظریامعطل نگاه داشت
writing pad دسته یاد داشت
to make a note of یاد داشت کردن
ephebe شهری که از 81 تا 02 سال داشت
to take down یاد داشت کردن
to take notes of یاد داشت برداشتن از
it had a europeanlook نمود اروپایی داشت
he would be sure to like it یقینا انرادوست خواهد داشت
The girl was penciling her eyebrows . دخترک داشت ابروهایش را می کشید
fusileer سربازی که تفنگ چخماقی داشت
he was in purpose to do it در نظر داشت که ان کار رابکند
durst جرات داشت جسارت کرد
no song no supper تانخوانی شام نخواهیم داشت
All his belongings were stolen . هرچه داشت بردند (دزدیدند)
he sold the good ones هرچه خوب داشت فروخت
She was talking to (with ) a friend . داشت با دوستش صحبت می کرد
that point was of p interest ان نکته جالبیست ویژهای داشت
fusilier سربازی که تفنگ چخماقی داشت
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ? تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
He was running like a madman. عین دیوانه ها داشت می دوید
prospect of success چشم داشت یا امید کامیابی
it weighed kilogrammes بود سه کیلوگرم وزن داشت
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
pistole سکه زرکه بیشتردراسپانی رواج داشت
count palatine قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
u.sings[ and+] با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
The bus stopped for fuel [ to get gas] . اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
he made me wait مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
to preach from notes از روی یاد داشت وضع کردن
marshalsea دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
life is not worth an hour's p ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
He wanted to incite the people. قصد داشت مردم راتحریک کند
og الفبای پیشین و ایرلندی که 02 حرف داشت
quinquereme یکجورکرجی که پنج ردیف پاروزن داشت
His request was in the nature of a command. خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
on old woman past sixty پیرزنی بیش از شصت سال داشت
notate یادداشت برداشتن یاد داشت کردن
to serve a notice on some one اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
of livery ایانوکر جامه ویژه داشت یاجامه ساده
on shall from a quo rum جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
She married a man old eonugh to be her father. با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
no paternosterŠno p تادعای ربانی نخوانی پول نخواهی داشت
groschen سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
She was crying over her misfortunes. ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
discountable کم کردنی
doable کردنی
rebuttable رد کردنی
rejectable رد کردنی
solvency حل کردنی
confutable رد کردنی
refutable رد کردنی
challengeable رد کردنی
forfoitable گم کردنی
rebuttable رو کردنی
complete transaction معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
The judge will have the final say on the matter. قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
He had the air of a frightened(scared)child. حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
kreutzer نام سکه مس وسیم که پیشتردرالمان واطریش رواج داشت
devisable تعبیه کردنی
insurable بیمه کردنی
declinable صرف کردنی
defeasible فسخ کردنی
participable شرکت کردنی
demurrable اشکال کردنی
excludable محروم کردنی
interpretable تفسیر کردنی
denotable دلالت کردنی
deprivable محروم کردنی
inscribable محاط کردنی
persuadable وادار کردنی
importable وارد کردنی
impotable وارد کردنی
believable باور کردنی
includable شامل کردنی
covetable طمع کردنی
includible شامل کردنی
inducible وادار کردنی
inflictable تحمیل کردنی
fleeceable لخت کردنی
conceivable تصور کردنی
separable جدا کردنی
partible جدا کردنی
tactile لمس کردنی
extinguishable خاموش کردنی
leasable اجاره کردنی
tangibly لمس کردنی
tangible لمس کردنی
palpable پرماسیدنی حس کردنی
leviable وضع کردنی
escapable فرار کردنی
erectile راست کردنی
erasable پاک کردنی
enunciable اعلام کردنی
eliminable بیرون کردنی
extraditable تسلیم کردنی
farmable زراعت کردنی
issuable صادر کردنی
credible باور کردنی
framable درست کردنی
tractable رام کردنی
opposable مخالفت کردنی
operable عمل کردنی
fixable محکم کردنی
filtrable صافی کردنی
filterable صافی کردنی
iterable تکرار کردنی
fellable قطع کردنی
defensible دفاع کردنی
persuasible وادار کردنی
seizable ضبط کردنی
usable <adj.> مصرف کردنی
vindicable حمایت کردنی
collectible جمع کردنی
collectable جمع کردنی
relatable نقل کردنی
storable انبار کردنی
subduable مطیع کردنی
subjugable مطیع کردنی
submergible غوطه ور کردنی
supposable فرض کردنی
suppressible متوقف کردنی
steerable هدایت کردنی
communicable ابلاغ کردنی
compassable احاطه کردنی
dispensable صرفنظر کردنی
dispensable معاف کردنی
vindicatory ثابت کردنی
sinkable نشست کردنی
smokable دود کردنی
interchangeable با هم عوض کردنی
smokeable دود کردنی
condemnable محکوم کردنی
compellable مجبور کردنی
spendable خرج کردنی
spottable پیدا کردنی
surmountable برطرف کردنی
useful <adj.> مصرف کردنی
utilisable [British] <adj.> مصرف کردنی
utilizable <adj.> مصرف کردنی
suitable <adj.> مصرف کردنی
applicable <adj.> مصرف کردنی
violable غصب کردنی
tameable رام کردنی
tarnishable کدر کردنی
thinkable فکر کردنی
calculable حساب کردنی
abolishable منسوخ کردنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com