Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
mum's the word
این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
Other Matches
He tried to conceal the facts.
سعی داشت حقیقت را پنهان کند
concealable
پنهان کردنی
lostlabour
کارذوقی که کننده انراچشم داشت پاداش نیست
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced.
زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
wadeable
کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
cover one's tracks
<idiom>
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
minute book
دفتر یاد داشت یاد داشت نامه
hitting
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
All is not gold that glitters.
<proverb>
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparently
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open
به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
his parentage isunknown
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
article had two notes
داشت
conservation
داشت
durst
زهره داشت
expectations
چشم داشت
talent
درون داشت
expectantly
با چشم داشت
dwelt
منزل داشت
factum
یاد داشت
note book
دفتریاد داشت
talented
درون داشت
talents
درون داشت
expectation
چشم داشت
when will women have the vote?
خواهند داشت
he adored that woman
ان زن رابسیاردوست می داشت
he loved her dear
اوبسیاردوست داشت
without letted
باز داشت
apanage
اختصاص داشت
He was looking for you.
داشت دنبالت می گشت
to make a minute of
یاد داشت کردن
marrige of convenience
پیوند با چشم داشت
block note paper
دسته کاغذیاد داشت
He looked well groomed . He had a tidy appearance .
سرووضع مرتبی داشت
annotator
یاد داشت کننده
i will note it down
یاد داشت میکنم
outlook
منظره چشم داشت
the dog wasled
سگ بند در گردن داشت
disposure
نمایش عرضه داشت
prospectiveness
چشم داشت به اینده
to minute down
یاد داشت کردن
he complained with reason
داشت که گله میکرد
to set down
یاد داشت کردن
he kept me waiting
مرامنتظریامعطل نگاه داشت
writing pad
دسته یاد داشت
to make a note of
یاد داشت کردن
ephebe
شهری که از 81 تا 02 سال داشت
to take down
یاد داشت کردن
to take notes of
یاد داشت برداشتن از
it had a europeanlook
نمود اروپایی داشت
he would be sure to like it
یقینا انرادوست خواهد داشت
The girl was penciling her eyebrows .
دخترک داشت ابروهایش را می کشید
fusileer
سربازی که تفنگ چخماقی داشت
he was in purpose to do it
در نظر داشت که ان کار رابکند
durst
جرات داشت جسارت کرد
no song no supper
تانخوانی شام نخواهیم داشت
All his belongings were stolen .
هرچه داشت بردند (دزدیدند)
he sold the good ones
هرچه خوب داشت فروخت
She was talking to (with ) a friend .
داشت با دوستش صحبت می کرد
that point was of p interest
ان نکته جالبیست ویژهای داشت
fusilier
سربازی که تفنگ چخماقی داشت
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ?
تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
He was running like a madman.
عین دیوانه ها داشت می دوید
prospect of success
چشم داشت یا امید کامیابی
it weighed kilogrammes
بود سه کیلوگرم وزن داشت
There will be a delay of 8 minutes.
8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
pistole
سکه زرکه بیشتردراسپانی رواج داشت
count palatine
قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
u.sings
[ and+]
با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
The bus stopped for fuel
[ to get gas]
.
اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
he made me wait
مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
to preach from notes
از روی یاد داشت وضع کردن
marshalsea
دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
life is not worth an hour's p
ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
He wanted to incite the people.
قصد داشت مردم راتحریک کند
og
الفبای پیشین و ایرلندی که 02 حرف داشت
quinquereme
یکجورکرجی که پنج ردیف پاروزن داشت
His request was in the nature of a command.
خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
on old woman past sixty
پیرزنی بیش از شصت سال داشت
notate
یادداشت برداشتن یاد داشت کردن
to serve a notice on some one
اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
of livery
ایانوکر جامه ویژه داشت یاجامه ساده
on shall from a quo rum
جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
She married a man old eonugh to be her father.
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
no paternosterŠno p
تادعای ربانی نخوانی پول نخواهی داشت
groschen
سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
She was crying over her misfortunes.
ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
discountable
کم کردنی
doable
کردنی
rebuttable
رد کردنی
rejectable
رد کردنی
solvency
حل کردنی
confutable
رد کردنی
refutable
رد کردنی
challengeable
رد کردنی
forfoitable
گم کردنی
rebuttable
رو کردنی
complete transaction
معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
The judge will have the final say on the matter.
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
He had the air of a frightened(scared)child.
حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
kreutzer
نام سکه مس وسیم که پیشتردرالمان واطریش رواج داشت
devisable
تعبیه کردنی
insurable
بیمه کردنی
declinable
صرف کردنی
defeasible
فسخ کردنی
participable
شرکت کردنی
demurrable
اشکال کردنی
excludable
محروم کردنی
interpretable
تفسیر کردنی
denotable
دلالت کردنی
deprivable
محروم کردنی
inscribable
محاط کردنی
persuadable
وادار کردنی
importable
وارد کردنی
impotable
وارد کردنی
believable
باور کردنی
includable
شامل کردنی
covetable
طمع کردنی
includible
شامل کردنی
inducible
وادار کردنی
inflictable
تحمیل کردنی
fleeceable
لخت کردنی
conceivable
تصور کردنی
separable
جدا کردنی
partible
جدا کردنی
tactile
لمس کردنی
extinguishable
خاموش کردنی
leasable
اجاره کردنی
tangibly
لمس کردنی
tangible
لمس کردنی
palpable
پرماسیدنی حس کردنی
leviable
وضع کردنی
escapable
فرار کردنی
erectile
راست کردنی
erasable
پاک کردنی
enunciable
اعلام کردنی
eliminable
بیرون کردنی
extraditable
تسلیم کردنی
farmable
زراعت کردنی
issuable
صادر کردنی
credible
باور کردنی
framable
درست کردنی
tractable
رام کردنی
opposable
مخالفت کردنی
operable
عمل کردنی
fixable
محکم کردنی
filtrable
صافی کردنی
filterable
صافی کردنی
iterable
تکرار کردنی
fellable
قطع کردنی
defensible
دفاع کردنی
persuasible
وادار کردنی
seizable
ضبط کردنی
usable
<adj.>
مصرف کردنی
vindicable
حمایت کردنی
collectible
جمع کردنی
collectable
جمع کردنی
relatable
نقل کردنی
storable
انبار کردنی
subduable
مطیع کردنی
subjugable
مطیع کردنی
submergible
غوطه ور کردنی
supposable
فرض کردنی
suppressible
متوقف کردنی
steerable
هدایت کردنی
communicable
ابلاغ کردنی
compassable
احاطه کردنی
dispensable
صرفنظر کردنی
dispensable
معاف کردنی
vindicatory
ثابت کردنی
sinkable
نشست کردنی
smokable
دود کردنی
interchangeable
با هم عوض کردنی
smokeable
دود کردنی
condemnable
محکوم کردنی
compellable
مجبور کردنی
spendable
خرج کردنی
spottable
پیدا کردنی
surmountable
برطرف کردنی
useful
<adj.>
مصرف کردنی
utilisable
[British]
<adj.>
مصرف کردنی
utilizable
<adj.>
مصرف کردنی
suitable
<adj.>
مصرف کردنی
applicable
<adj.>
مصرف کردنی
violable
غصب کردنی
tameable
رام کردنی
tarnishable
کدر کردنی
thinkable
فکر کردنی
calculable
حساب کردنی
abolishable
منسوخ کردنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com