Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
This idea took root in my mind.
این نظریه درفکرم ریشه گرفت
Other Matches
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
I am wondering what to do .
درفکرم که چه کنم
stages theory of economic growth
نظریه مراحل رشد اقتصادی نظریه روستو
radicate
ریشه گرفتن ریشه دار شدن
rhizogenetic
تولید کننده ریشه ریشه اور
rhizogenic
تولید کننده ریشه ریشه اور
to take root
ریشه گرفتن ریشه دوانیدن
to strike root
ریشه گرفتن ریشه دواندن
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
subsistence theory of wages
نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
classical theory of money
نظریه پول کلاسیک ها نظریه مقداری پول
malthusian law of population
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
eclipses
گرفت
eclipsing
گرفت
eclipsed
گرفت
eclipse
گرفت
dynamic dump
رو گرفت پویا
tethanus
گرفت عضلانی
lunar eclipse
گرفت ماه
the wind rises
بادوزیدن گرفت
eclipe of the moon
ماه گرفت
solar eclipse
گرفت خورشید
he prospered in his business
کارش بالا گرفت
original
که از آن می توان کپی گرفت
originals
که از آن می توان کپی گرفت
The police stopped me.
پلیس جلویم را گرفت
he went his way
راه خودراپیش گرفت
irretraceable
که نتوان ردانرا گرفت
since the outbreak of the war
از روزی که جنگ در گرفت
the doctor bled me
دکتراز من خون گرفت
dump
رو گرفت روبرداری کردن
He was run over by a car.
اتوموبیل اورازیر گرفت
Accidents wI'll happen .
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
he talked himself hoarse
انقدرحرف زدکه صدایش گرفت
It was engraved on my mind .
درزهنم نقش گرفت ( بست )
A surge of anger rushed over me .
سرا پایم را فرا گرفت
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
She had a heart attack .
قلبش گرفت ( حمله قلبی )
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it .
نظرش را گرفت ( جلب کرد )
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
There is no fault to find with my work.
بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
She was transported with joy .
شادی تمام وجودش را فرا گرفت
His wish was fulfI'lled.
آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
A wave of anger swept over the entire world .
موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
He was granted a grade promotion.
یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
Where can I contact Mr …. ?
کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
integrand
جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
She mistook me for somebody else .
مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
plaiting
[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
melchizedek
> ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت
[اصطلاح]
he prospered in his business
در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
I have no fault to find with his work .
از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
tantalus
تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
Accidents wI'll happen.
چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
As the debate unfolds citizens will make up their own minds.
در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
wage fund theory of wages
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
air brush
برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now.
من فردا با او
[مرد]
تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
copyright
که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyrights
که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
the early bird catches the worm
<proverb>
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
lookout
نظریه
position
نظریه
positioned
نظریه
lookouts
نظریه
theory
نظریه
theorems
نظریه
in the light of
نظریه
viewpoints
نظریه
viewpoint
نظریه
theorem
نظریه
queuing theory
نظریه صف
outlook
نظریه
queing theory
نظریه صف
thebe
نظریه
opinions
نظریه
opinion
نظریه
notions
نظریه
view
نظریه
viewed
نظریه
commenting
نظریه
viewing
نظریه
two cents worth
<idiom>
نظریه
suggestion
نظریه
suggestions
نظریه
notion
نظریه
comment
نظریه
commented
نظریه
point of view
نظریه
points of view
نظریه
recommendations
نظریه
recommendation
نظریه
views
نظریه
theories
نظریه
graph theory
نظریه گرافها
group theory
نظریه گروهها
economic theory
نظریه اقتصادی
field theory
نظریه میدانی
facet theory
نظریه رویه ها
equilibrium theory
نظریه تعادل
electron theory
نظریه الکترونها
game theory
نظریه بازیها
electron theory
نظریه الکترونی
game theory
نظریه بازی
electomagnetic theory
نظریه الکترومغناطیسی
general theory
نظریه عمومی
dust cloud theory
نظریه غباری
duplicity theory
نظریه دو جزیی
continuity theory
نظریه پیوستگی
reading
نظریه شور
readings
نظریه شور
attensity
در نظریه تیچز
balance theory
نظریه توازن
capital theory
نظریه سرمایه
classical theory
نظریه کلاسیک
social theory
نظریه اجتماعی
communication theory
نظریه ارتباط
automata theory
نظریه ماشینها
transformism
نظریه تطور
consumption theory
نظریه مصرف
communication theory
نظریه ارتباطات
tetrachromatic theory
نظریه چهاررنگی
representation theory
نظریه نمایش
recapitulation theory
نظریه بازپیدایی
queuing theory
نظریه صف بندی
quantum theory
نظریه کوانتومی
probability theory
نظریه احتمال
probability theory
نظریه احتمالات
price theory
نظریه قیمت
poetics
نظریه شاعرانه
three component theory
نظریه سه مولفهای
value theory
نظریه ارزش
theorem proving
اثبات نظریه
theorization
نظریه پردازی
theory of accumulation
نظریه انباشته
theory of numbers
نظریه اعداد
theory of relativity
نظریه نسبیت
theory of rent
نظریه اجاره
theory of saving
نظریه پس انداز
stagnation thesis
نظریه رکود
theory of value
نظریه ارزش
perturbation theory
نظریه اختلال
one factor theory
نظریه یک عاملی
noncontinuity theory
نظریه ناپیوستگی
replacement theory
نظریه جایگزینی
valence theory
نظریه والانسی
innovation theory
نظریه نواوری
information theory
نظریه اطلاعات
information theory
نظریه خبر
information theory
نظریه اگاهی
viscoelastic theory
نظریه ویسکوالاستیک
heam yoei vooly
نظریه نیرو
hartree theory
نظریه هارتری
two factor theory
نظریه دو عاملی
kinetic theory
نظریه جنبشی
network theory
نظریه شبکه
molecular theory
نظریه مولکولی
maxwellian view
نظریه ماکسولی
transformational theory
نظریه تطور
trichromatic theory
نظریه سه رنگی
logic theory
نظریه منطقی
local theory
نظریه اختصاصی
learning theory
نظریه یادگیری
trireceptor theory
نظریه سه گیرندهای
group theory
نظریه گروهی
viewing
نظریه عقیده
refuted
رد کردن نظریه
view
نظریه عقیده
automata
نظریه ماشین ها
set theory
نظریه مجموعه ها
refute
رد کردن نظریه
viewed
نظریه عقیده
theorists
نظریه پرداز
theorist
نظریه پرداز
refutes
رد کردن نظریه
notional
فکر نظریه
views
نظریه عقیده
submission
افهار نظریه
theoreticians
نظریه پرداز
theoretician
نظریه پرداز
refuting
رد کردن نظریه
engels law
ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
steady state theory
نظریه حالت پایا
stimulus response theory
نظریه محرک- پاسخ
counsels
نظریه دادن رایزنی
counselled
نظریه دادن رایزنی
expertize
نظریه فنی دادن
counselling
نظریه دادن رایزنی
statistical learning theory
نظریه اماری یادگیری
excess capacity theory
نظریه مازاد فرفیت
need press theory
نظریه نیاز- فشار
equal sacrifice theory
برطبق این نظریه
l.f.t.
نظریه میدان لیگاند
equal sacrifice theory
نظریه برابری فداکاری
put in one's two cents
<idiom>
به شخصی نظریه دادن
switched on
<idiom>
لحنی با نظریه تازه
sampling theory
نظریه نمونه گیری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com