Dictiornary-Farsi | این ولخرجی با لاخره اورابگدایی انداخت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 51 (1 milliseconds)

English	Persian
Such exravagance reduced her to beggary .	این ولخرجی با لاخره اورابگدایی انداخت


Other Matches

What came of it ? where did it lead to ?	با لاخره کا ربکجا کشید ؟
The whole thing wI'll burst open some day . the whole stiking affair wI'll be exposed someday .	با لاخره یک روز گندش در می آید
I have finally come to the conclusion that…	با لاخره باین نتیجه رسیدم که ...
Ha finally ( eventually ) acknowledged having been frightened .	با لاخره قبول کرد که ترسیده بود
threw	انداخت
thriftlessness	ولخرجی
wastefulness	ولخرجی
thriftessness	ولخرجی
prodigality	ولخرجی
profligacy	ولخرجی
lavishment	ولخرجی
lavishness	ولخرجی
Her cheeks were fushed .	لپهایش گه انداخت
i was prostrated by fever	تب مرا از پا انداخت
he bobbed a curtsy	سلامی انداخت
to live fast	ولخرجی کردن
indulgences	ولخرجی کردن
indulgence	ولخرجی کردن
lavishly	با اسراف و ولخرجی
It wI'll get us into trouble.	ما را به درد سر خواهد انداخت
It set me thinking . It made me think .	مرابفکر واداشت ( انداخت )
lavish	ولخرجی اسراف کردن
lavishes	ولخرجی اسراف کردن
lavishing	ولخرجی اسراف کردن
lavished	ولخرجی اسراف کردن
squander	تلف کردن ولخرجی
squandered	تلف کردن ولخرجی
squandering	تلف کردن ولخرجی
squanders	تلف کردن ولخرجی
He shrugged his shoulders.	او [مرد] شانه اش را بالا انداخت.
He wI'll expedite our case.	اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
He hung his head in shame.	از خجالت سرش راپایین انداخت
He put me out of business.	مرا از کسب وکاسبی انداخت
He lowered himself in the esteem of his friends.	خودش را از چشم دوستانش انداخت
To spend recklessly ( prodigally ) .	گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
Such extravagances ruined him.	این ولخرجی ها اورا زمین زد
It wI'll eventually pay off.	با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
The baby was kicking and scraming .	نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
He kept glancing toward the entrance.	او دائما به سمت در ورودی نگاه می انداخت.
it turned my head	سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
Her sad story moved us to tears.	داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
it filled their hearts with t	ترس زیاد دردل انها انداخت
His invevtion made a noise in the world.	اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
The incident set off a debate.	این رویداد بحثی را به راه انداخت [برانگیخت] .
She created a grave scandal . You cant imagine what a scene she made .	جنجالی (الم شنگه یی ) راه انداخت که نگه ونپرس
free float	مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
lavishes	ولخرجی کردن افراط کردن
lavish	ولخرجی کردن افراط کردن
lavishing	ولخرجی کردن افراط کردن
lavished	ولخرجی کردن افراط کردن